به دعای کمیل علاقه ای وافر داشت
سرهنگ پاسدار قاسم نظری درباره ی ویژگی های رفتاری شهید ولی اله عباسی چنین می گوید: «من برای اولین بار در سال ۱۳۶۵ با ولی الله عباسی آشنا شدم. ایشان در آن زمان جانشین دوم گردان ۵۰۷ شهید محلاتی بود.
این گردان، یگانی عملیاتی و تازه تأسیس بود. در اواخر سال ۱۳۶۵، قرار بود به ارتفاعات لَری واقع در کردستان عراق برویم، دو روز در پادگان سپاه در سنندج اقامت کردیم. در آن پادگان شام و نهار را با دیگ می آوردند و نیروها می بایست، برای گرفتن غذا یک صف طولانی تشکیل می دادند. معمولاً نفرات آخر، یا غذای کمی دریافت می کردند و یا اصلاً غذایی برایشان باقی نمی ماند. من شاهد بودم که عباسی هنگام توزیع غذا آخرین نفری بود که غذا تحویل می گرفت. در صف دریافت غذا، یک قرآن کوچک از جیبش بیرون می آورد و شروع به خواندن قرآن می کرد. اگر کسی بعد از ایشان برای گرفتن غذا می آمد، پشت سرش می ایستاد و دستی به شانه اش می زد و می گفت من مسئول منظم کردن صف هستم. اگر غذایی برایش نمی ماند، کنسرو یا نان و پنیر می خورد. دائم در اوقات فراغت، قرآن می خواند. شاید درک مفاهیم قرآنی بود که او را چنین بار آورده بود. وقتی فرمانده ای با چنین خصلت هایی دستوری بدهد، نیروهای تحت امر دستورش را اجرا می کنند.
عباسی مرتب با یک دستگاه موتورسیکلت، از گردان تحت امرش سرکشی می کرد، در سنگرسازی مشارکت می نمود و از پست های نگهبانی بازدید به عمل می آورد. در کل انسانی متواضع بود و با نیروهای تحت امرش با مهربانی برخورد می کرد.
علاقه به قرآن و مطالعه کتاب های مذهبی
سرهنگ پاسدار ابراهیم محمدزاده، همرزم شهید عباسی می گوید: «من از سال ۱۳۶۳ با ولی الله عباسی همرزم و هم سنگر شدم. ایشان سِمَت جانشینی گردان ۵۰۳ شهید بهشتی را بر عهده داشت. علاقه به مطالعه، یکی از بارزترین ویژگی های ولی الله عباسی بود.
به طوری که پس از فراغت از طرح ریزی عملیات، انجام عملیات آفندی و بازرسی از خط، ایشان مشغول خواندن قرآن، نهج البلاغه و کتاب های ادعیه می شد. افزون بر مطالعه ی کتاب های مذهبی، به مطالعه ی کتاب های سیاسی نیز علاقه داشت و نسبت به سایر همرزمان از اطلاعات سیاسی گسترده ای برخوردار بود.
در گوشه ای از سنگر، جایی برای کتاب هایش در نظر گرفته بود و هر وقت فرصت می یافت به سراغ کتاب ها می رفت و سرگرم مطالعه می شد. گاهی اوقات هم که ما فرصتی پیدا می کردیم از کتاب هایش استفاده می کردیم.
توجه به مسایل عبادی
سحرگاه یکی از روزهای سال ۱۳۶۴ با صدای آتش تهیه دشمن، سراسیمه از خواب پریدیم، بلافاصله لباس رزم پوشیدیم و از سنگر بیرون رفتیم. ولی لله عباسی نیز بیدار شد؛ اما به طرف دست شویی رفت. تصور ما این بود که ایشان بنا به عادت همیشگی اش اول تجدید وضو می کند، بعد به ما ملحق می شود.
دشمن روی مواضع پدافندی گروهان ثارالله آتش می ریخت. آتشباری، بیش از پانزده دقیقه طول نکشید. آتش دشمن که فروکش کرد، از حمله ی آن ها خبری نشد. بنابراین به سنگرهایمان برگشتیم. وقتی وارد سنگر شدم، صدای زمزمه ای به گوشم رسید. خوب که دقت کردم عباسی را در حال سجده دیدم. نمازش که تمام شد، شروع به انجام تعقیبات نماز کرد. وقتی از اقامه نماز و خواندن دعا فارغ شد، با کنایه به او گفتم: آقای عباسی، برای رفتن به سراغ دشمن خیلی عجله داشتید!
ولی الله عباسی همیشه با وضو بود. به دعای کمیل علاقه ای وافر داشت. شب های جمعه که این دعا از رادیو پخش می شد، آن را تا آخر گوش می کرد. در یکی از شب های جمعه که تعدادی از هم سنگران در حال استراحت بودند، ایشان به دعای کمیل گوش می کرد. هم سنگران از وی خواستند که رادیو را خاموش کند. ایشان سنگر را ترک کرد و خارج از سنگر جایی که خطر شلیک گلوله دشمن وجود داشت، دعای کمیل را تا آخر گوش کرد.
تأکید بر مسئولیت پذیری همرزمان
یک شب قرار گذاشتیم که از پست های نگهبانی بازدید به عمل آوریم؛ به گروهان شهدا که قمر جمزاده فرمانده آن بود رسیدیم، دسته یکم از گروهان شهدا را بازدید کردیم. روی یکی از ارتفاعات مجاور، جوانی پانزده،شانزده ساله به نام زینی وند داخل یک سنگر در حال نگهبانی بود. قصد داشتیم که از سنگر ایشان بازدید کنیم. هنوز پای ارتفاع بودیم که درست در این حین گلوله ی خمپاره ای فرود آمد و به داخل سنگر افتاد. وقتی به داخل سنگر رفتیم گلوله ی خمپاره بدن شهید زینی وند را دو نصف کرده بود. داشت دست و پا می زد که ما سر رسیدیم. عباسی و همراهان از این واقعه بسیار ناراحت شدند.
عباسی وقتی می خواست، مسئولیت های رزمندگان را متذکر شود، واقعه ی شهادت زینی وند را مثال می زد و خود گریه می کرد و به رزمندگان می گفت که مسئولیت سنگینی بر روی شانه هایمان است و ما نباید مسئولیت هایمان را فراموش کنیم. عباسی خیلی کم از مرخصی استفاده می کرد. زمانی هم که به مرخصی می رفت، هدف، دیدار مادرش بود.
خلاصه ای از زندگینامه پاسدار شهید ولی الله عباسی
وی فرزند عبدالله در اولین روز پاییز 1343 در شیروان چرداول دیده به جهان گشود ایشان توانست تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه دهد وی با علاقه ای که به انقلاب داشت به عضویت سپاه پاسداران در آمد و راهی مناطق عملیاتی شد. شهید در منطقه عملیاتی چنگوله بعنوان جانشین فرمانده گردان 503 شهید بهشتی لشکر یازده حضرت امیر(ع) مشغول خدمت بود در درگیری با دشمن براثر اصابت ترکش در هشتمین روز از خردادماه 1365 به شهادت رسید.
مزار پاکش در جوار امامزاده علی صالح(ع) قرار دارد.
منبع : سایت شهدای ایلام