در اسارت آسمان کوتاه بود ، استجابت با دلم همراه بود/ زخم نامه شعری در وصف اسراء
شنبه, ۲۵ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۱:۱۶
باز خرسندیم از این سرنوشت، هر که این تقدیر را بر ما نوشت ...
نوید شاهد ایلام
زخم نامه
روزهای در اسارت یادباد
زخمهای بی نهایت یاد باد
روزهای پشت سیم خاردار
دیدگان دائماً در انتظار
روزهای با خدا همدم شدن
جمع های لحظه لحظه کم شدن
روزهای زل زدن بر آسمان
حرفهای مانده بر نوک زبان
روزهای معجز مرگ و زوال
بی ستاره سوت و کور و بی هلال
روزهای مردن صدبارمان
وه چه شبها گریه بوده کارمان
دستهای بسته از پشت و غریب
همچو لاله از بهاران بی نصیب
زخم اردوگاه موصل داشتن
آسمانی عقده در دل داشتن
در بشین و پاشو هشتادمین
همچو مرغ نیم بسمل بر زمین
قطع آب و قطع نان و قطع شور
مرگ هیبت مرگ زرد یک غرور
دیدگان در خدا فانی شدن
در کنار عده ای جانی شدن
در بهای بسته مان از چارسو
آبهای گرم و مانده در سبو
الرمادی رنگ می بازید لیک
بر بدنها چوب می تازید لیک
ما ولیکن مانده بر پیمان خویش
راز دار مانده بر کتمان خویش
ما نفسهامان به غم آجین شده ست
سفره مان با عزا تزیین شده ست
یادگار زخم بعقوبه منم
از عذابش مانده بر پیراهنم
تا قیامت زخم ، ما را همدم است
زخم ، گاهی شیوه ای از مرهم است
آه مانده از شبی تکریتی ام
شعله می خواهم که من کبریتی ام
در اسارت آسمان کوتاه بود
استجابت با دلم همراه بود
در اسارت تا خدا راهی نبود
نور بود و بیم از چاهی نبود
در اسارت لغزش انسان کم است
زخم آنجا باز عین مرهم است
وحدت آنجا معنی اش گسترده است
زخم آنجا عشق را پرورده است
ما در آنجا در نبرد دیگری
یاد بگرفتیم رسم دیگری
رسم دیگر در صبوری دیده ایم
در خلال داغ و دوری دیده ایم
سرفراز و در جهان آزاده ایم
سرخوش و سرمست از این باده ایم
باز خرسندیم از این سرنوشت
هر که این تقدیر را بر ما نوشت
زخمهای بی نهایت یاد باد
روزهای پشت سیم خاردار
دیدگان دائماً در انتظار
روزهای با خدا همدم شدن
جمع های لحظه لحظه کم شدن
روزهای زل زدن بر آسمان
حرفهای مانده بر نوک زبان
روزهای معجز مرگ و زوال
بی ستاره سوت و کور و بی هلال
روزهای مردن صدبارمان
وه چه شبها گریه بوده کارمان
دستهای بسته از پشت و غریب
همچو لاله از بهاران بی نصیب
زخم اردوگاه موصل داشتن
آسمانی عقده در دل داشتن
در بشین و پاشو هشتادمین
همچو مرغ نیم بسمل بر زمین
قطع آب و قطع نان و قطع شور
مرگ هیبت مرگ زرد یک غرور
دیدگان در خدا فانی شدن
در کنار عده ای جانی شدن
در بهای بسته مان از چارسو
آبهای گرم و مانده در سبو
الرمادی رنگ می بازید لیک
بر بدنها چوب می تازید لیک
ما ولیکن مانده بر پیمان خویش
راز دار مانده بر کتمان خویش
ما نفسهامان به غم آجین شده ست
سفره مان با عزا تزیین شده ست
یادگار زخم بعقوبه منم
از عذابش مانده بر پیراهنم
تا قیامت زخم ، ما را همدم است
زخم ، گاهی شیوه ای از مرهم است
آه مانده از شبی تکریتی ام
شعله می خواهم که من کبریتی ام
در اسارت آسمان کوتاه بود
استجابت با دلم همراه بود
در اسارت تا خدا راهی نبود
نور بود و بیم از چاهی نبود
در اسارت لغزش انسان کم است
زخم آنجا باز عین مرهم است
وحدت آنجا معنی اش گسترده است
زخم آنجا عشق را پرورده است
ما در آنجا در نبرد دیگری
یاد بگرفتیم رسم دیگری
رسم دیگر در صبوری دیده ایم
در خلال داغ و دوری دیده ایم
سرفراز و در جهان آزاده ایم
سرخوش و سرمست از این باده ایم
باز خرسندیم از این سرنوشت
هر که این تقدیر را بر ما نوشت
منبع : کتاب به وقت بغداد نویسنده نورالدین نوراللهی از شعرا و نویسندگان دفاع مقدس استان ایلام
نظر شما