مردی روشن تر از آیینه / خاطره ی از شهید علی بسطامی
مردی روشن تر از آیینه
خاطره ای از سردار شهید علی بسطامی فرمانده اطلاعات عملیات لشکر11 امیرالمومنین(ع)
شب را در ان جا سپری نمودیم . صبح که شد نیروها را به خط کردند . فرماندهان زیادی برای تأمین نیروی انسانی واحدها و گردان ها ی خود به آن جا آمده بودند.
در بین آن ها ، مردی روشن تر از آیینه ، مرا مجذوب سیمای خودش کرده بود. مردی که بعدها فهمیدم از تبار خورشید بود. علی بسطامی ، فرمانده ی اطلاعات عملیات لشکر 11 حضرت امیر(ع) چفیه ای بر گردن و کلاهی ساده بر سر داشت. آهسته آهسته به طرفم آمد. دستم را گرفت و در کنار خود جای داد . دو نفر دیگر را نیز انتخاب کرد. ابتدا آن ها را سوار بر ماشین پاترول نمود و به مقر مورد نظر برد. در برگشت ، مرا هم سوار بر آن خودرو کرد و با هم حرکت کردیم ، به مقری رسیدیم ، بر در ورودیش نوشته بود:
«مقر1.ع.ل.11»
من دوست داشتم در واحد تخریب باشم و خیلی ناراحت بودم که به آن جا رفته ام ، اما چهره ی نورانی و آراسته علی ، تسکینم می داد و ساکتم می کرد. پس از چند روز ، چنان با وی انس گرفتم و به دام مهرش افتادم که حاضر نبودم حضور در کنارش را با تمام دینا معاوضه کنم.
چند ماهی گذشت ، روز به روز با او مأنوس تر می شدم . تا جایی که اگر روزی او را نمی دیدم ، افسرده می شدم . خیلی کم و به ندرت لباس رزمی می پوشید ، لباسهایش پینه خورده و بسیار خاکی بودند. جوراب هایش بارها پاره شده بودند اما هر بار نخ سوزن را می گرفت و جوراب های صد چاکش را دوباره می دوخت. اندامی نحیف داشت و هنگام عبادت بسیار متواضع بود. جمعه ها که دعای کمیل یا زیارت عاشورا می خواندیم ، او هم می خواند و زار زار گریه می کرد.
وقتی که برایمان کلاس گشت و دیدبانی گذاشته بودند ، افتخار می کردیم که او مربی مان می باشد.
آن روز صحبت از شهید و شهادت شد. وقتی نام مبارک سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را شنید ، اشکش همچون رود جاری شد و شانه هایش با هق هق گریه هایش بالا رفت.
از نگاهش پیدا بود که شهادت در انتظار اوست و برایش لحظه شماری می کند، او قبل از شهادت شبیه شهیدان شده بود و این را من ماه ها قبل از عروج او حس می کردم.
منبع : کتاب روایت عشق - خاطرات مرتبط با شهدای استان ایلام به کوشش : علی روشنی زاده
خلاصه ای از زندگینامه فرمانده شهید علی بسطامی
شهید علی بسطامی در سال 1342 در یکی از روستاهای ارکواز ملکشاهی و در خانواده ای مذهبی و معتقد به اسلام دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن دوران تحصیلات ابتدایی برای ادامه تحصیل راهی ایلام شد. وی از همان اوان نوجوانی و جوانی با جوهره وجودش که مملو از عشق و اخلاص بود در مقابل هر گونه استبداد و ستمی مقاومت می کرد. با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در هر صحنه ای که انقلاب احساس نیاز و جانفشانی داشت عاشقانه و شجاعانه وارد معرکه مبارزه می شد.
شهید بسطامی در کنار فراگیری تحصیل و تهذیب نفس با فراگیری فنون عالیه نظامی در جبهه ها حماسه ها آفرید و بزودی وی یکی از فرماندهان سپاه اسلام گشت و در سنگر مسئوولیتهای حساس حفاظت اطلاعات ، جانشین فرماندهی گردان ، معاونت و فرماندهی اطلاعات عملیات لشکر11 امیر(ع) در عملیتهای مختلف شرکت فعالانه داشت.شهید بسطامی هم در عرصه عبودیت و اطاعت از خدای حق تعالی پیروی از فرامین ولایت فقیه و هم در عرصه کارزار و نبرد با بعثیون تجسم یک قهرمان و پهلوان واقعی بود که نگاهی هر چند کوتاه به زندگی و خاطرات آن شهید سعید در طول این عمر کوتاه ولی پربرکت خود دلیلی است بر این مدعا ، بالاخره شهید بسطامی در هفتیمن روز از خردادماه 1367 در منطقه عمومی مهران به همراه دو تن از دوستانش (شهیدان محمود پیرنیا ، غلام رضایی نژاد) در حین عملیات شناسایی در برخورد با مین والمری به درجه رفیع شهادت نایل می شود و شربت گوارای شهادت را از دستان سیدالشهداء نوشید . یادش گرامی – راهش پررهرو باد.