سالروز عملیات والفجر3
شهادت ميراث انبياء و اولياء و سالكان راه خداست ...


 
 به گزار ش نوید شاهد ایلام ، سالروز عملیات والفجر ۳ ، نخستین آزادسازی مهران

بااستفاده از روایت روز شمار دفاع مقدس

شهر "مهران" پس از گذشت نزدیک به سه سال از آغاز جنگ تحمیلی همچنان در اشغال عراق بود، تا اینکه عملیات "والفجر ۳" در ۸ مرداد ماه ۱۳۶۲ به انجام رسید و این شهر به دست رزمندگان ارتش و سپاه آزاد شد. حمله در ساعت ۲۳ با رمز "یا الله" آغاز و نیروهای خودی از سه محور جاده دهلران - مهران، "زالوآب" در شمال مهران و دشت مهران به سوی دشمن یورش بردند.
در این حمله یک تیپ زرهی مستقر در منطقه و یک گردان پیاده از ارتش و ۳ لشگر، ۲ تیپ، یک تیپ پیاده و گردان های از تیپ۱۱۴ایلام ویک تیپ زرهی از سپاه به صورت ادغامی وارد عمل شدند. در محور جنوبی با توجه به پیشرفت های به عمل آمده از سوی نیروهای ایران، از آنجا که فرصت کافی برای کشیدن خاکریز از یال بلندی های "قلاویزان" به سمت روستای "بهرام آباد"و بهن بهروزان در دشت مهران و از آنجا تا روستای "فرح آباد" به دست نیامد، اهداف مورد نظر در این محور به طور کامل تامین نشدند.
در محور شمالی با توجه به اهمیت بلندی های زالوآب و کله قندی، علیرغم محاصره کامل کله قندی توسط نیروی خودی، عراقی ها تلاش فراوان میکردند تا از محاصره خارج و یا منطقه اشغالی را حفظ کنند، بدین منظور تا چند روز به وسیله چرخبال و با "اسلینگ" به نیروهای محاصره شده خود آذوقه و مهمات میرساندند و از جناح دیگر تلاش میکردند که خط ایرانی ها را در "دوراجی" شکسته و به جناح چپ خود ملحق کنند و جدای از شکستن محاصره کله قندی، با محاصره "نمه کلانبو" موقعیت جناح شمالی نیروهای ایرانی را متزلزل کرده و پس از آن در محور میانی، ایرانی ها را از دشت مهران پس برانند، لذا با گذشت ۱۱ شب از آغاز عملیات بارها بر این امیدواری اصرار ورزیدند و به مواضع تازه فتح شده ایران پاتک زدند. نهایتا" شهید "حاج ابراهیم همت" فرمانده لشگر ۲۷ محمد رسول الله(ص) با یک گردان وارد عمل شد و همان شب این مشکل هم از سر راه رزمندگان اسلام برداشته شد.
فرمانده عراقی این محور (کله قندی) سرهنگ "جاسم یعقوب" بود که به اسارت نیروهای ایرانی درآمده و هنگام انتقال به عقبه به علت شدت جراحات وارده جان باخت. در این عملیات راه ایلام - مهران - دهلران، بلندی های زالوآب و نمه کلانبو و دشت مهران به گستره ۴۵ کیلومتر مربع آزاد و ارتباط جبه های میانی و جنوبی از طریق این دو جاده فراهم شد. در گزارشی که از شمار خسارات و تلفات و غنایم دشمن گرفته شده بود چنین آمده است:
سقوط ۱ فروند هواپیما، ۳ فروند چرخبال، انهدام ۱۰ انبار مهمات، ۳ دستگاه لودر و بولدوزر، ۱۶ قبضه خمپاره انداز، ۶۰ قبضه تیربار، ۳۳ دستگاه خودرو، ۷۰ دستگاه تانک و نفربر و به غنیمت گرفتن ۱۵ دستگاه خودرو، ۵ دستگاه لودر و بولدوزر، ۱۶ قبضه خمپاره انداز، ۳ دستگاه تانک، بیش از ۱۰۰۰ قبضه تیربار، ۵۱ قبضه خمپاره انداز ۸۰ و ۱۲۰ میلیمتری و شماری سلاح و تجهیزات انفرادی. شمار کشته، زخمی و اسرای دشمن در این عملیات، بیش از ۵۵۰۰ تن گزارش شده است.
در این عملیات تعدادی از نیروهاو رزمندگان ایلامی به تیپ ۲۱حضرت امام رضا علیه السلام به فرماندهی برادر قالیباف مامور شدند به همراه تعدادی  دیگر به گردان رعد تیپ۲۱امام رضا علیه السلام که حد فاصل فرخ باد تا بالای پاسگاه دوراجی عراق محل ماموریت این گردان بود و دراین ماموریت فرمانده گردان  برادر پروین بود که بدرجه رفیع شهادت نائل آمده. ...وتعداد دیگری از رزمندگان لشکر۱1حضرت امیر المومنين که آنموقع تیپ ۱۱۴ حضرت امیرالمومنین(ع) بود به درجه رفیع شهادت نائل آمدند که جا دارد یکبار دیگر یادی وذکر خیری از آنها بکنیم که هرچه داریم...امنیت وآسایش امروز ما مدیون ومرهون خون پاک آنهاست..
شادی ارواح طیبه شهدا. ...صلوات. ...
 
خلاصه ای از زندگینامه شهدای عملیات والفجر 3  - استان ایلام

شهید علی حسین ابراهیمی : پاسدار شجاع و مخلص لشگر 11 حضرت امیر(ع) ، شهید علی حسین ابراهیمی در سال 1338 خورشیدی در روستای چم آب از توابع بخش صالح آباد مهران پا به عرصه هستی نهاد.
وی در کنار تحصیل در کار کشاورزی و دامداری خانواده اش را یاری می داد اما به دلیل فقر مالی از ادامه تحصیلاتش بازماند. شهید ابراهیمی با طلوع خورشید انقلاب اسلامی به عضویت افتخاری سپاه پاسداران در شهر ایلام درامد و با آتش افروزی سر سپردگان ابرقدرتها در کردستان ، دلاورانه عازم منطقه شد و سختیهای فراوانی را بر جان خرید وی همواره با قران مانوس بود و به امام ، انقلاب و شهدا عشق می ورزید و با حمله ور شدن نیروهای متجاوز عراقی کرراً و عاشقانه عازم جبهه ها شد و در محورهای عملیاتی میمک ، شورشیرین ، مهران و دهلران شجاعانه از مرزهای میهن اسلامی حفاظت نمود. این دلاور شهید مدتی در روابط عمومی سپاه ایلام و چندی نیز در واحد مهندسی - رزمی سپاه فعالیت داشت و سرانجام در عملیات خونین والفجر 3 در دوازدهمین روز از مردادماه 1362 در کربلای مهران به فوج کبوتران خونین بال دیار محبوب ملحق شد.
 


شهید صید علی اخزری : در سال 1344 درخانواده ای مذهبی درشهرزرین آباد دیده به جهان گشود. همزمان باتحصیل درتامین معاش زندگی، خانواده را یاری می داد. تحصیلات خود را تا دوره ی راهنمایی ادامه داد.
با آغاز تجاوز ارتش بعث عراق به میهن اسلامی براساس احساس وظیفه و لبیک به ندای امام و مقتدایش ، حضرت امام خمینی (ره)پس از گذراندن دوره های آموزش نظامی وپیوستن به سپاه پاسدران روانه ی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید.
وی در انجام مأموریت و مبارزه با ارتش بعث عراق شجاعت ودلیری وصف ناپذیری داشت پس از دلاوری ها و رشادت های درخشان در دفاع از میهن اسلامی سرانجام درعملیات غرورآفرین والفجر3 درمنطقه عملیاتی مهران(کله قندی)  1362به فیض عظمای شهادت نائل آمد.

فرازی از وصیت نامه
مرگ درراه خداسعادت ابدی و توام با عـزت و شرف می باشد. حالابایداین راه پرافتخار را انتخاب کنیم و وصیت می-کنم برادران حزب الهی راه امام بزرگوارمان راتاانقلاب حضرت مهدی (عج) ادامه

دهند.امیدوارم خداوند تمام انسان¬ها را هدایت نماید که مرگ سرخ را به زندگی ننگین ترجیح دهند و شهادت لقایی را برای خود برگزینند.

شهید نبی رضایی: فرزند محمد حسین در هفدهیمن روز از شهریور ماه سال 1331 هجری شمسی در شهرستان مهران دیده به جهان گشود . وی که به علت فقر و محرومیت منطقه در دوران حکومت پهلوی ، تنها سواد خواندن و نوشتن را دارا بود. با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق به کشور عزیزمان در لبیک به فرمان حضرت امام(ره) برای دفاع از کیان انقلاب اسلامی به جبهه های حق علیه باطل شتافت . و به عنوان رزمنده بسیجی در لشگر حضرت امیر(ع) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشغول به انجام وظیفه بود. وی سرانجام پس از رشادتهای فراوان در نهم مرداد ماه سال 1362 هجری شمسی در عملیات والفجر(3) در منطقه عملیاتی مهران بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فیض شهادت نائل آمد. از این شهید گرانقدر شش فرزند به یادگار مانده است شهيد عباس مامي فرزند محمود  در اولین روز از شهریورماه 1340  در امير آباد بخش ملكشاهي دیده به جهان گشود ، تنها تا پايان دوران ابتدائي تحصيل نموده و به علت فقر و مشكلات مالي آن را رها و براي تأمين معيشت خانواده تلاش نمايد.
شهيد در روزهاي جنگ به فرمان امام (ره) لبيك و به عنوان بسيج افتخاري در جبهه حضور يابد وي مدتها در جبهه حضوري فعال داشت و در يكي از رشادتها در پانزدهمین روز از مرداد ماه 1362  درگيري با دشمن بعثي به درجه رفیع شهادت نائل آمد و مزار پاكش در صالح آباد قرار گرفت گفتني است از شهيد 4 فرزند به يادگار مانده است.


شهيد حسين مهردادي :فرزند عبد در سال 1311 در شهرستان مهران در خانواده اي متدين چشم به جهان گشود ، وي دوران كودكي و نوجواني را در كنار خانواده محروم خويش گذرانيد و در دوران جواني انقلاب شكوهمند در تظاهرات شركت فعال داشت از شهيد 10 فرزند به يادگار مانده است شهيد حسين با شروع جنگ تحميلي داوطلبانه به عضويت بسيج در آمد و راهي جبهه شد و در تاريخ 9 مرداد ماه سال 1362 در منطقه مهران بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد و در صالح آباد به خاك سپرده شد...


شهید صفر سلیمانی : در سال 1329 در خانواده ای مذهبی و در منطقه بولی روستای گره چقا به دنیا آمد ایشان شهید کاکامراد سلیمانی که خود قبل از پسر شهید شد بزرگ روستا بود و در کارهای خیر از دیگران پیشی میگرفت شهید بعداز سن بلوغ احکام و فرائض دینی را به جای آورد از این رو بعداز انقلاب اسلامی از سال 59 در جبهه نبرد حق علیه باطل حضور فعالانه داشت وی در جبهه های میمک - چنگوله مهران دهلران و کردستان به مبارزه پرداخت و با وجود شش فرزند در جبهه ها حضوری فعال داشت تا اینکه  در تاریخ بیست و پنجم اسفند 1369 در جبهه های مهران بر اثر اصابت تیر به شهادت رسید .

جوانترین سردار شهید استان ایلام (شهید غلام رضا بازدار): اي صبا از من به اسماعيل قرباني بگو زنده برگشتن زكوي يار شرط عشق نيست برادر جان، شهادت كه ميراث انبياء و اولياء و سالكان راه خداست بر تو مبارك باد. تو كه فرمان رهبر، مراد و مقدايت را با جان دل پذيرفتي و خاضعانه و بي ريا جان شيرينت كه امانت پروردگار است .
در طبق بذل و اخلاص نهادي ! برادر مخلص و مومن كه در مكتب خانه شهادت از روح خدا حضرت روح الله نايب برحق بقيه الله رسم ايثار و جان فشاني آموختي و با خون پاك و اطهر خويش به راحتي اين عشق راستين گواه آورده و بر دست خط رهبر دستينه نهادي به تو برادر عاشق ! به تو اي جاودانه شهيد شهيد هميشه جاودان ونمونه كامل تقوا و طهارت غلام رضا بازدار فرزند علي محمد در سال1345 شمسي در روزگاري كه سايه سياهي و نكبت بار طاغوت زمان همه جا و هر جا خود را نشان مي داد در روستاي دور افتاده و گمنام و در عين حال محروم و ستم ديده به نام «بيشه دراز » از توابع شهرستان دهلران، و در خانواده اي كشاورز و مستضعف و بسيار مذهبي چشم به جهان هستي گشود.
 اين شهيد بزرگوار از همان بدو كودكي آثار ذكاوت ودانايي از ناصيه اش آشكار و هويدا بود تا بدانجا كه در قلمرو علم دانش و درس گوي سبقت را از هم كلاسي هاي خود ربوده و در سايه اين هوش سرشار و استعداد عالي سالي 2 كلاس با موفقيت پشت سر مي نهاد خصوصيات اخلاقي و طرز تفكر و قيافه اش نسبت به سن و سال كمش جلوتر بود شهيد غلام رضا بازدار اين انسان شريف و آگاه گذشته از درس و بحث و پيروزي در صحنه مدرسه انسانی فروتن و افتاده بود به گونه اي كه مورد احترام اقوام و آشنايان دور و نزديك بود او انساني بود قائم به ذات و خود ساخته و آراسته به تمام صفات حميده شهيد غلام رضا بازدار با اينكه از لحاظ درسي از استعداد بسيار بالايي برخوردار بود.
 ولي از آنجا كه انساني مسئول و عاشق رهبر و انقلاب اسلامي بود در دوره راهنمايي به محض تجاوز نيروهاي جنايتكار بعث عراق كه با اشاره آمريكا به دست صدام صورت گرفت به نشانه يك وظيفه شرعي كلاس درس را ترك و قلم را بر زمين نهاد و به منظور دفاع از اسلام و نظام جمهوري اسلامي به عنوان نيروي داوطلب بسيجي سلاح در دست و با الهام از پيام غافله سالار شهيدان كربلا حضرت امام حسين(ع) مرگ سرخ و شهادت را بر زندگي ترجيح داد و عاشقانه در كربلاي مرزهاي اشغال شده ايران اسلامي به استقبال شهادت شتافت اين شهيد گرانقدر با آغاز تجاوزات قدرت هاي استعماري به مرزهاي ميهن اسلاميمان به عضويت بسيج درآمد .
و به اين طريق همانند قطره اي به اقيانوس لايزال و بي پايان ارتش بيست ميليوني ايران پيوست و پس از طي دوران بسيج در جبهه هاي پيكار با بيداد گران زمان و به نام پاسدار و در كنار ديگر دلسوختگان مكتب شهادت به فعاليت پرداخت و به عنوان پاسدار رسمي در سال 61 به استخدام سپاه درآمد هنوز مدت زماني از ورود غلام رضا به سپاه پاسدارن نگذشته بود ،كه شهامت و صداقت و رشادت و فداكاري بي شاعبه اش كه سبب شد كه خيلي زود طرف توجه مسئولين واقع و مفتخر به دريافت و تصدي پست هاي حساس تري گرديد غلام رضا كه همانند قله هاي بلند كوير كوه در مقابل كفر جهاني تمام قد مي ايستاد و از شدت مشكلات آن هراسي به دل راه نمي داد در اثر درايت و كارداني خيلي زود تصدي نيروي اطلاعات عمليات به او واگذار شد اعتماد و قابليت اين شهيد از نظر مسئولين نظام و فرماندهان سپاه تا بدانجا رسيد ،
كه با تشكيل گردان 505 در سال61 شهيد غلام رضا با فرماندهي گروهان مفتخر گرديد او كه در خانه اي مذهبي به دنيا آمد و دوش به دوش پدر و مادر تا آخرين لحظات پر افتخارش به وظيفه شرعي و ديني خود عمل و به ديگران نيز نشان داد كه در شرايط سخت و در زير گلوله باران دشمن مي توان به ياد خدا بود و به او توكل كرد و از او الهام گرفت شهيد غلامرضا نمونه يك انسان كامل بود. او در حساس ترين شرايط تكيه گاه مطمئني براي دوستان و همرزمانش در جبهه هاي حق عليه باطل بود.
 همرزمانش هميشه آرزو ميكردند كه همواره در كنارش بوده و بدليل شهامتي كه در وجودش خدا به وديعت نهاده بود در تمام خطوط دفاعي در كنارش باقي بمانند و از شجاعت و تجربيات بي پايانش خوشه چيني كرده و هر چه بيشتر برادرانش جبهه اي خود بيفزايند جسارت و از خود گذشتگي اين تك خال سرزمين هاي ميهن اسلامي تا بدان حد بود كه گاه بطور داوطلبانه و با آمادگي كامل براي شهادت در تمام تك و پاتك ها حضوري فعال داشت. او به تنهايي و بر اساس اعترافات دوستان و همرزمانش سر پا يك جبهه بود و به وسعت لايتناهي وجودش به يورشگران اقاليم جبهه هاي فتح و طنز نيرو بخشيده و هر گاه آنها او را در كنار خود مي ديدند با روحيه اي مضاعف و دو چندان به مصاف دشمن شتافته و اندك مدتي شاهد پيروزي را در آغوش مي كشيدند ، اين ميراث دار شهداي صدر اسلام بارها و به كرات در جريان چندين عمليات هدف تيرهاي مرگ بار صدامين واقع و مجروح مي گرديد به طور نمونه در جريان عمليات محرم به علت يورش قهرمانانه به قلب دشمن تا دندان مسلح از ناحيه سر مجروح و در خط پدافندي مهران در يك حمله ديگر به مواضع دشمن از قسمت پا زخمي مي گردد.
 عشق به پيروزي و پاي بندي به اصول و ارزش هائي كه مخلوق و آفريده جبهه مي باشند سبب مي شدند كه با جسم زخمي و اندام نحيف خود در جبهه باقي مانده و دوران نقاهت خود را در ميان دود و باروت و صداي صفير گلوله سپري كرد و حتي به مرخصي هم نمي رفت او عاشقانه در راهي كه برگزيده بود و قدم نهاده بود هرگز وجبي واپس نمي نهاد تا بدانجا كه خانه و خانواده اش را در جريان زخمي شدنش قرار نمي دهد او تمام هستي و نيستس پدر و مادر و دوستان و آشنايان خود را در طاق نيسان نهاد و تنها در راهي طي طريق مي كرد و مسافر سرزميني بود كه خداوندبه او وعده داده بود شهيد غلامرضا باز دار مرگ را در عرصه زندگي به هيچ گرفته و براي اثبات اين ادعا كافيست كه تعداد مشاركت او در سخت ترين عمليات عليه دشمن از مد نظر بگذرانيم او در عملياتهاي زير شركت داشت : 1-عمليات فتح المبين2-عمليات محرم3- والفجر مقدماتي 4 والفجر5 6-چندين تك و پاتك ديگر كه در طول مدت جنگ تحميلي به وقوع پيوست.
او مرگ و شهادت به وسيله گلوله هاي حقير و كوچك تفنگ را در مفهوم واقعي كلمه به حساب نياورده و آرزويش اين بود كه اگر قرار است از طريق شهادت به آغوش معبود خود بشتابد ، طعمه شكار اين گلوله هاي حقير و بي نام و نشان نباشد آرزويش مرگي بزرگ با ابزاري بسيار بزرگتر گلوله تفنگ بود و شايد هم در راستاي تحقق چنين آرزوئي بود كه سر انجام وعده هاي الهي در راستاي فراخوان عبد صالح به آستانه جانان تحقق عيني پيدا و آنگونه كه خود مي خواست در اثر گلوله مستقيم توپ دشمن كه مستقيما كالبد خاكيش را نشانه رفته بود شهيد و مرغ جانش از اين خاكدان تيره به ملكوت اعلي پر كشيد .
شهيدي كه به اين گونه از فرش زمين به عرش آسمان پر كشيد و تمام دوران نوجوانيش را در جبهه هاي حق عليه باطل به سر برد درسي گران بها به دوستانش داده و تجربيات ارزشمندي از خود بر جاي نهاد كه هر يك در حد خود قابل ستايش مي باشند در عمليات افتخار آفرين و ظفرمند والفجر5 در منطقه عملياتي چندين كيلومتر بي باكانه و با عبور از زير باران گلوله هاي ميليوني دشمن با نفوذ در قلب آنها و با ايجاد اختلال و سر در گمي او را از ادامه عمليات خصماگين خوار و مستأصل مي كرد.
سر انجام در تاريخ صبحگاه مورخ  هشتم  اسفند 1362 در همين عمليات غرور آفرين و ظفر مندانه والفجر 5 در منطقه عملياتي چنگوله و با توجه به اينكه از بدو شروع عمليات مذكور تا لحظه شهادت يك لحظه از پاي ننشست در حالي كه به علت شليك بيش از حد گلوله آر پي جي هفت خون از هر دو گوشش جاري شده بود در جريان شليك آر پي جي به هلي كوپتر هاي مهاجم دشمن هدف گلوله مستقيم تانك قرار مي گيرد و نامش بنام شهيدان انقلاب اسلامي ثبت و ضبط مي گردد اي شهيد! اي هميشه مردي! اي هماره اراده تو با شرف زيستن و آنگونه نيز به استقبال شهادت شتافتي و چون عاشقان دل سوخته، عارفانه و وارسته، در آغوش معبود خود جاودانه جاي گرفتي. اي غلامرضا تو مردي بودي مردستان، متقي و آگاه از ساكنين قديمي قبيله عشق و شهادت .


