خاطره
شهید قلب تاریخ است خاطره ی از شهید حیات سروری شهیدی که با لبان خندان به شهادت رسید...

شهید قلب تاریخ است
بعد از دستور رهبر کبیر انقلاب اسلامي جهت پررنگ‌تر شدن حضور جوانان در جبهه‌های حق علیه باطل، جوش و خروش رزمندگان و آن حال و هوای خاصی که در جبهه‌ها حاکم بود، به درون مدارس نيز کشیده شد و اکثر جوانان و دانش‌آموزان برای اعزام به جبهه‌ها از هم دیگر سبقت می‌گرفتند.
روحیه‌ي معنوی خاصی در چهره‌ي آنان؛ از جمله حیات و مهدی موسی‌زاده هويدا بود. اوایل مهر ماه 1363، بعد از چند مرحله آوارگی، به خانه‌مان در محله‌ی ریزه‌بندی،  برگشتيم. حیات با استفاده از شیشه، گیره و میخ، کتابخانه‌ای در گوشه‌ای از اتاق دایر کرده بود. یک‌روز که در قسمت پذیراییِ خانه نشسته بودم، ناگهان حیات به ذهنم خطور كرد. به داخل اتاق که رفتم، دیدم حیات کنج اتاق ایستاده و مشغول کاری است. نزدیک‌تر رفتم؛ دیدم کنار کتابخانه‌ي شیشه‌ای‌اش که با میخ و گیره بر روی دیوار نصب کرده بود، مشغول خطاطی است؛ با کنده‌کاری روی دیوار به‌صورت مایل و شکسته چيزهايي می‌نوشت. سؤال كردم: حیات! داری چه می‌نویسی؟ بیش‌تر دقت کردم؛ دیدم نوشته: «شهيد قلب تاريخ است، شهيد حيات سروري، شهيد نظر مي‌كند به وجه‌الله، شهيد حيات سروري» و «شهيدان زنده‌اند الله اكبر، به خون آغشته‌اند الله اكبر». عصباني شدم و به او تشر زدم كه: اين جملات چيست كه مي‌نويسي؟ با توجه به جدیت در کلامش و نمایان بودن معنویت در رخسارش، با نوشتن این جملات از این ترسیدم که نکند حال و هوای رفتن به جبهه نیز به وي سرایت کرده باشد. سن و سالش کم بود و از شهید شدنش مي‌ترسیدم؛ شروع کردم به نصیحت کردن، اما حیات مانند کسی که به وی الهام شده باشد، با شجاعت تمام میان حرفم پريد و پاسخ داد: علی‌اصغر، برادرم! من شهید خواهم شد؛ چند بار دست راست خود را به سمت قلبش، همراه با صدای سفیر گلوله نشانه رفت، می‌خواست با این حرکات نحوه‌ي شهادتش را برای من مجسم کند.
در 12 بهمن ماه 63 ، من و حیات به جبهه اعزام شديم. سرانجام در تاریخ 12 اسفند ماه 64 در منطقه‌ي عملیاتی والفجر9 (پنجوین)، حیات به آرزوی دیرینه اش رسید و صحت جملات ماندگارش بر ديوار خانه را به اثبات رساند. 
راوی علی اصغر سروری برادر شهید


خلاصه ای از زندگینامه شهيد حيات سروري:  در فروردين ماه 1347 در حومه‌ي صالح آباد، از توابع استان ايلام؛ در جوار حرم مطهر امام‌زاده علي صالح (ع)، در میان خانواده ای  دلبسته به اهل‌بيت، چشم به جهان گشود.
دوران كودكي را تا مقطع راهنمايي، در شهر صالح‌آباد سپري كرد. در سن سیزده سالگي عضو پايگاه مقاومت شهر صالح‌آباد شد. از همان ابتداي جنگ تحميلي، براي امنيت اين شهر، تا پاسي از شب به نگهباني مشغول بود. شهيد سروري، دوران دبيرستان را در شهر ايلام گذراند و در اين مقطع، عضو انجمن اسلامي دانش‌آموزان گرديد. بعضي از واحدهاي نظري و عملي خود را به نام طرح كاد، در بيمارستان امام‌خميني (ره) شهر ايلام گذراند و در كنار آن، مشتاقانه به فراگيري آموزش پرستاري پرداخت؛ به اين طريق، شبانه‌روز به مصدومان جنگ، عشق می ورزيد و خدمت ‌می كرد.
در سال‌هاي 64-63، شهيد سروري در چند نوبت مشتاقانه به جبهه‌هاي حق عليه باطل شتافت و خود را براي جهادي بزرگ‌تر و ايفاي رسالت ديني و اعتقادي مهيا كرد و در نهايت با اصرار و متقاعد نمودن فرماندهان، در عمليات والفجر 9 در شهر كردستان شركت نمود. ساعت 12 ظهر 12 اسفند ماه 1364 با لباني خندان، به آرزوي ديرينه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي خود رسيد و به ملكوت اعلي پر كشيد و با شهامت، آيه‌ي «راضيه مرضيه» را تفسير نمود.  

 
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده