خاطره ی از شهید محمد کریمی نژاد- راوی همرزم شهید
اوایل خیلی کم حرف بود، اما کم کم با هم دوست شدیم. گاهگاهی برایمان از زندگیش می گفت از رنج ها و دربدری ها، از تجربه های شغلی کارگری و چوپانی و ... حالا هم کارمند ساده جهاد سازندگی بود که داوطلبانه به جبهه آمده بود...

نوید شاهد ایلام

خاطره ای از شهید محمد کریمی نژاد - راوی همرزم شهید

تازه به گردان ما منتقل شده بود. با هم همسنگر شده بودیم، اندام متوسطی داشت. با موهای کم پشت، صورتی استخوانی و ریش انبوه پیشانی اش از کثرت عبادت، پینه بسته بود. در مجموع صورتش جذاب و نورانی بود و همیشه تبسمی ملیح بر جذابیتش می افزود ، اسمش محمد بود. اوایل خیلی کم حرف بود، اما کم کم با هم دوست شدیم. گاهگاهی برایمان از زندگیش می گفت از رنج ها و دربدری ها، از تجربه های شغلی کارگری و چوپانی و ... حالا هم کارمند ساده جهاد سازندگی بود که داوطلبانه به جبهه آمده بود.

مقید بود نمازش را سر وقت بخواند. نافله و تعقیباتش هیچ وقت ترک نمی شد. حتی یک بار هم که در کمین دستش زخمی شده بود و تب شدیدی داشت، باز نماز شب را تمام و کمال خواند. کردار و رفتار نیکویش روی همه بچه های گردان تأثیر گذاشته بود. همه به او احترام می گذاشتند به همسنگریش افتخار می کردیم. یک کتابچه دیوان حافظ هم داشت. از بس دست به دست گشته بود، ورق ورق شده بود. برای همه فال می گرفت این عادتش بود که صبح ها دیوان حافظ را نگاهی می ندازد.


اوایل اسفند ماه66، هوای شاخ شمیران،خیلی سرد شده بود. سوز سرما تا مغز استخوان نفوذ می کرد. ساعت 3 شب، صدای پایی مرا از خواب بیدار کرد. پای شخصی که آهسته و پاورچین، پاورچین قدم برمی داشت. یک لحظه ترسیدم. با خودم گفتم: نکند عراقی ها تا نزدیکی سنگر آمده باشند، چشمهایم را مالیدم و با احتیاط اسلحه را برداشتم. دیدم وارد سنگر شد . از ترس به نفس نفس افتادم . اسلحه نداشت. زیر نور کمرنگ مهتاب، یک لحظه شناختمش ، محمد بود. سریع خودم را به خواب زدم. دیدم آستین های پیراهنش را پایین کشید و به نماز ایستاد. از خودم خجالت کشیدم سرم را یواشکی زیر پتو کردم و آهسته شروع کردم به گریستن. بعدها فهمیدم که این کار هر شب محمد بوده و چون آب تانکر در آن سرما یخ بسته بود، در تانکر را باز می کرد و کلاه آهنی اش را مانند دلو، داخل تانکر می کرد و یخ ها را می شکست آب می کشید و وضو می گرفت.
چند وقت بود که دلش برای بچه هایش تنگ شده بود. این را از نگاه های طولانی محمد به عکس کوچکی که درون کیف چرمیش داشت، فهمیدم.
یک روز صبح که به دیوان حافظ تفأل زد، خندید و با خوشحالی زاید الوصفی رو به ما کرد و گفت:« بچه ها، می دونین چی اومد؟انگشت سبابه را روی یک سطر از کتاب گذاشت و همانطور کتاب را به ما نشان داد سر صفحه آمده بود:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

ما که چیزی نفهمیدیم، به سادگی از کنار مسأله گذاشتیم. یکی دو روزی می شد که عراقی ها فرصت استراحت را از ما گرفته بودند، قرار بود نیروهای کمکی امروز و فردا برسند.
اگر نیروهای کمکی می رسیدند ، حتماً عملیات در پیش بود و محمد برای آن لحظه، ثانیه شماری می کرد.تازه خوابیده بودم که با صدای مهیب خمپاره از جا پریدیم. خمپاره به نزدیک سنگر اصابت کرده بود. خاک ناشی از موج انفجار و ترکش های خمپاره روی پتوهایمان ریخته بود، دیدم محمد نیست، گفتم: بچه ها محمد؛ همه دستپاچه رفتیم بیرون. محمد کنار تانکر افتاده بود. یک دستش تا آرنج خیس و دست دیگرش مشت شده بود. گویا می خواست دست دیگرش را بشوید. یک ترکش زده بود طرف چپ سینه اش. چند جای تانکر سوراخ شده بود و آب از آن بیرون می زد ما که رسیدیم، محمد با همان تبسم همیشگی اش، زیر لب زمزمه می کرد: « و اشهد ان محمداً رسول الله»

گردان یکپارچه در سوگ غریبی فرو رفته بود، هر کس را می دیدی، انگار برادرش را از دست داده بود، سعید، خوشنویس تبلیغات، در حالیکه آرام آرام اشک می ریخت با رنگ قرمز روی تانکر سوراخ سوراخ شده با خطی شکسته نوشت:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب، آب حیاتم دادند

شهید محمد کریمی نژاد فرزند صید احمد در دوازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال 1338در بخش قلعه شهرستان ملکشاهی  دیده به جهان گشود وی تحصیلات خود را تا سال اول دبیرستان ادامه داد تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی بنا به احساس تکلیف شرعی و لبیک به ندای رهبر کبیر انقلاب به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه نبرد با متجاوزین بعثی شد تا اینکه سرانجام در بیست وسومین روز از اسفند ماه سال 1366 در منطقه شاخ شمیران در اثر اصابت تیر دشمن به ناحیه قلب به شهادت رسید. از این شهید گرانقدر دو فرزند به یادگار مانده است. مزار این شهید در گلزار شهدای پیرمحمد بخش ملکشاهی می باشد.


منبع: داره اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و آموزشی - بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده