وصیت نامه ارزشمند از شهید «اکبر حیدری» به یادگار مانده است که در ادامه می خوانید؛+دستخط شهید
من که در سن نوزده سالگی بخدمت مقدس سربازی اعزام گردیم و بعد از سه ماه آموزشی شدم نامه ای را با دست خودم نوشتم که هر چقدر جان در بدن دارم به این اسلام اصیل و حمایت از جمهوری اسلامی و قانون اساسی بکنم و باز پدرم و مادرم هیچ موقعه ای آمدن من به خدمت مقدس سربازی ناراحت نباشید.که واجب است به هر فرد مسلمان که در کشور جمهوری اسلامی خدمت کنند و آرزوی من اینست که این دو سال خدمت را با عشق و علاقه و فداکاری به پایان برسانم.
شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید اکبر حیدری/ نهم آبان 1343، در روستای مهن از توابع شهرستان فیروزکوه دیده به جهان گشود. پدرش طاهر، کشاورزی می کرد و مادرش جواهر نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. تعمیرکار خودرو بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و ششم مرداد 1363، در بانه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار وی در زادگاهش قرار دارد.

وصیت نامه پر بار شهید «اکر حیدری» منتشر شد؛

بسم الله الرحمن الرحیم

با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام به تمام برادران رزمنده با درود فراوان نثار ارواح پاک و گلگون کفن شهدای جمهوری اسلامی ایران رزمندگان جمهوری اسلامی که با زمان قدرتشان و به یاری خداوند بزرگ از میهن عزیزشان و پایداری از پرچم اسلام که در تمامی جبهه ها حق علیه بر باطل می جنگد.

من سرباز وظیفه اکبر حیدری که در سن نوزده سالگی به خدمت مقدس سربازی اعزام گردیم و در پادگان ژاندارمری رفته به آموزش اسلحه سنگین و سبک آشنا شدم و با چندین مشکلی ک با سه ماه آموزشی تاتکتیکی را به پایان رساندیم.

در تاریخ هجدهم آذر 1362 به کربلای کردستان انتقال شدم و وصیتم را در این لحظه حساس روی این صفحه به حضور تمام اقوام و آشنایان آغاز می کنم؛

شهید

شهید نظر می کند به وجه الله

من سرباز وظیفه اکبر حیدری بچه فیروزکوه روستای میمن که در خدمت مقدس سربازی وصیت نامه خود را آغاز می کنم: من که در سن نوزده سالگی بخدمت مقدس سربازی اعزام گردیم و بعد از سه ماه آموزشی شدم نامه ای را با دست خودم نوشتم که هر چقدر جان در بدن دارم به این اسلام اصیل و حمایت از جمهوری اسلامی و قانون اساسی بکنم و باز پدرم و مادرم هیچ موقعه ای آمدن من به خدمت مقدس سربازی ناراحت نباشید.

که واجب است به هر فرد مسلمان که در کشور جمهوری اسلامی خدمت کنند و آرزوی من اینست که این دو سال خدمت را با عشق و علاقه و فداکاری به پایان برسانم.

و باز پدرم و مادرم و برادرانم و خواهرانم اگر من شهید شدم برای من گریه نکند و سیاه بپوشید و افتخار کنید که چنین فرزندی را در راه خدا و اسلام قربانی داده ایم.

و روایت می گفتند یکی از شهرهای آذربایجان شرقی به نام آهو که اسم شهید مهدی بلبلی بود، شهید شده و مادرش هم در تمام نماز جمعه شیرینی پخش می کرد و می گفت: خدایا این قربانی را از من قبول کن.

و من هم می خواهم مادرم همین مادرها باشد، مادرم من میدانم که شما برای من زحمت کشیدید و به این موقع رسانیدید و اگر در این کربلای خونین کردستان شهید شدم، شیرت را حلالم کنید.

شهید

ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید، که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل هفتاد و دو تن شهید را فدای جوانان بکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد.

بعد خواهش بنده به خانواده ام اینست که هر موقع شهید شدم گریه نکند و اگر گریه بکنید جای من حسین(ع) و ناراحت می شوم.

پدرم و مادرم اگر من شهید شدم، ناراحت نباشید انتقام ما را همرزمانم خواهند گرفت و خواهش من از دوستان اینست که اگر از دست من بعدی دیدند و ناراحت شدن بنده را حلال کنید.

والسلام/ خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار

منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده