پدر و فرزندی که در فاصله دو روز به شهادت رسیدند+ وصیت نامه و دست نوشته
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۱۲
من عازم حرکت به سوی عملیات بودم خبر شهادت پدرم به من دادند...
نوید شاهد ایلام
شهید علگه پور حیدر فرزند عباس در بیست و دومین روز از مرداد ماه سال 1297 شمسی در ایل شوهان از توابع شهرستان مهران دیده به جهان گشود. وی که به دلیل فقر و محرومیت منطقه موفق به انجام تحصیل نشده بود پس از ازدواج صاحب دو فرزند پسر و دختر گردید. شهید پور حیدر در زمان جنگ تحمیلی مجبور به مهاجرت به شهر ایلام گردید تا آنکه به تاریخ بیست و پنجم بهمن ماه 1362 بر اثر بمباران هوائی شهر ایلام به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای صالح آباد(ع) قرار دارد.
شهید عزیز اکبری فرزند علگه در دوازدهمین روز از خرداد ماه سال 1339 شمسی در روستای حر بهرام ایل شوهان از توابع شهرستان مهران دیده به جهان گشود وی که تحصیلات خود را در نهضت سواد آموزی فرا گرفته بود، در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ملت مسلمان ایران و با رسیدن به سن قانونی انجام خدمت نظام وظیفه سربازی به عنوان پاسدار وظیفه به سپاه پیوست و راهی جبهه های نبرد با متجاوزین بعثی گردید.
تا آنکه سرانجام در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1362 در منطقه چنگوله مهران از ناحیه سر و بدن مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید مزار این شهید گرانقدر در گلزار شهدای علی صالح (ع) ایلام قرار دارد.
وصیت نامه شهید عزیز اکبری
من در جبهه مهران عملیات والفجر3 شرکت داشتم که در شب بعد از حمله در پشت پاسگاه دوراجی اثابت(اصابت) کرد و مجروح شدم و خدا نصیبم نکرد در پهلوی پسر خاله ام سعید یارمحمدی شهید شوم و حالا اعزام به جبهه چنگوله شدم و امروز که بیست و ششم بهمن ماه 1362 است، در این روز به حمله می رویم اما خبر برای من دادن که کانون کارآموزی (محل اقامت پناهندگی آوارگان) دیروز در اثر هواپیماهای بعثی بمباران شدن و در این بمباران پدرم شهید شده اما در ساعتی که من عازم حرکت به سوی عملیات بودم خبر شهادت پدرم(شهید علگه پورحیدر) به من دادند. و بقیه خانواده معلوم نیست که سالم هستند یا مجروح ، من خیال می کردم که خبر شهید شدن من را به پدرم میدهند.
من در حال حرکت به سوی چنگوله بودم و وقت نداشتم با بدن سوزان تو برسم، پدر تو شهید شدی اما فرزندانت بر پیکرت نبودند ، خدا همراهت باری فرزند عزیزم مهستی شهید شدن پدرم از یادت نرود ، فرزند من رفتم خداحافظ ، فرزندم از یادت نرود من رفتم خداحافظ ، مواظب مادرت باش باری همسرم مواظب فرزندت باش من هم رفتم خداحافظ می دانم این دفعه بر نمی گردم.
اما چون خودم سواد کاملی نداشتم از این بیشتر وقت نداشتم که راز خودم را بنویسم خود می دانید که در حال جنگ سخت هم می گذرد.
دعا برای امام از یادتان نرود و امام را دعا کنید.
من در جبهه مهران عملیات والفجر3 شرکت داشتم که در شب بعد از حمله در پشت پاسگاه دوراجی اثابت(اصابت) کرد و مجروح شدم و خدا نصیبم نکرد در پهلوی پسر خاله ام سعید یارمحمدی شهید شوم و حالا اعزام به جبهه چنگوله شدم و امروز که بیست و ششم بهمن ماه 1362 است، در این روز به حمله می رویم اما خبر برای من دادن که کانون کارآموزی (محل اقامت پناهندگی آوارگان) دیروز در اثر هواپیماهای بعثی بمباران شدن و در این بمباران پدرم شهید شده اما در ساعتی که من عازم حرکت به سوی عملیات بودم خبر شهادت پدرم(شهید علگه پورحیدر) به من دادند. و بقیه خانواده معلوم نیست که سالم هستند یا مجروح ، من خیال می کردم که خبر شهید شدن من را به پدرم میدهند.
من در حال حرکت به سوی چنگوله بودم و وقت نداشتم با بدن سوزان تو برسم، پدر تو شهید شدی اما فرزندانت بر پیکرت نبودند ، خدا همراهت باری فرزند عزیزم مهستی شهید شدن پدرم از یادت نرود ، فرزند من رفتم خداحافظ ، فرزندم از یادت نرود من رفتم خداحافظ ، مواظب مادرت باش باری همسرم مواظب فرزندت باش من هم رفتم خداحافظ می دانم این دفعه بر نمی گردم.
اما چون خودم سواد کاملی نداشتم از این بیشتر وقت نداشتم که راز خودم را بنویسم خود می دانید که در حال جنگ سخت هم می گذرد.
دعا برای امام از یادتان نرود و امام را دعا کنید.
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما