خاطره ای از معاون فرمانده لشگر 81 حضرت امیر(ع)
«می خواهم در این لحظات آخر عمر معصیتی مرتکب نشوم، کوله بار گناهانم سبکتر باشد» کاملا رنگ و بوی شهادت در چهره اش مشهود بود...

نوید شاهد ایلام

خاطره ای از شهید علی حیاتی
شب قبل از عملیات والفجر 3 که می خواستیم جهت عملیات عازم شویم. در زیر چادرها همه بچه ها جمع شده بودند همه شوخی می کردند، شب عجیبی بود تنها کسی که به آن جمع نمی پیوست شهید علی حیاتی بود گفتیم: چرا نمی آیی؟
گفت «می خواهم در این لحظات آخر عمر معصیتی مرتکب نشوم، کوله بار گناهانم سبکتر باشد» کاملا رنگ و بوی شهادت در چهره اش مشهود بود.
عملیات شروع شده بود، در اولین مرحله گلوله ای به پایش خورد، بچه ها به او گفتند شما توانایی ندارید، خون زیادی از بدنتان رفته است، باید برگردی! او چفیه اش را به پایش بست و حرکت کرد و به نبرد ادامه داد.
دوشکاهای دشمن حسابی منطقه را زیر آتش گرفته بودند. شهید حیاتی آر پی جی به دوش به شکار دوشکاهای دشمن رفت. ساعت 5 صبح بود که گلوله های مستقیم دشمن پیشانی و گلوی نازنیش را نشانه گرفته بودند تا اینکه پیکر پاکش را پس از ده روز به پشت جبهه منتقل کردند.

محمد شیخی همرزم شهید


مروری بر زندگینامه شهید علی حیاتی فرزند سهیم :شهید علی حیاتی در سال 1345 در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. دردوران انقلاب حضور فعال و گسترده ای در راهپیمایی های ضد رژیم طاغوت داشت هنوز دوره متوسطه را به پایان نرسانیده بود که شور و حال دفاع از میهن اسلامی ،لحظه ای او را آرام نمی گذاشت و بلافاصله به عنوان بسیجی راهی منطقه عملیاتی دهلران شد.
پس از رشادت های ارزنده اش برای گذراندن دوره ی ویژه پاسداری به پادگان آموزشی کرمانشاه معرفی و پس از گذراندن دوره ی آموزش با پوشیدن لباس پاسداری بعنوان نیروی اطلاعات عملیات راهی جبهه شد که بارها در جمع همرزمانش می گفت :آرزودارم بااین لباس پاسداری مانند سربازان امام حسین (ع) غرقه در خون به دیدار معبود بشتابم.
سرانجام پس از خلق حماسه های ماندگار بعنوان فرمانده اطلاعات عملیات گردان 505 محرم درتاریخ 8/5/1362 در عملیات والفجر 3 در مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.
 
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده