نوید شاهد - مادر شهيد "عباس بهبود" در خاطره ای می گوید: «سال 1357 بود. شور و شوق انقلاب همه جا را فراگرفته بود. پسرم عباس کلاس پنجم دبستان بود و...» متن کامل خاطره این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نوجوان شلغم فروش

به گزارش نوید شاهد فارس، شهيد "عباس بهبود" دهم خرداد سال 1341 در محله آستانه شهر شيراز دیده به جهان گشود. پدرش پاسدار بود و با تربيت اسلامي عباس را پرورش داد. در هفت سالگي او را به مدرسه فرستاد. دوران ابتدايي و راهنمايي را سپري کرد. دوران اول متوسطه مصادف با انقلاب شکوهمند اسلامي بود او در اين دوران به جمع انقلابيون پيوست و زماني که جنگ آغاز شد او کلاس چهارم متوسطه را می گذراند. او که عاشق جبهه و جنگ بود با نداي رهبرش مدرسه را رها کرد و به جمع رزمندگان اسلام ملحق شد.
دوره هاي آموزشي و نظامي را گذراند و راهي جبهه جنگ شد. عباس در لباس بسيجي در جبهه ها حماسه آفريد و سرانجام ششم مرداد سال 1362 در منطقه عملياتي حاج عمران به فيض رفيع شهادت نائل گرديد.


متن خاطره: نوجوان شلغم فروش
مادر شهيد "عباس بهبود" در خاطره ای می گوید: سال 1357 بود. شور و شوق انقلاب همه جا را فراگرفته بود. پسرم عباس کلاس پنجم دبستان بود ولی مرتب در راهپیمایی ها شرکت می کرد و برای به ثمر نشستن انقلاب بسیار تلاش می کرد.
یک روز صبح پسرم به من گفت: «مادر می روی مقداری شلغم برایم تهیه کنی؟» با تعجب نگاهی به او کردم و گفتم: «شلغم برای چه می خواهی؟! نکند می خواهی شلغم فروش شوی؟» جواب منفی داد و اصرار کرد که حتما شلغم می خواهم. گفتم: «خوب، برایت میگیرم و می پزم.» بعد گفتم: «حالا چه شده که این قدر دلت شلغم می خواهد؟» گفت: «من برای خودم نمی خواهم مادر... من حدود پنج، شش کیلو شلغم می خواهم!»
پدرش آمد و گفت: «اشکالی ندارد. برو برایش بخر و ببین می خواهد چه کار کند؟» قبول کردم و مقداری را که گفته بود، برایش تهیه کردم.

شلغم ها که آماده شد، نزدیک های عصر بود و هوا داشت رو به تاریکی می رفت. گفتم: «مادر، شلغم ها آماده است؟» گفت: «یک نمکدان و چند بشقاب هم می خواهم.» در حالی که تلاش می کردم به نحوی از قضیه سر در بیاورم، وسایلی را که می خواست برای او آماده کردم. او هم به سرعت وسایل را برداشت و رفت. لحظه ی آخر هم دلم تاب نیاورد و به او گفتم: تو حالا می خواهی این شلغم ها را بفروشی... من می دانم.» برگشت و آرام گفت: «فعلا چیزی نگویید، من خودم می دانم که می خواهم چه کار بکنم.»

هوا گرگ و میش بود که عباس با ظرف پر از شلغم به خیابان رفت و ساعت نه شب به خانه بازگشت. وقتی او وارد خانه شد، تمام دست و صورتش، سیاه سیاه شده بود. به او گفتم: «بالاخره نگفتی عباس جان، شلغم ها  را برای چی می خواستی؟» پسرم خنده ملیحی کرد و گفت: «رفتم و شلغم ها را به کسانی که تظاهرات می کردند، دادم. گفتم بخورند تا گرمشان شود و بیشتر تظاهرات کنند.»

و بعد دست و صورتش را شست به داخل اتاق رفت و تعدادی ملحفه را برداشت که دوباره به خیابان برود. گفتم: «چرا ملحفه ها را از رختخواب ها باز کرده ای؟!»
محکم و استوار گفت: «تو نمی دانی مادر، تو همه اش در خانه می نشینی و از هیچ جا خبر نداری !» گفتم:« این وقت شب کجا می خواهی بروی؟» گفت: «جای دوری نمی روم. این ها را برای زخمی ها می برم و زود برمی گردم.» عباس ملحفه ها را برد و به خانه برگشت.

شب، آرام آرام خیمه ی سنگین و سیاهش  را بر سر شهر می گسترد ولی از پدر عباس که به تظاهرات رفته بود، خبری نبود. هر چه منتظر شدیم او از تظاهرات برنگشت. خیلی نگران شده
بودیم و عباس به شدت گریه میکرد و می گفت: «مقابل شهرداری، خیلی تیر اندازی شده و من نگران حال پدرم هستم.» گفتم: «مگر تو هم به آنجا رفته بودی؟ فکر نکردی که خدای نکرده زخمی بشوی؟»
در حالی که اشک چشمان پسرم را پر کرده بود، نگاهی به من کرد و گفت: «ما که بالاخره باید بمیریم؛ پس چه بهتر که در این راه کشته شویم.» ناباورانه به او می نگریستم و در دل، به این همه شجاعت و ایمان، آفرین میگفتم.
آن شب به همراه عباس به خانه ی مادر بزرگ رفتیم و پس از یکی، دو ساعت بی قراری و انتظار، بالاخره پدر عباس در اواخر شب، به خانه ی مادر بزرگ آمد و ما را از نگرانی نجات داد.

بالاخره با رشادت ها و شجاعت های بی دریغ مردم، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به پیروزی رسید ولی دشمنان قسم خورده ی اسلام، جنگی ناخواسته را بر ما تحمیل کردند و پدر عباس نیز به جبهه ها شتافت تا دین خود را ادا کند. 
زمانی که پدر عباس در جبهه بود، دخترم خیلی بی تابی می کرد و مرتب بهانه ی پدرش را می گرفت. عباس که شاهد این ماجرا بود، پنهانی و بدون این که چیزی به ما بگوید، برای پدرش نامه نوشته بود که الان دیگر نوبت من است و از او خواسته بود که به خانه برگردد و اجازه دهد که او خود به جبهه برود.

انتهای متن/
منبع: کتاب یک سبد گل سرخ
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده