بانک سوژه ایثار و شهادت (73)
نوید شاهد: دورۀ آموزش خلبانی عباس بابایی در آمریکا تمام شده است. اما به خاطر گزارش هایی که در پروندۀ خدمتی اش درج شده، تکلیفش معلوم نیست..
يك نماز پُر از اخلاص

دورۀ آموزش خلبانی عباس بابایی در آمریکا تمام شده است. اما به خاطر گزارش  هایی که در پروندۀ خدمتی اش درج شده، تکلیفش معلوم نیست و آمریکایی ها به  او گواهینامه نمی دهند. تا این که سرانجام روزی به دفتر مسوول دانشکده که  یک ژنرال، آمریکایی است می رود. این ژنرال آخرین فردی است که باید در قبول  یا رد شدن او در خلبانی اظهار نظر کند. او پرسشهایی از عباس می کند و جواب  هایی از عباس می شنود. مشخص است که ژنرال دل خوشی از عباس ندارد. عباس خیلی نگران است که بعد از دو سال تکلیفش چه خواهد شد. در همین هنگام، فردی داخل می شود و با احترام از ژنرال می خواهد که برای انجام کار مهمی، مدتی به  خارج از اتاق برود. ژنرال که می رود، عباس در اتاق تنها می شود. موقع نماز  است و عباس وقتی می بیند ژنرال دیر کرده به گوشه ای از اتاق می رود و  روزنامه ای پهن می کند و مشغول نماز می شود. وسط نماز، ناگهان ژنرال وارد  می شود. عباس دودل است که نمازش را قطع کند یا نه اما تصمیم می گیرد نماز  را ادامه بدهد و تمام کند. بعد از ژنرال عذرخواهی کند و سرجایش می نشیند.  ژنرال با تعجب به او خیره می شود و بعد می پرسد که او چه کار می کرده؟ و  عباس توضیح می دهد که نماز می خوانده و عبادت خدا می کرده. ژنرال سری تکان  می دهد و می گوید: این همه مطالبی که در پروندۀ تو آمده مربوط به همین  کارهاست؟!

و بعد لبخند می زند و پرونده را امضا می کند و با احترام از جا بر می خیزد و دستش را به سوی عباس دراز می کند و می گوید:تبریک می گویم، شما قبول شدید و ..

عباس هم با خوشحالی اتاق را ترک می کند ....
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده