یادها و خاطره ها
هنوز تا اذان ظهر چند دقیقه ای مانده بود . حمید دستور داد تا نماز جماعت برپا کنیم. بچه ها نماز ظهر را به امامت خودش خواندند. بعد از نماز شروع کرد به سخنرانی بحث کوتاهی در مورد جبهه و کار نیروهای رزمنده به میان آورد...

نوید شاهد ایلام
 
علامت عروج
سال66 که به گروه تخریب لشکر 11 امیرالمومنین(ع) معرفی شدم. در همان لحظه ورود که خودم را معرفی کردم، برحسب عادت همیشگی ام به شوخی کردن با بچه های بسیجی پرداختم. خصوصا با یکی شان در کنارم بود و یک بلوز ساده بسیجی تن اش بود. سخت بهش پیچیده بودم و سر به سرش می گذاشتم. چند لحظه بعد ازشان پرسیدم : مثل اینکه شما صاحب ندارین! یکی فرمانده تان هست یا نه!
بچه ها به همدیگر نگاه کردند و بعد یکی شان گفت: فرمانده به مرخصی رفته و این آقا که تو بیش از اندازه باهاش شوخی کردی، جانشین تخریب است!
کم کم خودم را جمع و جور کردم که بیش از این پا را از گلیم فراتر نگذارم.
در عملیات نصر8 فرمانده تخریب مجروح شد و «حمید دستگیر» که تا قبل از آن جانشین بود، به عنوان فرمانده منصوب شد.
درست پانزدهم اردیبهشت 67 مصادف با ماه مبارک رمضان بود که در حالیکه 5 روز به پایان مرخصی حمید مانده بود ، دوباره به منطقه عملیاتی بازگشت. حمید چهره اش عجیب عوض شده بود. شادابی خاصی در سیمایش موج می زد. ازش پرسیدم: تو که هنوز 5 روز مرخصی داشتی، چرا برگشتی!؟
حمید گفت: مگر از آمدن من ناراحتی!؟
گفتم: نه! ولی همینطوری پرسیدم.
چند لحظه بعد، حمید گفت: راستش آمده ام تا شهید شوم!
هنوز تا اذان ظهر چند دقیقه ای مانده بود . حمید دستور داد تا نماز جماعت برپا کنیم. بچه ها نماز ظهر را به امامت خودش خواندند. بعد از نماز شروع کرد به سخنرانی بحث کوتاهی در مورد جبهه و کار نیروهای رزمنده به میان آورد.
غروب که شد، حدود ساعت 10 شب بود که برای بررسی میدان مین به مقر گردان 506، مستقر در مهران رفتیم. هنوز از خاکریز عبور نکرده بودیم که حمید گفت: برادران برگردند!
همه برگشتیم به پشت خاکریز حمید گفت: همگی وضو بگیرید، اگر قسمت باشد امشب هورالعین خواهیم گرفت و شهادت نصیبتان خواهد شد وضو گرفتیم و راهی میدان شدیم.
حمید داشت زیر لب دعا می خواند درست در حین زمزمه و دعا خواندن بود که ناگهان شعله ای از آتش همراه با انفجار به هوا بلند شد و حمید در گلستان آتش داشت پر می زد. و به دیدار معبود خویش شتافت. روحشان شاد.
 
مروری بر زندگینامه شهید حمیدرضا دستگیر
مروری بر زندگینامه شهید حمیدرضا دستگیر، فرزند ابراهیم، سال ۱۳۴۵ در ایلام به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه حکیم نظامی ایلام به پایان رساند و تحصیلات دوره ی راهنمایی را تا پایه دوم طی کرد. هنوز تحصیلاتش را در این مقطع به پایان نبرده بود که نسیم انقلاب اسلامی وزیدن گرفت و مردم برای واژگونی رژیم پهلوی در سال ۱۳۵۷ فعالیت های خود را تشدید کردند. حمیدرضا دستگیر مانند سایر جوانان ایلام در راهپیمایی ها حضور می یافت و در این نهضت بزرگ شرکت می کرد.
ایشان در بحبوحه ی انقلاب اسلامی نتوانست تا پایان دوره ی متوسطه به دبیرستان برود و تحصیلات خود را به اتمام برساند؛ اما بعداً تحصیلات متوسطه ی خود را در مجتمع آموزشی رزمندگان دنبال کرد و موفق به اخذ مدرک دیپلم شد. حمیدرضا دستگیر در هیجده سالگی ازدواج کرد و از او یک فرزند پسر و یک فرزند دختر به يادگار مانده است. تا آنكه سرانجام در پانزدهم ارديبهشت ماه سال 1367 بر اثر اصابت تركش در مهران به شهادت رسيد.مزار اين شهيد در جوار امامزاده علی صالح(ع) قرار دارد.
 
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
 
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده