گزارشی از دیدار جامعه قرآنی با خانواده شهید محمود ریاحی
سه‌شنبه, ۰۷ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۰۴
شاگرد مکتب پدر بود و نزد وی با قرآن انس گرفت، از همان کودکی با بی‌حجابی مبارزه می‌کرد، پس از انقلاب به مبارزه با گروهک‌ها پرداخت و با آغاز جنگ راهی جبهه شد و سرانجام در والفجر۱ به شهادت رسید.

افتخار کنید که فرزندتان را در راه اسلام هدیه کردید/ تأکید شهید به حجاب

به گزارش نوید شاهد به نقل از خبرگزاری فارس، دیدار با خانواده شهید محمود ریاحی مقصد این هفته جامعه قرآنی کشور بود و هیأتی از فعالان قرآنی به دیدار خانواده این شهید عزیز رفتند.

در این دیدار پدر شهید درباره فرزندش گفت: محمود از همان کودکی نشانه‌هایی در وجودش بود که تفاوت را در او می‌شد احساس کرد، 6 یا هفت سال داشت که ما از شهرستان به تهران آمدیم و او را در مدرسه ثبت‌نام کردیم، روز اول به مدرسه و رفت و هنگامی که به خانه بازگشت از او سؤال کردم که مدرسه چطور بود؟ گفت: مدرسه خیلی خوب بود چون خانم معلم ما باحجاب است. این درحالی است که محمود کودکی بیش نبود اما از همان زمان به حجاب اهمیت می‌داد.

پیش از انقلاب به مهدیه تهران و سخنرانی آقای کافی می‌رفتم، یک روز محمود اسرار کرد که با من بیاید. گفتم: تو از سخنرانی چیزی متوجه نمی‌شوی و خوابت می‌برد، گفت: شما من را ببر و پس از سخنرانی از من سؤال کن. او را بردم و هنگامی که به منزل بازگشتیم دیدم سخنان مرحوم کافی را مانند ضبط صوت حفظ کرده و اینجا پی به استعدادش بردم.

از همان دوران ابتدایی در مبارزات فعال بود و حتی در مدرسه علیه بی‌حجاب‌ها اعتراض می‌کرد. یک روز با تعدادی از دوستانش برعلیه افراد بی‌حجاب در مدرسه سروصدا کرده بودند آن روز وحشت‌زده به خانه آمد و گفت: ما در اعتراض به افراد بی‌حجاب سروصدا کردیم و آنها را راه ندادیم مدرسه هم شهربانی را خبر کرد و به سختی از دیوار مدرسه فرار کردیم آنها هم به دنبال ما آمدند و تیر‌اندازی کردند تا اینکه یک نفر در خانه‌اش را باز کرد و ما را در خانه مخفی کرد.

بعد از انقلاب به عضویت بسیج در‌آمد و بسیار فعال بود، از آنجایی که احتمال حمله به مقر بسیج زیاد بود شب‌ها اسلحه‌ها را به منزل می‌آورد و با مادرش لا‌به‌لای رخت‌خواب‌ها مخفی می‌کردند. با آغاز جنگ راهی جبهه شد و من هم با او به منطقه رفتم اما در ادامه من را از طرف محل کارم به تهران بازگردادند اما محمود در منطقه ماند و باز نگشت.

در عملیات فتح‌المبین و والفجر مقدماتی شرکت کرد و در ادامه و در جریان عملیات والفجر1 به شهادت رسید.

زمانی که در شهرستان بودیم یک روز به دیدار آیت‌الله کوهستانی رفتیم، وی به ما توصیه کرد که قرآن را دریابید که قرآن بسیار مهجور است. من هم به توصیه آیت‌الله کوهستانی در منزل جلسه قرآنی راه‌اندازی کردم و از بچه‌های محل خواستم هر روز مقداری از وقتشان را صرف یاد‌گیری قرآن کنند بعد از آن به سراغ بازی بروند. محمود از همان کودکی در جلسات منزل خودمان مرتب شرکت می‌کرد و همین امر سبب انس او با قرآن کریم شد و به خاطر استعدادش به آیات الهی و مفاهیم آن اشراف داشت.

در ادامه مادر شهید درباره فرزندش گفت: محمود از کودکی فعالیت‌های زیادی داشت و پیش از انقلاب در مبارزات شرکت می‌کرد، بعد از انقلاب هم در مبارزه با گروهک‌های خرابکار و هم در جبهه فعالیت می‌کرد. به یاد دارم خانه تیمی یکی از گروهک‌ها را شناسایی کرده بودند و با آنها درگیر شدند من از خانه صدای تیر‌اندازی را که شنیدم نگران شدم و به سراغش رفتم، محمود خیلی ناراحت شد و گفت چرا آمدی مگر این همه جوان که در کنار من مبارزه می‌کنند مادر ندارند؟

با آغاز جنگ راهی جبهه شد. به او گفتم نرو ما جز تو کسی را نداریم ممکن است برایت اتفاقی بیفتد. گفت: باید افتخار کنید که من شهید شوم. خیلی من را دوست داشت و به من محبت می‌کرد. پول‌هایی که پدرش به او می‌داد را برای من طلا می‌خرید.


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده