همه با روحیه خیلی قوی و شاد و خندان همه دست به درگاه خدا دراز می کردند و از خدای خودشان طلب شهادت می کردند
بسم الله الرحمن الرحیم
خاطره (1)
  در تاریخ هفتم تیرماه 1361ازپایگاه شهید رجایی به ما خبر دادند که برای تخریب  ما ، نیرو احتیاج داریم و هر کسی مایل است بیاید ثبت نامه بکنه من خودم قبلا  در جبهه غرب کشور بودم و در تاریخ پانزدهم فرودین ماه1360  من به غرب کشور رفتم تا بیست و هشتم شهریور ماه 1360 در غرب بودم و چون از لحاظ منطقه بیشتر به آنجا آشنایی زیادی داشتم فرمانده عملیات برادر عرب زاده بود و این برادر از سپاه همدان می باشد که مرا به عنوان سرگروه و به جای خودش انتخاب کرد و تقریبا نزدیک 35 نفر نیرو از همدان به آنجا اعزام شده بود و خودم هر روز لوحه نگهبان برای آفراد درست کردم و آنها را به پشت می فرستادم و یک برادر بنام حسینی که درآنجا امداد گر بودند و از بسیج تهران بود خیلی با من دوست و مهربان بود یادش بخیر من و این برادر بیشتر اوقات با هم به طرف عراق برای شناسایی می رفتیم و یک شب جمعه بود که برادر حسینی به من اطلاع داد که امشب بی سیم بزنیم به مقر که ما می خواهیم  برویم یک تک به عراق بزنیم و برگردیم من با او موافق بودم و تعداد زیادی از بچه ها هم دوست داشتند که با ما بیایند بعد من آنها را گروه بندی کردم و با برادران  ارتشی که در بالای کوه که سنگر مزدوران بعثی مسلط بودند در میان گذاشتن و آنها هم موافقت کردند بعد آمدم بی سیم به مقر زدم و برادر تدین که مسئول فرمانده عملیات غرب یعنی طرفهای مهران و قسمت های میمک بود او خودش فوری آمد به آن محل که ما بودیم بعد به من گفت شما می توانید به طرف برادران ارتشی که در بالای  این تپه مستقر هستند بروید و از آنجا با آرپی چی هفت سنگرهای عراق را بزنید و یا اینکه این کار را بکن دست چپ که برادران بسیج و سپاه در آنجا می باشند برو و آنها هم با شما همکاری می کنند بعد تقریبا ساعت 3 و پانزده دقیقه الی 3 و نیم بود فوری عراقی ها یک خمپاره وسط ما انداختند و این خمپاره به لطف خدا و امدادهای غیبی این خمپاره عمل نکرد و همان جا سالم به زمین افتاد و این یک خاطره بود که خدا در آنجا ما ارا یاری داد و وقتی که از بالای تپه با دور بین من و برادر تدین که فرمانده عملیات این نوار مرزی بود نگاه می کردیم عراقی در حال سنگر کندن و در بیرون سنگر یک تعدادی نشسته بودند و ما از بالا که به طرف پایین حرکت می کردیم در آن قسمت دید مستقیم به دشمن دارد در آنجا باید یک کمی خم بشوید خلاصه دوسه تا از بچه ها که در پشت سر ما حرکت می کردند این را رعایت نکرده بودند و همینطور به حالت عادی حرکت کرده بودند فوری عراقی با خبر شدند و به وسیله رگبار کلا شینگف وآرپی چی صفت ما را به رگبار بستند و به هیجکدام از ما آسیبی به الحمد الله نرسید و در یک شیار مانندی به حرکت خود ادامه دادیم ناگاه صدای خمپاره از هوا شنیده می شد فوری همه ی ما به حالت دراز کش روی زمین دراز کشیدیم وخمپاره درست در5 متری ما منفجر شد و در این جا هم خدا و امام زمان (عج)حاضر بود وبه ما عاشقان راه حسین و امام امت  و این پیر جماران عزیز رحم کرده و چون ما هدفمان برای آزاد کردن کربلا و آزاد کردن برادران و خواهران عزیز عراقی که در زندانهای بغداد بسر می بردند بود و نابود کردن رژیم بعث و نابود کردن ریشه ظلم و فساد می باشد و بر قرار کردن حکومت اسلامی در تمام کشورهای خاورمیانه انشاءالله بخصوص در کشور عراق می باشد و این خمپاره که منفجر شد بخدا قسم ای برادران و خواهران آن خداست که همیشه با مظلومان است و این خودش اینقدر موج انفجارش شدید بود و تمام محوطه به حالت تاریک به اندازه 10 دقیقه تاریک شد و تمام ترکش ها بر روی بالای سر ما رد شدند و هیچگونه آسیبی به ما وارد نیامد و سالم به پایگاه خود برگشتیم  و شب تمام برادرها گروه بندی کردم و آنها را آماده برای تک زدن به عراقی و یک جنگ چریکی در آن تپه به 4 ساعت و با سلاحهای سنگین و سبک دو طرف و با آتش سنگین دشمن بعثیون آمریکایی بر روی سر ما شلیک می کردند و این عزیزان همچون علی وار و حسین و اکبر به جلو می رفتند و تعداد ما 15 نفر بود که به آنها گفتم که در 100 متری دشمن  هستیم برویم جلو یا نه بعد یک عده قبول کردند رسیدیم به 50 متری دشمن دیگر اینبار ما خیلی نزدیک بودیم تعداد ما خیلی کم بود و سلاحهای ما فقط دو تا آرپی جی و یک تیربار ام ژس بود - و آن هم خیلی فشنگ با خودش کم آورده بود و برادرها دیگر که تک تیرانداز بودند یکی 100 تا فشنگ و دو تا نارنجک  بیشتر نداشتند و این مزدوران در چهار طرف بر روی ما شلیک میکردند  الآن  درست ساعت 2 نیمه شب است که ما رمز یا علی بن ابیطالب در آن جا حرکت کردیم و همه با روحیه خیلی قوی و شاد و خندان همه دست به درگاه خدا دراز می کردند و از خدای خودشان طلب شهادت می کردند بعضی آنها در پس راه دعای فرج می خواند و با صدای خیلی آهسته با خدای خودش راز و نیاز می کرد و گریه می کرد و برای امام عزیز دست به درگاه خدا دراز کرده بودند و دعا می کرد و رسیدیم به 5 متری سنگرهای دشمن عده ای از برادران با آرپی جی سنگرهای آنها را منهدم کردند و عده ای هم با ژ3 تیر بار بدن کثیف عراقی ها را به نشانه قرار گرفتند و بیش از 50 نفر از مزدوران را به جهنم فرستادن و به تعداد زیادی سنگر انفرادی و یک تانکر سوخت آنها را به آتش کشیدند و تعداد از سنگرها آنها ما نارنجک با خودمان همراه آوردیم و سالم به پایگاه خود برگشتیم و بدون اینکه کسی از ما خدای نخواسته زخمی و یا اینکه مجروح باشد و با موفقیت خیلی خوبی دست یافتیم
در تاریخ پانزدهم شهریور 1360 بود که صبح زود همه بچه ها در حال وضو گرفتن برای اقامه نماز بودند همه وضو گرفیتم و توی سنگرها بعضی از برادرها نماز انفرادی خواندند و بعضی آمدند با جماعت چون صبح بود نزدیک ساعت 4 و نیم الی 5 بود دشمن روبروی ما بود و بچه ها در پشت تپه دیگر دید نداشت  ما نماز را خواندیم و بعدش چندتا دعا برای امام و برای مجروحین و معلولین انقلاب و برای خانواده شهدا و اسرای جنگ نماز را به پایان رساندیم و به برادر ها گفتم که تا دشمن به ما دید ندارد و تا آفتاب در نیامده بیاید برویم یکی یک دبه آب برای وضو و برای خوردن خودمان از داخل چشمه برداریم برادرها همه موافقت کردند و همه به راه رفتیم و نزدیک چشمه رسیدیم دشمن دیگر در آنجا از رفتن ما به داخل آن شیار با خبر نبود همه برادر ها آب پر دبه های خود کردند و سر و صورت خود را با آب تمیز و زلال شستند و مقداری هم خوردند کمی نشستیم خستگی مان در بیاید بعد همه به ستون یک نفری به راه خود ادامه دادیم ناگاه مزدوران بعثی و این از خدا بی خبران و هوا دیگر داشت کم کم روشن می شد و آفتاب داشت که سر به بیرون بدهد دشمن از روشن بودن هوا خیلی استفاده می کرد و همه آنها هوشیار ما بودند اما برادر خواهر خدا همیشه به فریاد مظلومان و به فریاد بی کسان می رسد و همیشه حاضر و ناظر است و آنها در حالی که به وسیله اسلحه کلاشینکف رگبار بر روی ما  میبستند و بیشتر گلوله ها بر بالای سر ما رد میشدند و زیر پای ما رگبار و یا خمپاره برای ما شلیک می کردند و همه سالم برگشتیم بخدا قسم این {امام مهدی (عج) عزیز}بود که در آن روز ما را نجات می داد و راه را به ما نشان میداد.
هادی شهبازی هیجدهم شهریورماه 1360
خدایا خدیا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای
رزمندگان ما را پیرو عطا بگردان
امدادهای غیبی نصیبمان بگردان
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات
 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده