دیدار / خاطره ای از «شهید عبدولی برجی» از شهدای فتح خرمشهر
چهارشنبه, ۰۲ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۵۷
این دیدار ارزش و اهمیت فراوانی داشت و اشک شور و شوق در چشمانم جاری ساخت...
نوید شاهد ایلام
گوشه ای از خاطرات شهید عبدولی برجی با برادرش به نام یارولی برجی
اینجانب یارولی برجی برادر شهید عبدولی برجی آخرین دیداری که با شهید عبدولی برجی در فروردین ماه سال 1361 در جبهه غرب به شوش و دزفول عزیمت نمودم تا اینکه پس از ساعت ها انتظار و تحمل زیاد سر انجام در دوازدهمین روز از فروردین ماه 1361 در کنار رودخانه کرخه و پل فلزی شناوری که برای تردد رزمندگان زده بودند ملاقات و دیدار نمودم این ملاقات برای اینجانب با ارزش و اهمیت فراوانی داشت و اشک شور و شوق در چشمانم جاری ساخت و پس از صحبت و احوال پرسی بستگان خانواده از حال شهید علی حیدر جمشیدی و شهید خلیل نظری سئوال کرد من خبر شهادت این عزیزان را برای او نگفتم ولی او حال عجیبی داشت و تصور می کردم که از شهادت آنها خبر دارد گفت خواب دیده ام که با آنان هستم در یک مکان خرم و سرسبز و نهرهای پر از آب و رودهای روان جاری است با سرگرم شدن صحبت با ایشان متوجه شدم که نزدیکی غروب خورشید در پشت تپه های منطقه غروب می کند احساس کردم که برادرم دارد از من جدا می شود و فاصله می گیرد با هم خداحافظی کردیم و او به منطقه عملیاتی برگشت ایشان مرتب به پشت سر خود نگاه می کرد گویا می دانست آخرین دیدارش با من است من که ظرفیت این نگاه و جدائی او را نداشتم بغض گلویم را فشرد ه بود و با هم خداحافظی کردیم و در مورد حضور رزمندگان و کشته شدن عراقی ها و استقبال رزمندگان و هجوم آنان به جبهه ها برایم گفت روحیه عجیبی است این صحبتهای او با من بود و هر لحظه مرا ندا می کرد که به دنبال او بروم و می گفت اگر بازگشتم به استخدام سپاه پاسداران در می آیم و تا آخرین لحظه با دشمنان در جبهه ها می جنگم%
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز و داع یاران
اینجانب یارولی برجی برادر شهید عبدولی برجی آخرین دیداری که با شهید عبدولی برجی در فروردین ماه سال 1361 در جبهه غرب به شوش و دزفول عزیمت نمودم تا اینکه پس از ساعت ها انتظار و تحمل زیاد سر انجام در دوازدهمین روز از فروردین ماه 1361 در کنار رودخانه کرخه و پل فلزی شناوری که برای تردد رزمندگان زده بودند ملاقات و دیدار نمودم این ملاقات برای اینجانب با ارزش و اهمیت فراوانی داشت و اشک شور و شوق در چشمانم جاری ساخت و پس از صحبت و احوال پرسی بستگان خانواده از حال شهید علی حیدر جمشیدی و شهید خلیل نظری سئوال کرد من خبر شهادت این عزیزان را برای او نگفتم ولی او حال عجیبی داشت و تصور می کردم که از شهادت آنها خبر دارد گفت خواب دیده ام که با آنان هستم در یک مکان خرم و سرسبز و نهرهای پر از آب و رودهای روان جاری است با سرگرم شدن صحبت با ایشان متوجه شدم که نزدیکی غروب خورشید در پشت تپه های منطقه غروب می کند احساس کردم که برادرم دارد از من جدا می شود و فاصله می گیرد با هم خداحافظی کردیم و او به منطقه عملیاتی برگشت ایشان مرتب به پشت سر خود نگاه می کرد گویا می دانست آخرین دیدارش با من است من که ظرفیت این نگاه و جدائی او را نداشتم بغض گلویم را فشرد ه بود و با هم خداحافظی کردیم و در مورد حضور رزمندگان و کشته شدن عراقی ها و استقبال رزمندگان و هجوم آنان به جبهه ها برایم گفت روحیه عجیبی است این صحبتهای او با من بود و هر لحظه مرا ندا می کرد که به دنبال او بروم و می گفت اگر بازگشتم به استخدام سپاه پاسداران در می آیم و تا آخرین لحظه با دشمنان در جبهه ها می جنگم%
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز و داع یاران
وصیت نامه سرباز رشید اسلام عبدولی برجی
پدر عزیزم از تو سپاسگزارم که این چنین فرزندی را تربیت نمودی و در راه اسلام عزیز فدا نمودی
ای مادر عزیزم همچون پدرم شما برای من رنجهای بسیار فراوان کشیده اید و شبهای کوتاه و بلند پای من نشسته اید و بیخوابی و زحمت های بسیار فراوانی کشیده اید مبادا بعد از شهادت من گریه و زاری کنید امیدوارم حلالم کنید و امید است مرا فراموش نکنید.
شهیدعبدولی برجی ایشان فرزند پیر ولی در سال 1338درروستای زنجیره بخش مرکزی شهرستان شیروان و چرداول دیده به جهان گشود وی تحصیلات خود را تا کلاس دوم دبیرستان ادامه داد.تا اینکه با رسیدن به سن قانونی خدمت سربازی به عنوان سرباز وارد ارتش شد و از لحظه ورود به خدمت سربازی تا هنگام شهادت در جبهه های کردستان و جنوب حضور مستمر داشت سرانجام در بیست یکمین روز از اردیبهشت ماه سال 61 در بستان آبادان در اثر ترکش توپ به شهادت رسید مزار این شهید در گلزار شهدای روستای انجیره علیاء بخش مرکزی شهرستان شیروان و چرداول می باشد.
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما