چهارشنبه, ۲۵ تير ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۲۵
نوید شاهد - برادر شهید "محمود مکرمی" نقل می‌کند: «خیلی برایم عجیب بود. با آن سن کم وصیت‌نامه نوشته‌بود. وصیت‌نامه اول را برداشتم. مدتی گذشت. دوباره یک وصیت‌نامه دیگر و چند وقت بعد وصیت‌نامه‌ای دیگر ... و هر بار من آنها را برمی‌داشتم؛ تا این که یک روز به او گفتم محمود! تو با این سن وصیت‌نامه می‌نویسی؟ محمود پاسخی نداد و سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. محمود چه عاشقانه از دنیا فقط برگ کاغذ را انتخاب کرد تا بهترین واژه‌ها را روی آن بنگارد و من ...» نوید شاهد سمنان در سالروز شهادت، مروری بر خاطرات این شهید والامقام داشته است که تقدیم حضور علاقه‌مندان می‌شود.

چه عاشقانه از دنیا فقط برگ کاغذ را انتخاب کرد


به گزارش نوید شاهد سمنان؛ شهید محمود مکرمی یکم آبان ۱۳۴۳ در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش خدیجه نام داشت. دانش‌‏آموز اول متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و ششم تیر ۱۳۶۲ در سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای فردوس‌‏رضای زادگاهش قرار دارد. 


یعنی لایق شهادت هستم؟

بعد از شروع جنگ، آسمان رنگش عوض شده‌بود؛ زمین هم، خانه‌ها، مردم، بزرگ و کوچک، همه و همه، یک صدا، یک دل حتی خیابان‌ها و کوچه‌ها، هر کس به نوعی باید در مسیر قرار می‌گرفت.

به خاطر تمام کسانی که رفته‌بودند، کوچه‌ها نیز تغییر کرده‌بود. هر کوچه، یک نام. هر کوچه یک شهید و نام کوچه ما شهید ابوالقاسم دلخواه بود که به تازگی به دوستان شهیدش پیوسته‌بود.

آن روز من و محمود و چند تا از بچه‌ها از مدرسه برمی‌گشتیم. نزدیک کوچه که رسیدیم، محمود خیلی منقلب شده‌بود. 

جلوتر که رفتم، اشک‌هایش روی گونه‌هایش بود.

پرسیدم: «محمود! برای چی گریه می‌کنی؟»

گفت: «ابوالقاسم رفت! واقعا لیاقتش را داشت! آیا می‌شه که ما شهید بشیم؟ یعنی لایق شهادت هستیم؟»

من سیزده سال داشتم. از اشک‌ها و حرف‌های محمود چیزی که نصیبم شد، دیدن و نگاه کردن لحظه‌های شوریده حالی او بود و هزاران حیف که از قال و مقال او و معشوق، مرا هیچ نصیب نشد. چندی بعد در امتداد راه عاشقی پرواز کرد و رفت.

(به نقل از دوست و همرزم شهید، امیر نعمتی)


چه عاشقانه از دنیا فقط برگ کاغذ را انتخاب کرد

جنگ شروع شده‌بود. محمود آرام و قرار نداشت. درس و کتاب و مدرسه را کاملا فراموش کرده‌بود. هر وقت به سراغ کتاب‌های درسی او می‌رفتم، لابه‌لای کتاب‌هایش یک ورق کاغذ پیدا می‌کردم که وصیت‌نامه‌اش بود.

خودش را آماده رفتن کرده‌بود. خیلی برایم عجیب بود. با آن سن کم وصیت‌نامه نوشته‌بود. وصیت‌نامه اول را برداشتم. مدتی گذشت. دوباره یک وصیت‌نامه دیگر و چند وقت بعد وصیت‌نامه‌ای دیگر ... و هر بار من آنها را برمی‌داشتم؛ تا این که یک روز به او گفتم «محمود! تو با این سن وصیت‌نامه می‌نویسی؟»

محمود پاسخی نداد و سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. در تمام وصیت‌نامه‌هایی که فقط بين برگه‌های کتاب‌هایش بود و من از آن باخبر می‌شدم، به چند موضوع اشاره می‌کرد؛ کاری که می‌خواست انجام بدهد و به آرزویش که شهادت بود، به میدان رفتن، به دوستان شهیدش و به جاماندگی‌اش. محمود چه عاشقانه از دنیا فقط برگ کاغذ را انتخاب کرد تا بهترین واژه‌ها را روی آن بنگارد و من زود از نگاه عمیق و سکوت راز‌آلود او گذشتم.

(به نقل از برادر شهید)


الآن که زوده نماز بخونی!

هنوز به سن تکلیف نرسیده‌بود. کلاس پنجم بود. کوچه‌های قدیمی و با صفای شهر با خانه‌هایی که در دو طرف آن قرار داشت و جوی آبی که از وسط هر کوچه می‌گذشت و سایه‌های خنکی که دیوارها روی هم می‌انداختند، خاطر هر عابری را نوازش می‌داد. آن روزگاران بیشتر خانه‌ها هنوز آب لوله‌کشی نداشتند و از آب جوی استفاده می‌کردند. صدای اذان ظهر از مناره‌های شهر، تمام دیوارها و درختان و کوچه‌ها را به سکوت میانه روز وامی‌داشت. محمود برای رفتن به مدرسه آماده می‌شد اما قبل از رفتن، کنار جوی آب رفت. گفتم: «چه کار می کنی؟»

گفت: «می‌خوام وضو بگیرم و نماز بخوانم! بعد برم مدرسه!» بهش گفتم: «الآن که زوده نماز بخونی!» اما او در عالم کودکی به کار خودش ادامه داد.

(به نقل از خواهر شهید)


نوشت: شهید محمود مکرمی

به مشهد رفته‌بودیم. آخرین سفری بود که با محمود به زیارت امام ‌رضا (ع) می‌رفتیم؛ اما خودمان نمی‌دانستیم. محمود یک هندوانه خیلی بزرگ خرید. در سفر هم به فکر دوستانش بود. گوشه‌ای از اتاق نشست. مدتی گذشت. تعجب کردیم. صدایی از محمود بلند نمی‌شد. هندوانه را در آغوش گرفته و با کارد میوه‌خوری روی آن کارهایی انجام می‌داد. هر چه هم صدایش می‌زدیم جوابی نمی‌داد. مدتی بعد هندوانه را چرخاند. 

با خنده گفت: «حالا نگاه کنید!»

خیلی زیبا روی هندوانه نوشته‌بود: «شهید محمود مکرمی.»

(به نقل از خواهر شهید)


منبع: کتاب فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان-شهرستان دامغان / نشر فاتحان-قائمی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده