نوید شاهد - همرزم شهید «ولی الله عباسی» در بیان خاطره ای از دلاوری های شهدا در جبهه می گوید وقتی شهید عباسی دچار مجروحیت شدید شد حتی حاضر نشد برای مداوا یک روز سنگر مبارزه را خالی کند. در ادامه نوید شاهد شما را به خواندن خاطره ای از این شهید والامقام دعوت می کند.
به گزارش نويد شاهد ايلام، پاسدار رشید اسلام شهید ولی الله عباسی فرزند عبدالله سال 1343 در شهرستان چرداول دیده به جهان گشود ، او توانست تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم به پایان رساند و با علاقه ای که به انقلاب داشت به عضویت سپاه پاسداران در آمد و راهی مناطق عملیاتی شد .سرانجام هشتم خردادماه 1365 در چنگوله به عنوان فرمانده گروهان در درگیری با دشمن براثر اصابت ترکش به درجه رفيع شهادت نايل آمد. مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد.



قلمی از چوب کبریت و جوهری از خون
خاطره ای از همرزم شهید والامقام ولی الله عباسی

در بیست و دوم بهمن ماه سال 63، در محور چنگوله، توفیق خدمت در گردان 503 شهید بهشتی را داشتم. مسئولیت پدافند محور ارتفاع آزادخان  تا قله 2230 و تپه شهداء3 بر عهده من بود. از طریق قرارگاه تاکتیکی که در گره شیر4 بود، به گردان اعلام شد که نیروهای عراقی، قصد حمله در کل محور چنگوله را دارند؛ از جمله جناح چپ جبهه، یعنی قله230. بنابراین، به گردان آماده باش داده شد.

دشمن، در خط مقدم جبهه خودش، 3 دستگاه تانک را مسقرکرده بود و نیروهای پیاده اش را جلو کشید. این حرکت، حکایت از تعرض و حمله دشمن، علیه مواضع نیروهای خودی داشت.
رأس ساعت 12 همان شب، دشمن با فرو ریختن باران شدیدی از آتش تهیه، با انواع سلاح های سنگین، از جمله توپخانه، کاتیوشا، تانک و خمپاره اقدام به آتش بر روی نیروهای خودی کرد.

من که معاون گروهان ثارالله بودم، به همراه برادر محمد اوهامی، فرمانده گروهان و با کمک برادران: رضا بازی، علی محمد فیض الهی و دیگر مسئولین گروهان و دسته ها، مشغول تقسیم و آرایش نیروهای گروهان برای مقابله با دشمن شدیم. این درگیری، تا ساعت 1:30 و به مدت یک ساعت و نیم ادامه داشت.

پس از فروکش کردن آتش دشمن، برای مطلع شدن از وضعیت موجود، سری زدم به مقر فرماندهی گردان که در خط مقدم جبهه و در بین گروهان ثارالله و گروهان شهداء که روی یال سمت راست قله 230 بود. داخل سنگر فرماندهی، برادر ولی الله عباسی، معاون گردان را دیدم که یک ترکش، به پاشنه  پایش اصابت کرده بود. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: برادر ولی الله! چرا برای درمان، به اورژانس نرفتی؟
ایشان با شوخی گفت: محمد جان، چیز مهمی نیست! بی زحمت اون کبریت رو بهم بده!

بعد از این که کبریت را از روی جعبه  چوبیِ مخصوص نگهداری ظرف های آشپزخانه به او دادم، یک عدد چوب کبریت برداشت و با خونی که از پاشنه پایش جاری بود، بر روی گونی های پر از خاک سنگر فرماندهی گردان نوشت: این سندِ جنایت آمریکا است، مرگ بر آمریکا!

کلی به این حرکت برادر عباسی خندیدم و روحیه گرفتم. البته، خیلی از امثال عباسی ها در زمان جنگ، حتی دچار مجروحیت سخت تر هم می شدند؛ ولی حتی حاضر نبودند جبهه را به خاطر مداوا ترک کنند و ولی الله عباسی هم یکی از این نمونه هاست.

منبع: اداره اسناد و انشتارات- پرونده فرهنگی شهدا
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده