سروده های شهید محسن قیطاسی
پنجره ام باز است و ميبينم آواز روشني را تنبوري دارد در دست، مي خواند آواز ...

(1)
تو با چشمهايت مي خنديدي و من كيفور بودم اما نمي دانستم عشق
ترجمه بيهوده كتابي است كه ناگزير بايد در شامگاهي تلخ با درد
 آتش و سكوت خاكستر تاب آرام
چشماهيت سرود هميشه زيستن و لبانت آغوش آب و آينه
 قلبت خورشيدي كه روز و شب را معنا مي دهد دستاهيت قلمويي كه مرا مي رقصاند
 خانه ات مستی مهر و پيراهنت نفس كوهستان است و عشق تو
روزنه ي نوري كه مي ماند حتي در تاريكي تابوت.
در خرابه اوراق معنوي در رقص روسپيان من به سياهي چشمهاي تو فكر مي كنم
 كه طلوع را به انتظار نشسته است.

(2)
چشم هاي شب بسته اند
در آسمان، فانوس خواب روشن است
ستارگان نوحه گري مي كنند
مرگ در گلو گاه تاريكي آواز مي خواند
پنجره ام باز است و ميبينم آواز روشني را
تنبوري دارد در دست، مي خواند آواز
سوار بر يك ابري آيد
مرگ را مي بينمt نه آنچنان كه همگان
خلاصه اي از زيبايي است!
با نگاه در او
عشق را ديدم، برگ را، دريا را
شايد معجوني بود از نيستي ... نمي دانم
وجود خودش را سوغات آورده بود
دستهايم پر روشني بود
لب حوض نشسته بود
نگاهش را در وجودم ميريزد
زيبايي در نگاه صفحه ادراك را مي شكند
خنده اي بر لبانش مي ميرد
مردمان سبزه را دوست ندارند
آب را نمي فهمند
كاش سبدي داشتم - پر خوشه هاي هوش
مي ريختم در رگ مردم بي هيچ
تا بفهمند كه زيبايي حبه ي كدام خوشه هوش است
و معرفت را از درخت فلك بر كنند...

 (3)
كبود دريا پيش تو 
 تشنه ترين تنگ واسه آب
پيش دشت چشمات
آسمون، مثل يك كوير لخت
رنگ حرفهاي قشنگ
 بوي سبزه زار خيس
رقص الماس نگاهت
تپش آيينه ها
رگای آبی دستات
جاده خوب اميد
سينه صاف كويرت
مخمل يك رنگ نور
مهتاب خوش رنگ چشات
 مر مر دشت آسمون
تن تو مثل اتاقي
 تن من ريشه خشك
اسم تو ترانه آسموناس
اسم من يك ميم هيچ
خيسن اما واسه تو    

(4)
تقديم به جاده ي خوب اميد زندگيم كتي هميشه مهربان ( همدم كبري)
بوي موهات زير بارون
بوي گندم زار نمناك
بوي سبزه زار خيس
 بوي خيس تن خاك
غم بارون غروب
 ته چشمات تو صدات
قلب تو مثل گل ياس 
 دست تو بازار خوبي
دل تو قبله اين دل   
 تن تو ارزونی خاك
يا بارون و تن تو  
ياد بارون و تن خاك
هميشه صداي بارون   
صداي پاي تو بوده
اي سراپايت سبز
دستاهيت را چون خاطره اي سوزان
در دستان عاشق من بگذار

مروری بر زندگینامه شهید محسن قیطاسی
شهيد محسن قيطاسي فرزند محمد حسن در سيمین روز از شهريور ماه سال 1363 شمسي در شهرستان ملكشاهي ديده به دنيا گشود. وي تواسنت تا مقطع ليسانس به تحصيلاتش بپردازد. سال 1385 ازدواج کرد . بعنوان پاسدار وظیفه در پادگان شهدای کرمانشاه مشغول دوره خدمت سربازی بود که هفدهم بهمن ماه 1387 در شهر كرمانشاه بر اثر انفجار مواد منفجره به ناحيه ي سر و گردن به شهادت رسيد. از شهيد 1 فرزند پسر به يادگار باقي مانده است مزار شهيد در گلزار شهداي امام حسين (ع) شهرستان ملکشاهی قرار دارد. روحشان شاد.
 
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
اشعار «شهید محسن قیطاسی» از شهدای بهمن ماه استان ایلام
 
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده