شهید محمد قبادیان معاون گردان 504 ابوذر لشکر11 امیرالمومنین (ع) از دیدگاه خانواده اش
شهیدمحمد قبادیان از دیدگاه خانواده اش
- پدر شهید قبادیان می گوید: «زمانی که محمد در پایه اول ابتدایی درس می خواند، می گفت: "به قرآن علاقمندم و دوست دارم قرآن یاد بگیرم.” به او گفتم هنوز زود است. هر وقت پایه سوم را شروع کردید، آن موقع قرآن هم یاد می گیرید. به گونه ای رفتار می کرد که اذیت و آزارش به کسی نمیرسید؛ با همسایگان رفتار خوبی داشت و در همه حال خوش برخورد و خنده رو بود.»
- مادر شهید قبادیان می گوید: «محمد از همان اوایل کودکی نماز می خواند. رفتارش مؤدبانه بود. هر بار به او می گفتم کمتر به جبهه برو، در جوابم می گفت: "مگر مادر ایمانت ضعیف شده است! ما برای اسلام به جبهه می رویم.”»
- دختر شهید قبادیان می گوید: «زمانی که پدرم به شهادت رسید، من یکساله بودم؛ چیزی از او به خاطر ندارم. اما از دوستان و همرزمانش چیزهایی شنیده ام. آنها می گویند پدرم خیلی راستگو بوده و همیشه با مردم با لبجند برخورد داشته و در نماز جمعه و جماعت و دعای کمیل شرکت می کرده است. قبل از شهادت، محل شهادتش را به برادرش نشان داده و گفته است: "من در این نقطه شهید می شوم و اینجا را خیلی دوست دارم.”
- علی قبادیان، برادر بزرگتر این شهید می گوید: «محمد خواب هایی دیده بود که حکایت از رفتن وی به سفر کربلا و یا دیدار با امام خمینی(ره) داشت. استنباط او از چنین خواب هایی این بود که به شهادت می رسد. لذا در آخرین دیدارش با خانواده، دخترش را بغل می کند و به تصویر امام، که در خانه بود، اشاره می کند و می گوید: «از این پس پدر تو امام خمینی است.»
- احمد قبادیان، برادر دیگر شهید قبادیان می گوید: «من یکی،دو سال از محمد بزرگترم. وقتی به مدرسه می رفتم او هم اظهار علاقه می کرد که سر کلاس درس بنشیند؛ اما معلم مدرسه می گفت: مقررات اجازه نمی دهد که کودکان زیر شش سال به مدرسه بیایند. به هر حال، وقتی که شش ساله شد، به مدرسه رفت. درسهایش خیلی خوب بود. طوری که گاهی اوقات معلم از او می خواست، به همکلاسی هایش درس بدهد. بعضی وقت ها هم معلم او را به عنوان مبصر و نماینده کلاس انتخاب می کرد. بچه های همسن و سالش دوست داشتند، محمد در بازی ها عضو گروهشان باشد.
- موسی خیری، همرزم شهید قبادیان می گوید: «یکی از بارزترین ویژگی های محمد قبادیان این بود که از سنگرها و خطوط دفاعی بازدید می کرد و از نزدیک با رزمندگان دیدار می نمود. سنگرهای ما در منطقه ی قلاویزان گاهی اوقات با سنگر کمین دشمن، بین پنجاه تا هفتاد متر فاصله داشت. ما سنگرهایمان را اسم گذاری کرده بودیم. مثلاً سنگر کربلا، سامرا و غیره. قبادیان هنگام بازدید از یکی از این سنگرها، هدف گلوله ی تک تیرانداز دشمن قرارگرفت و بر اثر اصابت گلوله به سرش، به شهادت می رسد.»
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات- معاونت فرهنگی آموزشی - بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام