خاطره ی از شهید قلی کاظمی از زبان همرزم شهید
در چندین مرحله ایشان شبانه مهمات دشمن را به سنگرهای خودمان می آوردند که واقعاً جای بسی تعجب بود که این جوان چگونه از آن همه دژبان و میدان های مین و نگهبانی های عراقی ها می گذرد و این کارهای سخت را انجام می دهد...

خاطره ای از شهید قلی کاظمی از زبان سعداله فتحی همرزم شهید
 
شجاعت شهید :
چند رو زقبل از شهادت آن بزرگوار در هشتم بهمن ماه 1365 قصد داشتم از محل خدمت به مرخصی بروم که به ایشان گفتم به مرخصی می آیی؟ در جواب فرمودند: با توجه به اینکه هفت روز مرخصی تشویقی دارم ولی نمیایم و گفتند در مرخصی که دفعه ای قبل رفتم از خانواده ، اقوام و فامیل خداحافظی کردم و دیگر بر نمی گردم و حتی گفتند برای یکی از اقوام که موفق به دیدار با ایشان نگردیده بودم ، یک نامه به منظور خداحافظی برایشان گذاشتم ، در آخرین روزی که در مرخصی بودم در رودخانه سیمره (محل سکونت شهید) شنا و آبتنی کردم چند نفری که آنجا  بودند پرسیدند چرا در آب سرد شنا می کنی؟
جواب دادم : چون آخرین باری است که به اینجا می آیم و می خواهم از رودخانه سیمره هم خداحافظی کنم که من دیگر بر نیم گردم.
به یاد دارم در یکی از محلات سپاه اسلام علیه دشمن بعث و تهاجم عراق اسم او در لیست سربازان شرکت کننده در حمله نبود ، التماس و گریه و زاری می کرد و می خواست که او هم جزء شرکت کنندگان در حمله باشد و تقریباً یک کیلومتر دنبال نیروها هم رفت. اما چون اسمش در نیامده بود نگذاشتنددر حمله شرکت کند.
یک روز در جبهه به یاد دارم که سه اسلحه (کلانشیکف،-تیربار -آرپی چی ) تحویل او بود. از او پرسیدم چرا سه تا اسلحه تحویل شماست ؟ گفت: ما در این سنگر ده نفر هستیم که ما بقی از من مسن ترن و من تا می توانم کارهای آن ها را انجام می دهم و این اسلحه ها هم نیاز است.
همرزمان او خیلی او را دوست می داشتند چون خیلی شجاع و دلاور و فداکار بود.
حتی در چندین مرحله ایشان شبانه مهمات دشمن را به سنگرهای خودمان می آوردند که واقعاً جای بسی تعجب بود که این جوان چگونه از آن همه دژبان و میدان های مین و نگهبانی های عراقی ها می گذرد و این کارهای سخت را انجام می دهد.

خلاصه ای از زندگینامه شهید قلی کاظمی
شهید قلی کاظمی فرزند علیجان در سال 1344 در یک خانواده مذهبی و فقیر در یکی از محروم ترین روستاهای استان ایلام روستای دار بلوط عرب رودبار دیده به جهان شگود.
در همان اوایل طفولیت پدرش دار فانی را وداع گفته و سرپرستی ایشان بر عهده مادر و برادران برگترش بوده ، تحصیلات خویش را در مقطع ابتدایی در زادگاهش گذراند و بعد از ان به خاطر مشکلات خانوادگی و نبود مدرسه راهنمایی ترک تحصیل نموده و درایام نوجوانی برای کسب امرار معاش به تهران عزیمت نموده و در آنجا به کارگری مشغول می شود و هزینه زندگی را تأمین نموده و با رسیدن سن هجده سالگی رسیده برای انجام خدمت مقدس سربازی که همزمان با تهاجم نیروهای بعث به خاک میهن اسلامیمان بود، روانه جبهه جنگ می شود که پس از هفت ماه خدمت مقدس سربازی در دوازدهم بهمن ماه 1365 در مرز چنگوله مهران شربت شهادت را نوشید و به دیدار معبود خویش شتافت. مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای امام زاده عباس(ع) شیروان قرار دارد.
 

فرازی از وصیت نامه شهید:
مادران و پدران شهدا الگو و نمونه ای از ایثار و مقاومت برای ملت خود هستند ،خواهران و برادرانم سعی کنید در همه حال پیرو خط امام باشید.

روحشان شاد و یادشان گرامی باد.
 
 
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده