روز شمار شهادت (خرداد ماه)
فرزندم بدلیل خوش خلقی و مهربانی، همواره به تمام فامیل سر می زد. اگر کسی کاری داشت و او متوجه می شد، بدون درخواست کمک به یاری اش می شتافت. سال 66 بود که بعد از یک عملیات سخت و چند ماه دوری از فرزند به خانه آمد، چند روز بیشتر مرخصی نداشت...

نوید شاهد ایلام

شهید حسین مال ملایی
نام پدر: گطوف
تاریخ تولد: 1347
محل شهادت: قلاویزان
تاریخ شهادت: 29/3/1367          
مسئولیت: سرباز
نحوه شهادت: درگیری با منافقین کوردل  

     
خلاصه ای از زندگینامه شهید

شهید حسین مال ملایی در سال 1347 در روستای پتک موسیان در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی را در منطقه موسیان گذراند با شروع جنگ تحمیلی، خانواده اش به همراه سایر مردم به شهر آبدانان مهاجرت کردند.
دوران جوانی وی و رسیدن به سن قانونی خدمت نظام وظیفه با دوران جنگ تحمیلی مصادف شد. براساس احساس وظیفه و لبیک به ندای امام و مقتدایش ، حضرت امام خمینی (ره) ،در سال 1366 به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و در چندین عملیات مهم شرکت داشت. که از آن جمله می توان به عملیات های نصر 8 که منجر به آزادسازی ارتفاعات ماووت شد و عملیات والفجر 10 که به آزادسازی حلبچه انجامید اشاره کرد.
 وی پس از دلاوری ها و رشادت های درخشان در دفاع از میهن اسلامی، سرانجام در بیست و نهمین روز از خرداد ماه 1367 در حمله منافقین کوردل به شهر مرزی مهران همچون کبوتری سبکبال به سوی بهشت جاویدان پرگشود.وبه فیض عظمای شهادت نائل آمد.

خاطره ای که مادر مکرمه شهید خانم  کاظمیه دیناروند از فرزند دارد
فرزندم بدلیل خوش خلقی و مهربانی، همواره به تمام فامیل سر می زد. اگر کسی کاری داشت و او متوجه می شد، بدون درخواست کمک به یاری اش می شتافت. سال 66 بود که بعد از یک عملیات سخت و چند ماه دوری از فرزند به خانه آمد، چند روز بیشتر مرخصی نداشت. هنوز 2 ساعت از آمدنش نگذشته بود و تمام بدنش و لباس هایش خیس عرق بود آخه از جاده آسفالت تا خانه ما که در یکی از روستاهای نزدیک آبدانان بود، همه راه را پیاده آمده بود. در همین حین یکی از اقوام که نمی دانست حسین تازه از جبهه آمده، به منزلمان آمد و گفت: کاری برایم پیش آمده حسین می تونی کمکم کنی؟ پسرم هم بدون اینکه مکث کند، همراهش رفت تا نیمه های شب نیامد، بالاخره اواخر شب به خونه آمد، ازش پرسیدم چرا به او نگفتی خسته ای در جوابم گفت، مادر من برای رضای خدا به بندگانش کمک می کنم و خدا هم در چنین مواقعی خستگی را از من دور می کند آن فامیل فقط یک دست داشت و به تنهایی نمی توانست امورات زندگی اش همانند کشاورزی یا دامپروری را انجام دهد. آری پسرم حسین خستگی را برای رضای خدا و خدمت به خلق تحمل می کرد...

منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی آموزشی- بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده