قلب «حماس»، قامت مقاومت «غزه»

 قلب «حماس»، قامت مقاومت «غزه»

 شهید بزرگ «قدس»، جانشین «شیخ یاسین» شهید، یک روز پیش از آنکه هدف موشک های بالگرد آپاچی رژیم تروریست صهیونی قرار گیرد و به فیض شهادت نائل شود، در مصاحبه مطبوعاتی خود گفته بود ما پیروزیم. صبح روز شهادت، که داشت از خانه خارج می شد، به گفته پسرش محمد، تفالی زد و شعری آمد با این مضمون: خدایا! همه آرزویم شهادت است... و گفت این زیباترین شعر و آرمان و آرزوی من در زندگی است. هنوز چند ساعت از این گفته نگذشته بود که ناگهان با یک انفجار....
گفت: «جانم فدای ایران» و به شهادتش رساندند...

گفت: «جانم فدای ایران» و به شهادتش رساندند...

در مدت اسارت در چنگ ضد انقلاب، مورد شدیدترین شکنجه ها قرار گرفت و وقتی از او خواسته شد که با بی سیم دستور تخلیه و واگذاری پادگان سنندج را صادر نماید، این چنین با شجاعتی بی نظیر بانگ بر آورد که: «من سرهنگ ستاد ایرج نصرت زاد، جانم فدای ایران، درود بر رهبر انقلاب ،زنده باد ارتش جمهوری اسلامی ایران، زنده باد فرماندهان گردان تیپ یکم، خدا حافظتان، نصرت زاد.» مزدوران جنایتکار که از پیام او سخت عصبانی و ناراحت شده بودند او را در همان لحظه به شهادت رساندند. 
شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»

شهید «حسن جوادی خواجه روشنایی»؛ قائم‌مقام فرمانده اطلاعات و عملیات «لشکر ۵ نصر»

گفته‌اند شب قبل از عمليات می‌گفت: «شهادت به من نزديک است و به زودی به آسمان پرواز می کنم.» او این ادراک شهادت را یک روزه به دست نیاورده بود. تمام عمرش از کودکی، تمرین آماده شدن برای عروج بود و خودسازی و خالص شدن در مسیر بندگی. شهیدی که تقوی و تهجد و معنویت، زاد راهش بود و تفکر بسیجی و بصیرت ولایی و معرفت عمیق و اصیل دینی، کوله بارش در این سیر الی الله که مقصد و منتهایش در جبهه «شرهانی» در حالی که ذکر مقدس «یا زهرا (س)» بر لب داشت و مثل مادر همه شهیدان گمنام و بی مزار و بی نشان، تا سالها پیکرش در خاک غربت، رازدار غربت بقیع بود.