شنبه, ۰۱ ارديبهشت ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۳۷
کوچه ها خاکی و گلی بود حتی امکانات اولیه را هم نداشتیم نه پزشکی نه داروخانه ای ولی اکنون به لطف خداوند و همت و تلاش مسئولان همه نوع امکاناتی در اختیار مردم قرار داد . یادش بخیر احمد رضا روز برفی که با هم به مدرسه می رفتیم...
رویایی خواهرانه از برادر شهیدش


به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران:
شهیداحمدرضا برزگر يكم ارديبهشت 1345در شهرستان فردوس به دنيا آمدپايان دوره ابتدا يي درس خواند. در كارخانه مواد غذا يي كارگري مي كرد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. دهم بهمن 1361،در فكه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. پيكر وي را در بهشت زهراي شهرستان تهران به خاک سپردند.

متن دل نوشته خواهر مکرمه شهید احمدرضا برزگر

خدایی که در این نزدیکی است پای آن کاج بلند لای این شب بوم روی قانون گیاه روی آگاهی آب .
نمی خواهم قصه پردازی کنم یا سرتان را درد بیاورم . می دانم که باورش سخت است . راستش برای خودم هم باورش مشکل است .
من خواهر شهید احمد رضا برزگر هستم خدا را گواه می گیرم که موقع نوشتن این سطر گریه مجالم نمی دهد .

 من و برادر شهیدم احمد رضا بسیار به هم وابسته بودیم یادش بخیر موقعی که بسیار بچه بودیم از خیابان توریست آن موقع تا ته سی متری برای خواندن درس به مدرسه می رفتیم آن موقع باقر شهر باقر آباد دهی بیش نبود. ایستگاه پل کنونی بود که از زیر آن آب روانی رد می شد کنار جوی آب پر از اردک و غاز بود .

 به چند سال بیشتر از آن که می نگرم سر خیابان آزادی که اکنون پور دارایی نامیده می شود آسیابی بود که مردم گندمهایشان را برای آرد کردن به آنجا می بردند . 

رویایی خواهرانه از برادر شهیدش

کوچه ها خاکی و گلی بود حتی امکانات اولیه را هم نداشتیم نه پزشکی نه داروخانه ای.  ولی اکنون به لطف خداوند و همت و تلاش مسئولان همه نوع امکاناتی در اختیار مردم قرار داد .

 یادش بخیر احمد رضا روز برفی که با هم به مدرسه می رفتیم تو که کوچکتر از من بودی و کمی هم رنجور و مریض حال مرتب زمین می خوردی و من بلندت می کردم و برفهای لباست را می تکاندم و دست کوچکت را به دهانم نزدیک می کردم تا با حرارت دهانم گرم شود نمی دانم بگویم یادش بخیر یا نه آن روز برفی را به یاد می آورم که نزدیک 30 دقیقه کنار جاده ایستادیم تا بتوانیم از خیابان رد شویم و به مدرسه برویم تو از سرعت ماشینها وحشت داشتی و گریه می کردی ولی عزیز خواهر اکنون باقر آباد باقر شهر شده و پل هوایی دارد و هیچ بچه ای از رد شدن خیابان وحشت ندارد .

رویایی خواهرانه از برادر شهیدش

عزیز دل خواهر چرا پس از سالها دیشب به خوابم آمدی چرا در خواب زیاد با من حرف زدی و فقط آن یادداشت را به من دادی آری احمد رضا تو دیشب به خوابم آمدی و رقه ای سفید به دستم دادی روی آن با خط دو رنگ سبز و قرمز درشت نوشته شده بود؛ «عطر سیب» از تو سوال کردم این چیست ؟ گفتی : نام پارک بزرگ باقر شهر. احمد جان می ترسم کسی خوابم را باور نکند .

می ترسم کسی به خواسته ات عمل نکند ولی با این حال من وظیفه خود را انجام  می دهم نام آن پارک را هر چه بگذارند برای من و تو عطر سیب است خدا را در این ماه عزیز شاهد می گیرم که یک کلمه از نوشته هایم دروغ نیست .

 ولی چرا این نام عطر سیب ؟ شاید به خاطر آقا امام حسین که می گویند هر جا حاضر شود بوی سیب به مشام می رسد . شاید عطر سیب یاد آور بهشت . یادآور سرور شهیدان امام حسین یاد آور شهیدان یاد آور همه خوبیهاست . 

یاد و خاطره همه شهیدان زنده و گرامی باد . 

خواهر کوچک همه شما خواهر احمد رضا برزگر 

منبع: برگرفته از سنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده