خاطره ی از عزیزه مومنی در مورد برادر شهیدش علی مومنی
شنبه, ۰۲ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۵:۲۳
خاطره من از آن شب ملکوتی است که پیکر مطهر علی بعد از 15 سال برگشته بود
خاطره از زبان خواهر شهید علی مومنی
خاطره من از آن شب ملکوتی است که پیکر مطهر علی بعد از 15 سال برگشته بود. آن شب در آن نمازخانه عجب غوغایی به پا بود لحظه دیدار خواهران علی با استخوانهایش که بوی بهشت می داد خواهران علی به یاد روزهایی که برادر را به کول می گرفتند تابوت علی را به دوش کشیدند و در نمازخانه چرخاندند. آنگاه تابوت را بر زمین نهادند و پروانهوار بر گرد تابوت حلقه زدند آرام آرام با دستانی لرزان پرچم را از روی تابوت کنار زدند هر لحظه برایشان ساعتی می گذشت با حالتی غیر قابل توصیف در تابوت را باز کردند، الله اکبر از آن لحظه ای که چشم خواهرانم به استخوانهای برادر افتاد. خدایا چه می بینیم آن قد رعنای علی چه شده است آن زلف مشکینش چه شده است و15 سال انتظار کشیدیم و اکنون با استخوانهای علی دل زجر کشیدهی خود را تسکین میدهیم، اما همهی ما با دیدن برادر به یاد زینب افتادیم، همه بی طاقت شده بودیم و با خود می گفتیم:
عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک، سالهای تنها زیر خاک
عزیزهی مومنی خواهر شهید
منبع: اداره اسناد و انتشارات
نظر شما