جوانترین سردار شهید استان ایلام (شهید غلام رضا بازدار)
شمه ای از زندگي نامه شهيد غلام رضا بازدار
يادي كه در دلها هرگز نمي ميرد ياد شهيدان است
اي صبا از من به اسماعيل قرباني بگو زنده برگشتن زكوي يار شرط عشق نيست برادر جان، شهادت كه ميراث انبياء و اولياء و سالكان راه خداست بر تو مبارك باد. تو كه فرمان رهبر، مراد و مقدايت را با جان دل پذيرفتي و خاضعانه و بي ريا جان شيرينت كه امانت پروردگار است در طبق بذل و اخلاص نهادي ! برادر مخلص و مومن كه در مكتب خانه شهادت از روح خدا حضرت روح الله نايب برحق بقيه الله رسم ايثار و جان فشاني آموختي و با خون پاك و اطهر خويش به راحتي اين عشق راستين گواه آورده و بر دست خط رهبر دستينه نهادي به تو برادر عاشق ! به تو اي جاودانه شهيد
شهيد هميشه جاودان ونمونه كامل تقوا و طهارت غلام رضا بازدار فرزند علي محمد در سال1345 شمسي در روزگاري كه سايه سياهي و نكبت بار طاغوت زمان همه جا و هر جا خود را نشان مي داد در روستاي دور افتاده و گمنام و در عين حال محروم و ستم ديده به نام «بيشه دراز » از توابع شهرستان دهلران، و در خانواده اي كشاورز و مستضعف و بسيار مذهبي چشم به جهان هستي گشود. اين شهيد بزرگوار از همان بدو كودكي آثار ذكاوت ودانايي از ناصيه اش آشكار و هويدا بود تا بدانجا كه در قلمرو علم دانش و درس گوي سبقت را از هم كلاسي هاي خود ربوده و در سايه اين هوش سرشار و استعداد عالي سالي 2 كلاس با موفقيت پشت سر مي نهاد خصوصيات اخلاقي و طرز تفكر و قيافه اش نسبت به سن و سال كمش جلوتر بود شهيد غلام رضا بازدار اين انسان شريف و آگاه گذشته از درس و بحث و پيروزي در صحنه مدرسه انسانی فروتن و افتاده بود به گونه اي كه مورد احترام اقوام و آشنايان دور و نزديك بود او انساني بود قائم به ذات و خود ساخته و آراسته به تمام صفات حميده شهيد غلام رضا بازدار با اينكه از لحاظ درسي از استعداد بسيار بالايي برخوردار بود ولي از آنجا كه انساني مسئول و عاشق رهبر و انقلاب اسلامي بود در دوره راهنمايي به محض تجاوز نيروهاي جنايتكار بعث عراق كه با اشاره آمريكا به دست صدام صورت گرفت به نشانه يك وظيفه شرعي كلاس درس را ترك و قلم را بر زمين نهاد و به منظور دفاع از اسلام و نظام جمهوري اسلامي به عنوان نيروي داوطلب بسيجي سلاح در دست و با الهام از پيام غافله سالار شهيدان كربلا حضرت امام حسين(ع) مرگ سرخ و شهادت را بر زندگي ترجيح داد و عاشقانه در كربلاي مرزهاي اشغال شده ايران اسلامي به استقبال شهادت شتافت اين شهيد گرانقدر با آغاز تجاوزات قدرت هاي استعماري به مرزهاي ميهن اسلاميمان به عضويت بسيج درآمد و به اين طريق همانند قطره اي به اقيانوس لايزال و بي پايان ارتش بيست ميليوني ايران پيوست و پس از طي دوران بسيج در جبهه هاي پيكار با بيداد گران زمان و به نام پاسدار و در كنار ديگر دلسوختگان مكتب شهادت به فعاليت پرداخت و به عنوان پاسدار رسمي در سال 61 به استخدام سپاه درآمد هنوز مدت زماني از ورود غلام رضا به سپاه پاسدارن نگذشته بود كه شهامت و صداقت و رشادت و فداكاري بي شاعبه اش كه سبب شد كه خيلي زود طرف توجه مسئولين واقع و مفتخر به دريافت و تصدي پست هاي حساس تري گرديد غلام رضا كه همانند قله هاي بلند كوير كوه در مقابل كفر جهاني تمام قد مي ايستاد و از شدت مشكلات آن هراسي به دل راه نمي داد در اثر درايت و كارداني خيلي زود تصدي نيروي اطلاعات عمليات به او واگذار شد اعتماد و قابليت اين شهيد از نظر مسئولين نظام و فرماندهان سپاه تا بدانجا رسيد كه با تشكيل گردان 505 در سال61 شهيد غلام رضا با فرماندهي گروهان مفتخر گرديد او كه در خانه اي مذهبي به دنيا آمد و دوش به دوش پدر و مادر تا آخرين لحظات پر افتخارش به وظيفه شرعي و ديني خود عمل و به ديگران نيز نشان داد كه در شرايط سخت و در زير گلوله باران دشمن مي توان به ياد خدا بود و به او توكل كرد و از او الهام گرفت شهيد غلامرضا نمونه يك انسان كامل بود. او در حساس ترين شرايط تكيه گاه مطمئني براي دوستان و همرزمانش در جبهه هاي حق عليه باطل بود. همرزمانش هميشه آرزو ميكردند كه همواره در كنارش بوده و بدليل شهامتي كه در وجودش خدا به وديعت نهاده بود در تمام خطوط دفاعي در كنارش باقي بمانند و از شجاعت و تجربيات بي پايانش خوشه چيني كرده و هر چه بيشتر برادرانش جبهه اي خود بيفزايند جسارت و از خود گذشتگي اين تك خال سرزمين هاي ميهن اسلامي تا بدان حد بود كه گاه بطور داوطلبانه و با آمادگي كامل براي شهادت در تمام تك و پاتك ها حضوري فعال داشت. او به تنهايي و بر اساس اعترافات دوستان و همرزمانش سر پا يك جبهه بود و به وسعت لايتناهي وجودش به يورشگران اقاليم جبهه هاي فتح و طنز نيرو بخشيده و هر گاه آنها او را در كنار خود مي ديدند با روحيه اي مضاعف و دو چندان به مصاف دشمن شتافته و اندك مدتي شاهد پيروزي را در آغوش مي كشيدند اين ميراث دار شهداي صدر اسلام بارها و به كرات در جريان چندين عمليات هدف تيرهاي مرگ بار صدامين واقع و مجروح مي گرديد به طور نمونه در جريان عمليات محرم به علت يورش قهرمانانه به قلب دشمن تا دندان مسلح از ناحيه سر مجروح و در خط پدافندي مهران در يك حمله ديگر به مواضع دشمن از قسمت پا زخمي مي گردد عشق به پيروزي و پاي بندي به اصول و ارزش هائي كه مخلوق و آفريده جبهه مي باشند سبب مي شدند كه با جسم زخمي و اندام نحيف خود در جبهه باقي مانده و دوران نقاهت خود را در ميان دود و باروت و صداي صفير گلوله سپري كرد و حتي به مرخصي هم نمي رفت او عاشقانه در راهي كه برگزيده بود و قدم نهاده بود هرگز وجبي واپس نمي نهاد تا بدانجا كه خانه و خانواده اش را در جريان زخمي شدنش قرار نمي دهد او تمام هستي و نيستس پدر و مادر و دوستان و آشنايان خود را در طاق نيسان نهاد و تنها در راهي طي طريق مي كرد و مسافر سرزميني بود كه خداوند به او وعده داده بود شهيد غلامرضا باز دار مرگ را در عرصه زندگي به هيچ گرفته و براي اثبات اين ادعا كافيست كه تعداد مشاركت او در سخت ترين عمليات عليه دشمن از مد نظر بگذرانيم او در عملياتهاي زير شركت داشت : 1-عمليات فتح المبين2-عمليات محرم3- والفجر مقدماتي 4 والفجر5 6-چندين تك و پاتك ديگر كه در طول مدت جنگ تحميلي به وقوع پيوست. او مرگ و شهادت به وسيله گلوله هاي حقير و كوچك تفنگ را در مفهوم واقعي كلمه به حساب نياورده و آرزويش اين بود كه اگر قرار است از طريق شهادت به آغوش معبود خود بشتابد طعمه شكار اين گلوله هاي حقير و بي نام و نشان نباشد آرزويش مرگي بزرگ با ابزاري بسيار بزرگتر گلوله تفنگ بود و شايد هم در راستاي تحقق چنين آرزوئي بود كه سر انجام وعده هاي الهي در راستاي فراخوان عبد صالح به آستانه جانان تحقق عيني پيدا و آنگونه كه خود مي خواست در اثر گلوله مستقيم توپ دشمن كه مستقيما كالبد خاكيش را نشانه رفته بود شهيد و مرغ جانش از اين خاكدان تيره به ملكوت اعلي پر كشيد شهيدي كه به اين گونه از فرش زمين به عرش آسمان پر كشيد و تمام دوران نوجوانيش را در جبهه هاي حق عليه باطل به سر برد درسي گران بها به دوستانش داده و تجربيات ارزشمندي از خود بر جاي نهاد كه هر يك در حد خود قابل ستايش مي باشند در عمليات افتخار آفرين و ظفرمند والفجر5 در منطقه عملياتي چندين كيلومتر بي باكانه و با عبور از زير باران گلوله هاي ميليوني دشمن با نفوذ در قلب آنها و با ايجاد اختلال و سر در گمي او را از ادامه عمليات خصماگين خوار و مستأصل مي كرد. و سر انجام در تاريخ صبحگاه مورخ 62/12/8در همين عمليات غرور آفرين و ظفر مندانه والفجر 5 در منطقه عملياتي چنگوله و با توجه به اينكه از بدو شروع عمليات مذكور تا لحظه شهادت يك لحظه از پاي ننشست در حالي كه به علت شليك بيش از حد گلوله آر پي جي هفت خون از هر دو گوشش جاري شده بود در جريان شليك آر پي جي به هلي كوپتر هاي مهاجم دشمن هدف گلوله مستقيم تانك قرار مي گيرد و نامش بنام شهيدان انقلاب اسلامي ثبت و ضبط مي گردد اي شهيد! اي هميشه مردي! اي هماره اراده تو با شرف زيستن و آنگونه نيز به استقبال شهادت شتافتي و چون عاشقان دل سوخته، عارفانه و وارسته، در آغوش معبود خود جاودانه جاي گرفتي. اي غلامرضا تو مردي بودي مردستان، متقي و آگاه از ساكنين قديمي قبيله عشق و شهادت .
نوشته عليرضا بازدار برادر شهيد
منبع : اداره اسناد و انتشارات