شهيد تقی شیرخانی: در سال 1343 در شهر ايلام از خانواده اي نسبتا متوسط به دنيا آمد . وي چهارمين فرزند خانواده بود در سن هفت سالگي راهي مدرسه شد و دوران دبستان و راهنمايي را با موفقيت گذراند از آنجائيكه فردي كنجكاو و زيرك بود روح بزرگش فقط به تحصيل و كتابهاي مدرسه اكتفا نمي كرد ، و  كتابهاي غير درسي را مطالعه مي كرد .
 در تمام وقت نسبت به فاميل دوستان ياري وفادار بود و پس از اتمام تحصيلات راهنمايي وارد دبيرستان شد و اين اوقات مقارن با شكوفايي انقلاب اسلامي به رهبري امام عزيز بود كه ايشان هم مانند ساير همرزمانش نتوانست شاهد تجاوزهاي صدام افلقي باشد رفتن به جبهه هاي حق عليه باطل را بر درس خواندن ترجيح داد و راهي منطقه  مهران گرديد و در عمليات والفجر 2 شركت نمودو بنا به گفته همرزمانش با گلوله آر پي جي تانك دشمن را منفجر مي كند و در نهمین روز از مرداد 1362  در عمليات والفجر 3 در منطقه قلاويزان به شهادت مي رسد . 


شهيد رستم ايمكي :فرزند شيخ حسن  در هجدهمين روز دي ماه سال 1339 شمسي در روستاي باولگ از توابع بخش ملكشاهي شهرستان مهران ديده به جهان گشود . وي تحصيلات خود را تا مقطع سوم راهنمائي ادامه داد و پس از آن به كار براي كمك به معاش خانواده مشغول شد و در نهايت با آغاز جنگ تحميلي عراق عليه ايران راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شد و به لشكر 11 امير(ع)سپاه پاسدارن انقلاب اسلامي ملحق شد . اين شهيد بزرگوار سرانجام به تاريخ چهاردهم مرداد ماه سال 1362 شمسي در عمليات والفجر(3)بر اثر اصابت توپ و تركش به درجه رفيع شهادت نائل آمد.پيكر اين مجاهد حق در گلزار شهداي صالح آباد از توابع استان ايلام به خاك سپرده شده است از وي 3 فرزند به يادگار باقي مانده است.


شهید محمد ایمکی :فرزند ابراهیم  در چهاردهمین روز از اردیبهشت ماه سال 1340 شمسی در روستای باولگ بخش ملکشاهی از توابع شهرستان مهران دیده به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا کلاس پنجم ابتدایی ( نهضت سواد آموزی ) پی گرفت و در دوران دفاع مقدس بعنوان نیروی رزمی بسیجی به لشکر 11 حضرت امیر (ع) اسلام پیوست و عازم جبهه نبرد حق علیه باطل د تا آنکه پس از مجاهدت فراوان سر انجام به تاریخ بیست و چهارم مرداد ماه سال 1362 طی عملیات والفجر 3 در منطقه مهران مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید از وی دو فرزند به یادگار باقی مانده است مزار این شهید در گلزار شهدای صالح اباد استان ایلام قرار دارد.
 

شهيد كرم علي رحمي : فرزند  لطفعلي در هشتمین روز از اردیبهشت ماه 1323  در روستاي خوشقدم از توابع بخش بدره شهرستان دره شهر در خانواده اي متوسط بدنيا آمد،  وي تحصيلات ابتدايي را در روستاي زادگاهش به پايان رساند. در سن جواني در سال 1343 ازدواج نمود ، شهيد با شروع جنگ تحميلي به عضويت سپاه پاسداران در آمد و تا لحظه تصادف در آن نهاد مقدس به خدمت بود شهيد در  یازدهمین روز از مرداد 1362   در منطقه مرزي مهران در سجده اي عاشقانه به ملكوتيان پيوست.
مزار شهيد در گلزار شهداي علي صالح (ع) قرار دارد.   از این شهید گرانقدر 8 فرزند است كه از شهيد به يادگار مانده است.
 


معلم شهید علی محمد جمالدینی :
شهید علی محمد جمالدینی در سال 1334 در صالح آباد و در خانواده ای فقیر به دیار هستی گشود دوران کودکی خویش را همچون سایر همنوعانش در کمال سادگی در خانواده ای فقیر ولی قانع به نعمتهای خداوند سپری نمود دوران جوانی شب وروز فعالیت می کرد و در فکر یتیمان و مستضعفان بود و به ملاقات آنها می رفت وآنها را دلنوازی می داد و در مشکلاتی که برایشان پیش می آمد کمک می کرد واقعاً نمونه یک انسان کامل بود. او می گفت انسان نباید دل به این دنیا ببندد. باید در فکر جهان آخرت و کار نیک کردن باشد. او نقش بسیار مهمی در امر تبلیغ و ارشاد جوانان ایلام و روستا های اطراف داشت . با جدیت مردم را بیدار و ترویج احکام می کرد.
بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشسرا و استخدام در آموزش و پرورش مهران فعالیت هایش بر ضد طاغوت گسترده تر کرد و مردم را آگاه می ساخت. شبانه اعلامیه پخش می کرد و همیشه مورد تعقیب مزدوران شاه بود.
بعد از پیروزی انقلاب شهید از پای ننشست و در امور اجتماعی و سیاسی و مبارزه با منافقین سهم قابل توجهی داشت . از اوایل جنگ تحمیلی در جبهه ها شرکت می نمود و در عملیات فتح المبین و دیگر عملیاتها شرکت فعال داشت مدیریت و تدبیر در دبیرستان و بنیانگذار صندوق قرض الحسنه علی صالح و صندوق خیریه حضرت زینب و در اداره گزینش آموزش و پرورش استان ایلام و همکاری با برادران مهاجر مهران و عضو هیئت امناء بود.
با این همه تفاصیل باز نمی توانیم او را آنطور که بوده به شما بشناسانیم .
شهید جمالدینی سرانجام درنهمین روز از مردادماه 1362 در جبهه مهران و در عملیات والفجر 3 قهرمانانه جنگید . سنگر علم را رها و به سنگر دفاع بشتافت و در همانجا خون پاک خویش را جهت تداوم اسلام نثار نمود و به لقاء معبود خویش رفت.مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح(ع) قرار دارد.
 


مروری بر زندگینامه شهید علی حیاتی فرزند سهیم :شهید علی حیاتی در سال 1345 در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. دردوران انقلاب حضور فعال و گسترده ای در راهپیمایی های ضد رژیم طاغوت داشت هنوز دوره متوسطه را به پایان نرسانیده بود که شور و حال دفاع از میهن اسلامی ،لحظه ای او را آرام نمی گذاشت و بلافاصله به عنوان بسیجی راهی منطقه عملیاتی دهلران شد.
پس از رشادت های ارزنده اش برای گذراندن دوره ی ویژه پاسداری به پادگان آموزشی کرمانشاه معرفی و پس از گذراندن دوره ی آموزش با پوشیدن لباس پاسداری بعنوان نیروی اطلاعات عملیات راهی جبهه شد که بارها در جمع همرزمانش می گفت :آرزودارم بااین لباس پاسداری مانند سربازان امام حسین (ع) غرقه در خون به دیدار معبود بشتابم.
سرانجام پس از خلق حماسه های ماندگار بعنوان فرمانده اطلاعات عملیات گردان 505 محرم درتاریخ 8/5/1362 در عملیات والفجر 3 در مهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

شهید عظیم محمدی:  فرزند ملاعلی در هفتمین روز از دی ماه 1348در روستای شلت از توابع شهرستان آبدانان دیده به جهان گشود ، وی که به علت فقر مالی وکمبود امکانات تحصیلی سواد را در حد خواندن ونوشتن آموخته بود آن زمان که کشور عزیزمان مورد تهاجم دشمن بعثی قرار گرفته بود به عنوان بسیجی وارد گردان الزهرا گردید ، که سرانجام در عملیات والفجر 3 در هشتمین روز از مرداد ماه 1362 به علت ترکش خمپاره ومتلاشی شدن تمام بدن به درجه رفیع شهادت رسید ، مزار این شهید گرانقدر گلزار شهدای آبدانان قرار دارد .


شهيد نعمت الله ملكي :با محروميت و فقر زيست و تا پاي جان از هر كوشش در راه به ثمر رساندن  انقلاب شكوهمند اسلامي  فروگذار نبود و در اين راه از جان خود گذشت و با قطرات خونش اصالت مكتبش را به جهان آشكارا نمود. شهيد ملكي از خانوادهاي مستضعف و تهيدست و درروستاي محروم وزحمت كش از توابع شهرستان دهلران به نام روستاي بيشه دراز در سال 1340 متولد شد دوران ابتدايي را در مدرسه همين روستا گذراند و به علت فقر خانوادگي  و به علت نداشتن كسي براي كمك خانواده اش که بعنوان گله دار و در زير چادر زندگي مي نمودند  ، نتوانست درسش را ادامه بدهد و ايشان جهت كمك به خانواده و در كار وفعاليت روزمره براي تامين زندگي  خانواده را براي ادامه تحصيل ترجيح دانست .
 پدرش را در امر معاش خانواده از طريق گله داري و چادر نشيني  كمك و ياري نمود با آغاز جنگ تحميلي رژيم كافر عراق به ايران اسلامي  اين شهيد عزيز با احساس  مسئوليت در برابر خون شهيدان برخود واجب دانست به خدمت سربازي اعزام شود تا از اين طريق به پاسداري از حريم حكومت اسلامي  بپردازد و با گذشت 5 ماه از جنگ تحميلي خود را به مركز اعزام به خدمت معرفي نمود و در بهمن ماه سال 1359 به خدمت زير پرچم  اعزام شدوي پس از اعزام از سوي مسئولين و با توجه به ضرورت و نياز سرباز در نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران مشغول خدمت شد و در دوران آموزشي در پادگان مهر آباد جنوبي تهران گذراند و پس از پايان آموزش به پايگاه هوايي بوشهر اعزام شد .
 صادقانه لباس  سربازي را پوشيد و بعد از مدت 2 سال اين وظيفه مهم  را به نحو احسن به پايان رسانيد و پس از  ترخيص شدن از خدمت سربازي و با توجه به نياز سرباز و نيرو براي جبهه هاي حق عليه باطل با تعهدي كه شهيد عزيزمان  نسبت به امام داشت بدون استراحت داوطلبانه وارد سپاه بسيج پاسداران انقلاب اسلامي دهلران شد.
 تا از اين طريق به صداميان مزدور بفهماند كه امت ايران ملت شهيد پرور و خستگي ناپذير و هيچگاه تحمل ظلم وزور و جنايت را نخواهد كرد. شهيد ملكي بسيار متواضع وبردبار بود ومخلصانه زحمت مي كشيد و در خط امام(ره) و انقلاب بود و حدود 6 ماه از خدمتش در بسيج سپاه دهلران مي گذشت كه در عمليات والفجر3* با رمز يا الله يا الله يا الله شروع شد و با شور واشتياق خاصي كه به رفتن  به جبهه داشت داوطلبانه در حمله شركت نمود و در اولين شب حمله در هشتمین روز از مردادماه 1362 مورد اصابت گلوله مزدوران بعثي قرار گرفت و به ديدار معبودش  شتافت .


شهید حیات ارکوازی :فرزند حسین  در سال 1344 در شهر چوار بدنیا آمد وی  در خانواده فقیر مذهبی بزرگ شد . شهید پا به عرصه دانش گذاشت و تا پنجم ابتدایی به تحصیل خود ادامه داد.
به هنگام شروع انقلاب در حالیکه کودکی بیش نبود اما از رژیم طاغوت متنفر بود
با شروع جنگ مدتها در بسیج افتخاری در جبهه ها خدمت نمود. و بعد از مدتی به استخدام آنجا در آمد عاقبت در عملیات والفجر 3 در منطقه مهران بر اثر اصابت ترکش خمپاره در  شانزدهمین روز از مردادماه 1362  به لقاء معبود شتافت ف مزار شهید در صالح آباد قرار دارد.


شهيد صيد نبي وليزاده :فرزند علی زمان درسال 1348 در روستاي حسن گاوداری شيروان متولد شد.  شهيد توانست  تا اول راهنمايي تحصيل كند ، در دوران جنگ تحميلي به جبهه عازم شد و در نهمين روز مرداد 62 به علت اصابت تركش در منطقه مرزی مهران در عملیات والفجر 3  به شهادت رسيد  و در مزار شهداي علي صالح (ع) جاي گرفت.


شهيد هاشم منتي :در سال44 در روستاي بلوطستان شوهان از توابع شهر ايلام در خانواده اي  فقير محروم چشم به جهان گشود. شهيد داراي اخلاق اسلامي بود ، از دوران زندگي تا لحظه شهادت هيچ كس را از خود نارحت نكرد و با خانواده خويش رفتاري عالي داشت، نسبت به همگان محبت داشت و به خاطر رفتار خويش همه از او راضي بودند.
او در زمان قبل از انقلاب با خواندن كتاب هاي مذهبي و سياسي از جنايات رژيم آگاه بود، و نيز در جنگ تحميلي فعاليت هاي بسياري داشت، سعي وكوشش او اين بود  كه بعثي ها را نابود كند، و به خاطر رشادت ها و فعاليت هاي فراوان او در جبهه به او مسئوليت سرپرست اطاعات عمليات را دادند. سرانجام در  هشتمین روز از مردادماه 1362  در منطقه مرزی چنگوله و در عمليات پيروز مندانه والفجر 3 بعد از تلاش و فعاليت هاي بسيارش در جهت فتح وپيروزي بدست شغالان صدامي به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

شهيد عباس مامي : فرزند محمود در اولین روز از شهریورماه 1340 در امير آباد بخش ملكشاهي دیده به جهان گشود . وانست تنها تا پايان دوران ابتدائي تحصيل نموده و به علت فقر و مشكلات مالي آن را رها و براي تأمين معيشت خانواده تلاش نمايد.
شهيد در روزهاي جنگ به فرمان امام (ره) لبيك و به عنوان بسيج افتخاري در جبهه حضور يابد وي مدتها در جبهه حضوري فعال داشت و در يكي از رشادتهاعملیات والفجر 3  در  پانزدهمین روز از مردادماه 1362 در  درگيري با دشمن بعثي به درجه شهادت نائل آمد و مزار پاكش در صالح آباد(ع)  قرار گرفته است .  از شهيد گرانقدر 4  فرزند به يادگار مانده است.
 

 
شهید محمدرضا لطفی: فرزند روح الله در سوم مردادماه 1343 در شهرستان مهران دیده به جهان گشود ، تا مقطع سوم متوسطه در رشته انسانی تحصیل نمود ، آن زمان که کشور عزیز اسلامی مورد تهاجم دشمنان بعثی قرار گرفته بود ، بر خود واجب دانست بعنوان بسیجی جهت دفاع از میهن اسلامی وارد جبهه شود .
سرانجام در منطقه مرزی مهران در هشتم مردادماه 1362 از ناحیه سر مورد اصابت ترکش دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید . مزار این شهید گرانقدر در جوار امامزاده علی صالح (ع) واقع شده است.
 
روحشان شاد و راهشان پررهرو باد
 
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده