براستی آنانکه جز به خدا دل نمی بندند و آنهائیکه راهشان جز برای رسیدن به الله مشخص نمی کنند و جز در طریق او به پیکار نمی ایستند عاقبت با قلبی آکنده از عشق با سینه ای خونین و سری شکافته و دستی بریده به سوی معبودشان می شتابندو رسیدن به مقصود برای آنان چه آسان است و خود می دانند که خداگونه شدن چه لذتی دارد...
 
 نوید شاهد ایلام
 
خلاصه ای از زندگینامه شهدای فتح خرمشهر استان ایلام

براستی آنانکه جز به خدا دل نمی بندند و آنهائیکه راهشان جز برای رسیدن به الله مشخص نمی کنند و جز در طریق او به پیکار نمی ایستند عاقبت با قلبی آکنده از عشق با سینه ای خونین و سری شکافته و دستی بریده به سوی معبودشان می شتابندو رسیدن به مقصود برای آنان چه آسان است و خود می دانند که خداگونه شدن چه لذتی دارد.
شهید مهدی آدینه شوهانی در یکی از روزهای سال 1341 در خانواده مذهبی و متدین چشم به جهان گشود کودکیش را به لطافت گلهای بهاری و معصومیت پاکان سپری نمود ، دوران تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم با موفقیت به پایان رسانید ، شهید دارای یک فرزند می باشد ایشان علاقه خاصی نسبت به امام و انقلاب داشتند، فردی صبورو متدین بودند، شهید مهدی در سال 1359 به استخدام اداره برق ایلام در آمد، در آن هنگام که خصم دون هجوم ناجوانمردانه خود را به کیان اسلامی آغاز نمود با خیل عظیم عاشقان شهادت بسوی جبهه ها شتافت تا به دعوت امام عزیز(ره) لبیک گوید ، سرانجام در  بیست و چهارمین روز از ارديبهشت1361 تاریخ در کربلای جنوب در عملیات بیت المقدس با همراه سایر گلهای پرپر شده ایران اسلامی در راه دفاع از آرمانهای انقلاب آزاد سازی خرمشهر دعوت حق را لبیک و به فیض شهادت نائل آمد.


شهید رحمت الله آژنگ فرزند جهت و هاجر در سال 1339 شمسی در شهرستان ایوان غرب دیده به جهان گشود وی که به دلیل فقرمالی و محرومیت منطقه موفق به انجام تحصیل نشده بود با رسیدن به سن قانونی انجام خدمت نظام وظیفه سربازی به لشکر 81 زرهی کرمانشاه پیوست و راهی جبهه های نبرد با متجاوزان بعثی شد تا اینکه سر انجام در تاریخ 10 اردیبهشت ماه سال 1361 در منطقه عملیاتی خرمشهر بر اثر اصابت مستقیم تیر دشمن به شهادت رسید . مزار این شهید در گلزار شهدای حاجی حاضر ایوان قرار دارد.

 بسم رب الشهداء و الصدیقین
تکاورشهید محمدقاسم بابایی: ایشان  در سومین روز از فروردین ماه 1340 مصادف با شب عید فطر در خانواده ای مستضعف و مذهبی دیده به جهان گشود و در همین فضا رشد کرد و بزرگ شد . محمد در همان سنین کودکی علاقه شدیدی به نماز و روزه داشت و با آن سن و سال کمش که بیش از هشت سال نداشت در مسجد والی شهر ایلام سرآمد شده بود. و حتی هنوز صدای الله اکبر و اکبرها و یا علی و یا عظیم گفتنهایش در بین دو نماز در ماه رمضان به گوش می رسد.
شهید محمدقاسم دوران دبستان و راهنمایی را با موفقیت سپری و در سال 1355 در هنرستان صنعتی ایلام در رشته ساختمان مشغول تحصیل شد. او همچنان رشد می کرد و آگاهتر می گشت تا هنگام شکوفایی انقلاب اسلامی در این هنگام ، همگام و دوش به دوش ملت مسلمان برای براندازی رژیم فاسد و ننگین پهلوی در حد توان خود فعالیت شبانه روزی می نمود و همیشه در کلیه تظاهرات و برنامه های مذهبی و پخش اعلامیه های امام شرکت می نمود.
در سال 1359 موفق به اخذ دیپلم هنرستان در رشته ساختمان گردید و در عرض چند سال که در هنرستان بود و بعد از فراغت از تحصیل هیچگاه از یاری مستضعفان کوتاهی نمی نمود. و در بنایی و نقشه کشی و یاری به آنها از هیچ کوششی دریغ نمی نمود و همواره به خانواده اش سفارش می کرد که جانب اسراف را در زندگی رعایت کنید و زندگی خود را با سطح زندگی یک خانواده مستضعف همسطح نمایید زیرا ما اکنون در تحریم اقتصادی هستیم.
شهید در حالی که شش ماه به اعزامش به خدمت سربازی مانده بود داوطلبانه خود را در جهت خدمت به مملکت اسلامی و پیشبرد انقلاب معرفی نمود. پس از دو ماه آموزش در تیپ تکاور ذوالفقار و مانورهای شبانه روزی به همراه گردان 2 همین تیپ عازم جبهه گیلانغرب شد و در حملات تنگه چزابه شرکت فعالانه داشت تا اینکه بعد از شش ماه ماموریت گردان انها به پایان رسید و به تهران عزیمت نمودند ولی محمد پس از گذشت یک هفته دوباره داوطلبانه با یکی از دوستانش تقاضای ماموریت به خط مقدم جبهه را نمود و مامور گردان 4 همان تیپ در گیلانغرب شد و وقتی علت آمدنش را دوباره به جبهه سوال نمودیم گفت عالمی دیگر دارد و می گفت من هیچوقت راضی به این نمی شوم که در تهران بر روی تختخواب بخوابم ولی دیگر برادرانم در سنگر و جبهه در هوایی سرد و گرم بجنگند ، من چطور در تهران بمانم در حالی که مملکت اسلامیمان در تجاوز بعثیان را آزاد کنیم و پس از مدتی در جبهه گیلانغرب در اوایل اسفندماه جهت حمله فتح المبین عازم جبهه دزفول گردیدند و در این فاصله مدت چند روزی که به مرخصی آمد و آخرین دیدار ما با شهید همه اش از سنگر و از دعاهای داخل سنگر و راز و نیاز با الله صحبت می کرد و تمام حرکات و رفتار و صحبتهایش در این مدت گواهی بر شهادت از میدان مثل این بود که برای خداحافظی آمده بود حتی آخرین روزی که می خواست به جبهه برود به مادرش می گفت مادر جان اگر پیام آورند که من شهید شده ام باید شجاعت یک مادر شهید که جانش را خالصانه در طبق اخلاص در راه معبود ش داشته باشی و شیون و زاری نکنی و یا خواهرانم به شما شفارش می کنم که بعد از شهادتم از بانو و شیرزن کربلا درس بگیرید.
و سرانجام بعد از 18 ماه خدمت که 16 ماه آن تلاش و کوشش و مبارزه در جبهه های غرب و جنوب در10 اردیبهشت ماه سال 1361 در خرمشهربه درجه رفیع شهادت نائل آمد.

 شهیدعبدولی برجی  ایشان فرزند پیر ولی  در سال  1338درروستای زنجیره بخش مرکزی   شهرستان شیروان و چرداول دیده به جهان گشود  وی  تحصیلات خود را تا کلاس دوم دبیرستان ادامه داد.تا اینکه  با رسیدن  به سن قانونی خدمت سربازی به عنوان سرباز وارد ارتش شد و  از لحظه ورود به خدمت سربازی تا هنگام شهادت در جبهه های کردستان و جنوب حضور مستمر داشت سرانجام درتاریخ  بیست یکمین  روز از اردیبهشت  ماه سال 61 در بستان  آبادان در اثر ترکش توپ به شهادت رسید   مزار این شهید  در گلزار شهدای  روستای انجیره  علیاء بخش مرکزی   شهرستان شیروان و چرداول  می باشد

 شهید خلیل نظری : شهید در سال 1340 در قریه زنجیره علیا به دینا آمد. توانست تا مقطع ابتدایی تحصیل نماید بعد از آن در کنار کارهای کشاورزی و دامداری کمک کار خانواده بود تا هنگامی که برای خدمت سربازی اعزام گردید و در پادگان آموزشی کرمان به مدت 3 ماه دوره آموزشی خود را به پایان رساند پس از آن به مشهد مقدس انتقال یافتند و ضمن زیارت امام هشتم امام رضا(ع) در تقسیم بندی سربازان در یگان تیپ یکم از لشکر 77 پیروز خراسان مشغول خدمت گردید ، و به جبهه غرب اعزام شد . پس از چند ماه در جبهه غرب به منطقه آبادان منتقل گردید . ضمن شرکت در عملیات شکستن حصر آبادان به جبهه بستان اعزام و در حمله ای که منجر به آزادی این شهر گردید ، شرکت کرد پس از آن در جبهه تنگه چزابه استقرار پیدا نمودند و همراه با دیگر سربازان اسلام به نبرد پیگیر خود با دشمنان کافر بعثی عراق از هیچگونه جانفشانی دریغ ننمودند و ستیز بی امان خود را با این نابکاران و مزدوران در صحنه پیکار ادامه داد . تا اینکه پس از 18 ماه نبرد بی امان در میدان کارزار با دشمن بعثی در بیست و دومین روز از بهمن ماه 1360 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهید احمد فتاحی پور فرزند عطابیگ در سال 1340 در خانواده ای 9 نفره و مذهبی در شهر بغداد دیده به جهان گشود مدرسه را تا سوم دبستان در مدرسه ای که مخصوص ایرانیان مقیم بغداد بود گذراند ، سپس پس از عزیمت به ایران تحصیلات خود را در مدارس ایرانی از سر گرفت  به ادامه ی تحصیل پرداخت ، او دوران ابتدایی و راهنمایی خود را طی نمود و در سال 1355 وارد دبیرستان شد ایشان در کنار تحصیل ورزش فوتبال هم می کردند در دوره دبیرستان در فعالیت های زمان انقلاب نیز شرکت می نمود از جمله پخش کتاب های مذهبی و اعلامیه های امام خمینی (ره) و به همین دلیل در تحصیل خود دچار یک سری مشکلات شد و بلاخره دیپلم  خود را با همه مشکلات به پایان رسانید با شروع جنگ تحمیلی عراق عیله ایران به خدمت سربازی رفت و به عضویت گروهان 165 شناسایی در آمد. وی دوران 18 ماه حضور در جبهه را گذراند و در عملیات های بسیاری از جمله رقابیه ، فتح المبین و ... شرکت نمود. وی در خانواده ای مذهبی و محبوب بود و مورد علاقه ی همه اقوام و هم دوستانش بود . سرانجام با شرکت در عملیات بیت المقدس در هفدهمین روز از اردیبهشت ماه 1361 در سن 21 سالگی به درجه ی رفیع شهادت نائل گردید.

منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده