روز شمار شهادت (بهمن ماه)
شهيد شدم برايم لباس مشكي نپوشيد هميشه برايم فاتحه بخوانيد من علاقه خاصي به زيارت امام زاده علي صالح دارم هميشه به جايم زيارت بكنين ...


نوید شاهد ایلام

شهید سرافراز سجاد گماری فرزند علی مراد در بیست و پنجم دی ماه 1367  در خانواده ای مذهبی در روستای چالسرا و در شهرستان ایلام به دنیا آمد. او فرزند چهارم خانواده بود و از همان کودکی چهره ای نورانی و معصوم و قلبی پر از احساس و دلی آکنده از شور نسبت به معصومین و پروردگار متعال داشت و همیشه نسبت به خواهران و برادرش دلسوز و مهربان بود.

پدرش کارگر ساختمانی بود و در دامن مادری مهربان پرورش یافت پدرش که در آن زمان سه فرزند دیگر داشت با سختی و مشقت فراوان از طلوع آفتاب از خانه بیرون میرفت و تا غروب به امید آوردن نانی حلال برای خانواده اش کار می کرد. مادرش نیز خانه دار بود و در امر تربیت فرزندانش تلاش میکرد . در دوره ابتدایی و راهنمایی شهید در مدرسه ای در همان روستای خودمان به مدرسه رفت و آن دوران را در مدرسه شهید جمالدینی سپری نمود ولی به علت مشکلات مالی در آن زمان پدرم نتوانست او را به مدرسه شهر بفرستد و شهید برای کمک به پدرش از همان زمان با این که نوجوانی بیش نبود برای کمک به پدرش دوشادوش او کار می کرد.
شهید همیشه آرزوی شهادت داشت و همیشه می گفت خدایا اگر میخواهی مرا از این دنیا ببری جانم را برای اسلام و سربلندی و شرف مردمم فدا کن . و این آرزو را با قلبی صاف آکنده از محبت از خدا می خواست تا اینکه سرانجام در هجدهم اسفندماه 1387 شهید برای دفاع از آرمان های امام و شهدا و رهبر معظم انقلاب اسلامی لباس مقدس سربازی به تن کرد و مدت یازده ماه در شهرهای استان کرمانشاه - اسلام آباد - قصرشیرین - هلیلان - روانسر و در آخر در منطقه ی مرزی سومار خدمت نمود . و در سن بیست سالگی و در تاریخ  در سیزدهم بهمن ماه 1388 درمنطقه مرزی سومار به علت برخورد با مین به جا مانده از جنگ تحمیلی به درجه رفیع شهادت نایل آمد.مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح(ع) واقع شده است.روحش شاد و یادش گرامی

خاطره ی از زبان خواهر شهید سجاد گماری
ایشان فردي بسيار خوش اخلاق ومهربان بود از همان كودكي علاقه ي خاصي به معصومين وپروردگار داشت هميشه براي همه دعا ميكرد فردي بسيار دلسوزبود به پدر ومادرش احترام مي گذاشت وقدردان زحمتهايشان بود .
بسيار فردي آرام و با حوصله بود با ما شوخي مي كرد و می گفت شهید می شوم ، مادرم از شوخي هايش ناراحت مي شد وگريه مي كرد هروقت حرف از مردن ميزد مادرم پريشان مي شد وناراحتي ميكرد او هم به مادرم دلداري ميداد وميگفت مادر راه همه مردن است اگر شهيد شدم برايم لباس مشكي نپوشيد هميشه برايم فاتحه بخوانيد من علاقه خاصي به زيارت امام زاده علي صالح دارم هميشه به جايم زيارت بكنين.


منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید وامور ایثارگران استان ایلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده