خاطره ای از شهید حسین خان نارنجی از شهدای دی ماه استان ایلام
سهشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۶ ساعت ۰۶:۵۸
در خصوص اهمیت و ارزش شهادت صحبتهای زیادی داشتند و گفتند که دخترم ما باید آنقدر خوب و پاک باشیم تا خداوند ما را بپذیرد و شهادت را نصیب ما گرداند...
نوید شاهد ایلام
خاطره ی از فریده نارنجی از پدر شهیدشان حسین خان نارنجی
بنده تقریباً اول راهنمایی بودم به علت وابستگی فراوانی که به پدرم داشتم تابستانها برای کار کشاورزی به همراه پدرم به مزرعه می رفتم.
روزی از روزها که عصر موقع برگشتن از مزرعه به منزل، خیل جمعیت را مشاهده کردیم که به طرف امام زاده قاسم در حرکت هستند که خیلی نظر ما را به خود جلب نمود و در عین حال نیز نگران شدیم که چه شده ؟ در مسیر راه به یک نفر آشنا برخوردیم و پدرم از وی پرسید کسی فوت کرده؟ در جواب گفتند که فلان جوان در جبهه شهید شدند و حالا مردم همه برای خاکسپاری ایشان به طرف مزار می روند ما نیز همراه آنان به راه افتادیم .
من از پدرم پرسیدم چرا فلانی شهید شده؟ شهید یعنی چه؟پدرم در خصوص اهمیت و ارزش شهادت صحبتهای زیادی داشتند و گفتند که دخترم ما باید آنقدر خوب و پاک باشیم تا خداوند ما را بپذیرد و شهادت را نصیب ما گرداند، زیرا کسی که شهید در راه خدا می شود همیشه زنده است و نزد خدا روزی حسنه می خورد که این گفته قرآن است.
ایشان ادامه دادند دخترم ما نباید از این همه نعمتی که خداوند به ما ارزانی داشته به حرام استفاده کنیم، بلکه باید برای هر کاری زحمت و تلاش فراوان بکشیم تا خدا نیز روزی حلال به ما بدهد.
یادم می آید ایشان همیشه به تمام فرزندان تأکید به روزی حلال و نماز و عبادت خداوند می کردند و تا جایی که خود ایشان اصرار داشتند که اگر می خواهید با من به نماز بایستید تا یاد بگیرید و تمام معنای نماز را برایم بیان کردند.
ایشان در نماز بسیار با حو صله و با دقت بودند.
موقع برداشت محصولات کشاورزی به همسایه ها ی که ضعیف تر بودند کمک می کرد. و به موقع خمس و زکات اموال خود را می پرداخت و حتی به دیگران نیز در این خصوص سفارش فراوان می نمود.به صدقه در راه خدا نیز بسیار بها می داد.
بنده زمان اعزام ایشان اول دبیرستان بودم که در روزی از روزها یک ساک بسیجی و یک دست لباس نو خریده بود که وقت یامدن به منزل از وی سوال کردم که پدر جان اینها چیست؟ فرمودند اگر خدا بطلبد می خواهم راهی جبهه شود که اگر برگشتم خدا خواسته و اگر شهید شدم نیز به مقام و منزلتی بالاتر از اینکه به ندای رهبر لبیک گفتم و به لقاء خداوند رسیدم.
آری که چنین شد و پدرم در جبهه در راه حق و دین اسلام شربت شهادت را نوشید و به دیدار معبود خویش شتافت.
بنده تقریباً اول راهنمایی بودم به علت وابستگی فراوانی که به پدرم داشتم تابستانها برای کار کشاورزی به همراه پدرم به مزرعه می رفتم.
روزی از روزها که عصر موقع برگشتن از مزرعه به منزل، خیل جمعیت را مشاهده کردیم که به طرف امام زاده قاسم در حرکت هستند که خیلی نظر ما را به خود جلب نمود و در عین حال نیز نگران شدیم که چه شده ؟ در مسیر راه به یک نفر آشنا برخوردیم و پدرم از وی پرسید کسی فوت کرده؟ در جواب گفتند که فلان جوان در جبهه شهید شدند و حالا مردم همه برای خاکسپاری ایشان به طرف مزار می روند ما نیز همراه آنان به راه افتادیم .
من از پدرم پرسیدم چرا فلانی شهید شده؟ شهید یعنی چه؟پدرم در خصوص اهمیت و ارزش شهادت صحبتهای زیادی داشتند و گفتند که دخترم ما باید آنقدر خوب و پاک باشیم تا خداوند ما را بپذیرد و شهادت را نصیب ما گرداند، زیرا کسی که شهید در راه خدا می شود همیشه زنده است و نزد خدا روزی حسنه می خورد که این گفته قرآن است.
ایشان ادامه دادند دخترم ما نباید از این همه نعمتی که خداوند به ما ارزانی داشته به حرام استفاده کنیم، بلکه باید برای هر کاری زحمت و تلاش فراوان بکشیم تا خدا نیز روزی حلال به ما بدهد.
یادم می آید ایشان همیشه به تمام فرزندان تأکید به روزی حلال و نماز و عبادت خداوند می کردند و تا جایی که خود ایشان اصرار داشتند که اگر می خواهید با من به نماز بایستید تا یاد بگیرید و تمام معنای نماز را برایم بیان کردند.
ایشان در نماز بسیار با حو صله و با دقت بودند.
موقع برداشت محصولات کشاورزی به همسایه ها ی که ضعیف تر بودند کمک می کرد. و به موقع خمس و زکات اموال خود را می پرداخت و حتی به دیگران نیز در این خصوص سفارش فراوان می نمود.به صدقه در راه خدا نیز بسیار بها می داد.
بنده زمان اعزام ایشان اول دبیرستان بودم که در روزی از روزها یک ساک بسیجی و یک دست لباس نو خریده بود که وقت یامدن به منزل از وی سوال کردم که پدر جان اینها چیست؟ فرمودند اگر خدا بطلبد می خواهم راهی جبهه شود که اگر برگشتم خدا خواسته و اگر شهید شدم نیز به مقام و منزلتی بالاتر از اینکه به ندای رهبر لبیک گفتم و به لقاء خداوند رسیدم.
آری که چنین شد و پدرم در جبهه در راه حق و دین اسلام شربت شهادت را نوشید و به دیدار معبود خویش شتافت.
مروری بر زندگینامه شهید حسین خان نارنجی فرزند محمدحسن در چهارمین روز از مردادماه سال 1304 در روستای کارزان بخش مرکزی شهرستان سیروان دیده به جهان شگود . وی که از خانواده ای فقیر و مستضعف بود و باید برای امرار معاش خانواده خود کار کار می کرد و نیز به علت نبود امکانات آموزشی مناسب منطقه در آن زمان نتوانست وارد مدرسه شود و به کسب علم روی آورد تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی و بنا به احساس تکلیف شرعی و دفاع از اسلام به ندای رهبر کبیر انقلاب لبیک گفت و به عنوان نیروی بسیجی عازم جبهه نبرد با متجاوزان بعثی شد تا اینکه سرانجام در چهاردهمین روز از دی ماه 1366 در منطقه چنگوله مهران بر اثر ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید. مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای امامزاده قاسم قرار دارد.
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما