خاطره ی با خط بسیجی شهید ایرج طاهری / اصل دستخط شهید
چهارشنبه, ۲۱ تير ۱۳۹۶ ساعت ۰۰:۱۳
در ميان گرد و غبار و دود حاصله از انفجارها گم شده و چشمهايم هيچي را نمي ديد ، دود و غبار که نشست بچه ها همگي به طرفم آمدند اما من وقتي به خود نگاه کردم هيچ اثري از زخم و يا ريشي در بدنم نديدم و من به طرف بچه ها رفتم . آنها همگي تعجب کرده و نيز همه از اين معجزه نيز شکر خداوند مي کردند...
نوید شاهد ایلام
بسم الله الرحمن الرحيم
مي خواهم خاطره اي از جبهه را در سال 1365 در مهرماه بنويسم . در يکي از روزهاي گرم تابستاني بود هوا بسيار گرم و به حدي که هوا به 56 درجه بالاي صفر رسيده بود غروب بود و خورشيد نيز مي خواست طلوع کند من هم با فرمانده گردان و مسئول دسته و بعضي از بچه ها با هم به پاک کردن مهمات ها و جمع کردن آنها ونظم دادن آنها پرداختم عراق نيز مثل هميشه کورکورانه به گلوله باران پرداخت.
ما هم به او اعتنايي نکرديم و به کار خود ادامه داديم همگي رفتند و فقط يک گلوله آرپي چي را که ترکش خورده بود و اما منفجر نشده بود مي نگريستم و تعجب مي کردم او را برداشته و مي خواستم که آن را بياورم و نشان دهم ، که با انفجار مهيبي به طرف پايين پرتاپ شدم.
بر روي زمين افتادم و مي خواستم بلند شوم و هنوز به خود نگاهي نکرده بودم که ناگهان 3 انفجار پشت سر هم در جلوي پايم و پشت سرم را شنيدم در ميان گرد و غبار و دود حاصله از انفجارها گم شده و چشمهايم هيچي را نمي ديد ، دود و غبار که نشست بچه ها همگي به طرفم آمدند اما من وقتي به خود نگاه کردم هيچ اثري از زخم و يا ريشي در بدنم نديدم و من به طرف بچه ها رفتم . آنها همگي تعجب کرده و نيز همه از اين معجزه نيز شکر خداوند مي کردند.
مي خواهم خاطره اي از جبهه را در سال 1365 در مهرماه بنويسم . در يکي از روزهاي گرم تابستاني بود هوا بسيار گرم و به حدي که هوا به 56 درجه بالاي صفر رسيده بود غروب بود و خورشيد نيز مي خواست طلوع کند من هم با فرمانده گردان و مسئول دسته و بعضي از بچه ها با هم به پاک کردن مهمات ها و جمع کردن آنها ونظم دادن آنها پرداختم عراق نيز مثل هميشه کورکورانه به گلوله باران پرداخت.
ما هم به او اعتنايي نکرديم و به کار خود ادامه داديم همگي رفتند و فقط يک گلوله آرپي چي را که ترکش خورده بود و اما منفجر نشده بود مي نگريستم و تعجب مي کردم او را برداشته و مي خواستم که آن را بياورم و نشان دهم ، که با انفجار مهيبي به طرف پايين پرتاپ شدم.
بر روي زمين افتادم و مي خواستم بلند شوم و هنوز به خود نگاهي نکرده بودم که ناگهان 3 انفجار پشت سر هم در جلوي پايم و پشت سرم را شنيدم در ميان گرد و غبار و دود حاصله از انفجارها گم شده و چشمهايم هيچي را نمي ديد ، دود و غبار که نشست بچه ها همگي به طرفم آمدند اما من وقتي به خود نگاه کردم هيچ اثري از زخم و يا ريشي در بدنم نديدم و من به طرف بچه ها رفتم . آنها همگي تعجب کرده و نيز همه از اين معجزه نيز شکر خداوند مي کردند.
شهيد ايرج طاهري نسب فرزند جوزعلی در سال 1347 در روستاي چشمه پهن شوهان از توابع شهرستان مهران دیده به جهان گشود ، او در خانواده اي دوران كودكي را سپري مي كرد كه دردآشنا و رنج ديده از دست روزگار بودند و ايرج در سال 1353 پا به مدرسه نهاد و تا كلاس چهارم را در روستا گذراند .
در سال 1357 شهيد با خانواده به شهر ايلام مهاجرت و به ترتيب دوران راهنمايي و متوسطه را با بالاترين معدل به اتمام رسانيد ، مسجد تنها پايگاه شهيد بود كه به اتفاق دوستانش به مردم خدمت مي كردند .
در سال 65 به عنوان بسيجي عازم جبهه گرديد و در عمليات نصر 4 در كردستان در پنجمین روز از تیرماه 1365 به شهادت رسيد و پيكر مطهرش در منطقه شاخ شميران شناسايي و در گلزار شهداي علي صالح (ع) به خاك سپرده شد.
در سال 1357 شهيد با خانواده به شهر ايلام مهاجرت و به ترتيب دوران راهنمايي و متوسطه را با بالاترين معدل به اتمام رسانيد ، مسجد تنها پايگاه شهيد بود كه به اتفاق دوستانش به مردم خدمت مي كردند .
در سال 65 به عنوان بسيجي عازم جبهه گرديد و در عمليات نصر 4 در كردستان در پنجمین روز از تیرماه 1365 به شهادت رسيد و پيكر مطهرش در منطقه شاخ شميران شناسايي و در گلزار شهداي علي صالح (ع) به خاك سپرده شد.
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما
