یادها و خاطره ها
با پای بدون کفش در کوه ها و درد خار و خاشاک ها را به خاطر عشق به وطن تحمل می کنند...

نوید شاهد ایلام
 
پای برهنه

خاطرات  همرزم شهید قهرمان نیلوفری در مورد شهید رضا فاضلی، شهید رضا در خانواده ی مذهبی به دنیا آمده بود در خانواده ی عشایر که غیرت و مردانگی عشایر زبانزد خاص و عام است ایشان سه برادر بودند که برادر بزرگتر در جبهه حضور داشت و شهید رضا فرزند دوم خانواده بود و پسر سوم که کودک بودند.
شهید رضا کم کم عشق به جبهه و جنگ در دلش شعله ور بود اما به خاطر کمک به پدر در کارهای کشاورزی حرفی نمی زد، یک روز که برادر بزرگتر از جبهه به خانه برای دیدار خانواده می آید شهید فرصت را مغتنم می شمارد و موضوع جبهه رفتن خود را با خانواده مطرح می نماید که با مخالفت شدید پدر و مادر رو به رو می شود.
اما گویی ایشان برای رفتن به جبهه تصمیم خود را گرفته و باید به جبهه برود ، خلاصه شب فرا می رسد وقتی اهالی منزل به خواب می روند پدر کفش های پسرش را در جایی پنهان می کند تا ایشان نتواند جایی برود ، شهید رضا وقتی صبح زود می خواهد حرکت کند متوجه می شود که کفشهایش نیست اما از آنجایی که ایشان ثبت نام کرده و باید حتماً می رفتند با پای پیاده و بدون کفش به راه می افتند ،خلاصه اینکه با پای بدون کفش در کوه ها و درد خار و خاشاک ها را به خاطر عشق به وطن تحمل می کنند و تا نزدیک شهر ایلام این راه را طی کردند که دربین راه یکی از همرزمانش یک جفت کفش به ایشان می دهند و ایشان تعریف می کردند که وقتی من این شهید بزرگوار را دیدم که خون از پاهایش سرازیر بود و هر چه کردم نتوانستم مانع رفتن ایشان شوم و مدام می گفتند که دشمن وارد خاک وطن شده اند و باید جلوی آنها را بگیریم.
 
دعوت به جشن عروسی
برای عروسی یکی از اقوام  دعوت شده بودیم و شهید رضا نیز در این مدت در مرخصی بودند و داماد نیز یکی از دوستان نزدیک شهید ،بطوریکه چند ماه به خاطر این که شهید رضا به مرخصی بیاید عروسی خود را به تاخیر انداخت و حالا موعود مقرر فرا رسیده بود و در تدارک عروسی بودند.
شهید رضا نیز بسیار خوشحال بودند و در جمع آوری وسایل جشن عروسی بسیار کمک می کردند این در حالی بود که فردای آن روز یعنی همزمان با روز عروسی روز حمله بود و همرزمان شهید آماده باش بودند که یکی از آنها خبر آورد که قرار است فردا به دشمن حمله کنند ، شهید نیز فورا به منزل می رود و با وجود اینکه دو روز از مرخصی ایشان مانده بود عشق به وطن ایشان را خود بی خود کرده وسایل خود را جمع آوری و عازم جبهه می شوند و ایشان در همان روز در منطقه عملیاتی میمک به آرزوی دیرینه خویش رسیدند. روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.
راوی مادر شهید رضا فاضلی

خلاصه ی از زندگینامه بسیجی شهید رضا فاضلی
شهید رضا فاضلی فرزند عرب در سال 1339 در روستاي كارزان متولد شد در خانواده ي عشايری و پيرو خط امام رشد يافت خواندن و نوشتن را در روستاي ني خور آموخت به علت مشكلات اقتصادي تحصيل را كنار گذاشت و به ياري پدر شتافت و به كار كشاورزي پرداخت و بعد از چند سال به ياد گيري حرفه ي لوله كشي پرداخت و اين كار را به عنوان كمك در آمد خانواده برگزيد .با شروع جنگ به عضویت بسیج عشایری درآمد .شهيد رضا در تاريخ یازدهم اردیبهشت ماه 1360 بر اثر اصابت تركش خمپاره به ناحيه سر در منطقه ي عملياتي ميمك به مقام والاي شهادت نائل آمد،مزار این شهید گرانقدر در  جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد.
 
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده