مروری بر زندگینامه شهید حسین رضایی فر از شهدای گمنام امام زمان
از برادر شهيد نقل است كه روزي حسين را در حال گريه ديدم. از او پرسيدم چرا گريه مي كني؟ خداي ناكرده اتفاقي افتاده؟ حسين با همان چشمان اشكبار جواب داد كه مدتها در جبهه ها به دنبال شهادت به هر دري ميزديم ، دوستانمان پيش چشمانمان پرپر شدند، اما حالا من تنها مانده ام وغم جا ماندن از رفقاي كربلاييم...

نوید شاهد ایلام
 
شهيد حسين رضايي فر، سال 1346 در يك خانواده مذهبي در شهر ايلام ديده به جهان گشود در حالي رويدادهاي انقلاب را از پيش رو مي گذارند كه يك بچه دبستاني بيش نبود. اما همه وقايع را زير نظر داشت بعد از شروع جنگ تحميلي با عضو شدن در بسيج و شركت در فعاليتهاي مختلف عشق به انقلاب را از خود بيشتر نشان مي داد.
 و سر انجام در سال 1362 در حالي كه 16 سال بيشتر نداشت عازم جبهه شد. چنگوله، قلاويزان، شاخ شميران و مناطق بسيار ديگر جا پاي حسين را خود دارد. هنگامي دوستان خود را آغشته در خون مي ديد عطش شهادت در او بيشتر مي شد. شهيد بسطامي، شهيد سروري، شهيد چناري و ديگر گلهاي پرپري كه حسين پيكر خونين آنها را با دلي خونين تر بر دوش مي گرفت. جام زهر نوشيده و جنگ تمام شد.
اما اين براي حسين پايان ماجرا نبود. تا دشمن هست مجاهد آماده است تا متجاوزي هست، خواب بر حسين و حسينيان حرام است. حال نوبت مبارزه با نفاق بود. نفاقي كه در راه دشمني با اين مرز بوم از هيچ جنايتي دريغ نمي كرد. حسين سالهاي بعد را با دلي غمگين از عروج امام و شهادت ياران در اين راه  سپري كرد كه بارها تا آستانه شهادت پيش رفت امام خداي حسين هنوز اجازه پرواز او را نداده بود. پس از پايان جنگ فعاليتهاي ورزشي خود را همانند سالهاي نوجواني به طور مداوم ادامه داد. حسين در اين عرصه نيز گامهاي بلندي برداشت. او بعد از گذراندن دوره هاي مختلف توانست در زمينه ورزشهاي رزمي، شنا و نجات غريق و فنون نظامي و تير اندازي به درجه استادي برسد و شاگردان زيادي در كنار خود بپروراند. جوانان بسياري به همراه ياراني كه از قافله سبكباران جا مانده بودند. با حسين جمع مي شدند و تن خود را همراه با روح خود همچنان پرورش مي دادند. حسين در سال 1368 ازدواج كرد و سالهاي بعد صاحب دو دختر  به نامهاي مرضيه(1370)و راضيه(1372)شد. و باز نبردي ديگر.. در سال 1380حسين عازم اروميه شد تا اين بار دشمني ديگر به ستيز برخيزد. مبارزه با قاچاق مواد مخدر در موقعي كه  دست منافقين تقريباً از مرزهاي كشور كوتاه شده بود حكايت از دل  ناآرامي داشت كه همواره خطر را به جان مي خريد تا فرزندان اين سرزمين با آرامش خاطر راه پيشرفت را طي كنند. و در اين راه باز هم شب نخوابي ها و از خانه دور بودن ها را به جان مي خريد و مانند يك كوه موانع حسيني شدن را  از راه بر مي داشت. در بهار سال 83 هنگامي كه او را به خاطر تصميم به رفتن به كربلا و خطرات احتمالي منع مي كردند گفت:«سالهاي جنگ را به عشق رفتن به كربلا سپري كردم. شايد «.ديگر فرصتي نباشد

 جمعه شب هشتم خردادماه 1383 مصادف با شب شهادت

بعد از اينكه به همراه همسر خود ساعتي را با سكوتي بي سابقه به قدم زدن پرداخت به منزل آمد. ناگاه خبر از ماموريتي فوري داده شد. حسين بلا فاصله از خانه خارج شد و مدتي گذشت.. مرضيه منتظر بود بابا بيايد تا از اردويي كه امروز رفته بود با او سخن بگويد اما ديگر بابا زميني نبود اكنون سر بابا در دامن حسين فاطمه بود. اكنون حسين به زمين و زمينيان مي خنديد و دل خوش بودن مردمان به بازي هاي زندگي و فريفتگي دنيايي كه او هرگز برايش جايي در زندگي قائل نبود را از دور دست ها مشاهده مي كرد. حال صورت آرام و خفته ي بابا بود ودستان كوچك راضيه كه مي خواست تنها يك بار ديگر صورت بابا را ببيند و باز هم بابا او را بغل كند و ببوسد.

از برادر شهيد نقل است كه:
روزي حسين را در حال گريه ديدم. از او پرسيدم چرا گريه مي كني؟ خداي ناكرده اتفاقي افتاده؟
حسين با همان چشمان اشكبار جواب داد كه مدتها در جبهه ها به دنبال شهادت به هر دري ميزديم ، دوستانمان پيش چشمانمان پرپر شدند، اما حالا من تنها مانده ام وغم جا ماندن از رفقاي كربلاييم.

شهید حسین رضایی فر در هشتم خردادماه 1383 در آذربایجان در درگیری با قاچاقچیان و اشرار به آرزوی دیرینه خود همان شهادت رسیدند و در جوار شهدای گمنام ماوا گرفته اند. روحشان شاد


منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده