نوید شاهد - «تازه از دست باران خلاص شده بودیم که سر و کله میگ‌های شکاری عراق پیدا شد و هواپیما مثل عقاب روی سرمان شیرجه می‌آمدند و بمب باران می‌کردند ...» ادامه این خاطره از نویسنده و رزمنده دفاع مقدس "کامبیز فتحی‌لوشانی" را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
شکار هواپیما با کلاشینکف

به گزارش نوید شاهد استان قزوین، رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی، متولد 1344 است که به مدت دو سال در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضور داشته است. وی بلافاصله بعد از جنگ سال 68 وارد کار نویسندگی شده و بیش از 28  سال است که در ثبت و ضبط خاطرات شهدا قلم می‌زند.

ایشان اکنون بازنشسته آموزش و پرورش و استاد دانشگاه است و تاکنون کتاب‌های مختلفی از جمله گوهر معرفت، یاس حنفیه، من چهارده ساله نیستم، صدای سخن عشق، علمدار حسین، علی، پرواز عاشقانه، گلبرگ‌های جنگل، ستاره‌های خاکی، نگارستان، شادی، گوهر شاهوار شاهنامه، رمز و رازهای واقعی خوشبختی و شاد زیستن و آیینه‌های بی‌غبار را به چاپ رسانده است.

شکار هواپیما با کلاشینکف

رزمنده دفاع مقدس کامبیز فتحی‌لوشانی روایت می‌کند:
زمانی که تبریز درس می‌خواندم یک بار با لشکر 31 عاشورا به جبهه اعزام شدم. در منطقه طلائیه مستقر بودیم. هر کدام از گردان‌ها برای خودشان با خاکریز مقری درست کرده بودند و چادرها پشت خاکریز برپا شده بودند. 

یک لحظه انگار تمام سقف‌های آسمان پاره شد و هر چه آب در هوا بود به زمین ریخت و چادرها تا نصف، در داخل آب قرار گرفتند و تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم این بود که اسلحه‌های خود را برداشته و همه بالای خاکریز رفتیم.

تازه از دست باران خلاص شده بودیم که سر و کله میگ‌های شکاری عراق پیدا شد و هواپیما مثل عقاب روی سرمان شیرجه می‌آمدند و بمب باران می‌کردند و برای اینکه کاری کرده باشیم به پشت می‌خوابیدیم و با کلاشینکف می‌خواستیم هواپیما شکار کنیم. بعداً خودمان هم از این کار خنده‌مان گرفته بود.

منبع: کتاب نگارستان(برگرفته از دفترچه‌های خاطرات هشت سال دفاع مقدس)

مادر شهید
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده