در مقابل سختي ها استوار باشيد
وصيت نامه شهيد هادي شهبازي فرمانده گردان تخریب لشکر 11 امیرالمومنین(ع)
خدايا تو را شكر مي كنم كه تو به كسي لياقت شهادت دادي كه مرگ را باور نمي كردم كه اين جان ناقابلش در راه تو قرباني شود .
خدايا باز هم تو را شكر مي كنم كه به من لياقت دادي تا خونم در راه تو و در پاي درخت اسلام ريخته شود تا با خون شهداي ديگر درخت اسلام بارور كنند تا نسلهاي آينده بتوانند به اسلام و قرآن نزديكتر باشند.
وصيتم به پدر و مادرم: درود بر تو اي پدر كه ابراهيم گونه فرزندانت را به قربانگه عشق مي فرستي ، درود بر تو اي مادر كه فاطمه گونه فرزندان خود را تربيت نموده و روانه كربلا مي كني
پدر و مادر ، همچون كوه در مقابل سختي ها استوار باشيد كه دشمن از همين استقامت شماست به زانو در مي آيد ، اي كاش زنده مي ماندم و در راه قدس اولين قبله مسلمين كشته مي شدم ولي چكار كنم كه مرگ به من فرصت نمي دهد تا بيشتر و بيشتر يزيديان و پليديان روي زمين را بكشم و مثل اينكه خدا مرا به طرف خودش مي خواند.
بار خدايا از تو مي خواهم كه گناهانم را ببخشي و مرا از لغزش هاي دنيايي مصون بداري سپاس خدا را كه بينشی به من عطا كرد تا اسلام را برگزينم و احكام آن را عمل نمايم . در آخر از پدر و مادرم تقاضاي بخشش مي كنم و اميدوارم كه گناهان مرا ببخشند و از اقوام و فاميل ها تقاضاي بخشش مي كنم و اميدوارم كه مرا حلال كنند و كارهايی كه از من سرزده است ببخشند و از پدر و مادرم و خواهرانم و برادرنم مي خواهم كه در سرمزارم گريه نكنيد چون منافقان از گريه شما خوشحال مي شوند و در آخر به تو اي پدر و مادر ، و خواهر، برادر مي گويم كه هيچ وقت نمازتان را سبك نشماريد و آن را ترك نكنيد و در ماه رمضان روزه بگيريد كه انشاءالله مي گيريد
به عنوان يك مسلمان تمام احكام دين مبين اسلام را يك به يك انجام دهيد و به اميد آن روزيكه در تمام كارهايتان موفق باشيد و هميشه در آخر نماز امام را دعا كنيد. و مردم حزب الله مي خواهم كه پشت جبهه را محكم نگه بدارند.
هادي شهبازي از جبهه كوشك تيپ 15 - امام حسن گروه تخريب 7/5/61
شهید هادی شهبازی فرزند علی رضا در سال 1340 در خانواده ای مذهبی و پایبند به مسائل مذهبی و در روستایی واقع در شهرستان مهران متولد و از همان اوان کودکی نسبت به انجام فرائض دینی ، ترک محرمات و انجام واجبات دینی فعال و کوشا بود. دوران تحصیل ابتدایی خویش را در همان روستای زادگاهش بنام هرمزآباد با موفقیت به پایان رساند و برای ادامه تحصیل دوران راهنمایی و متوسطه راهی شهر مهران گردید سال سوم دبیرستان بود که جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد و در شهریورماه بعثیون کافر با کشته و مجروح نمودن عده ای از افراد بی گناه شهر مهران را به تصرف خود درآورد. ایشان همراه سایر خانواده اش و سایر اهالی از شهر و زادگاه خویش به شهر ایلام هجرت کردند. از آنجایی که او فردی غیرتمند و شجاع و نترس بود و تجاوز بیگانگان را ننگی بزرگ حساب می کرد تحمل زورگویی بعثیون را نداشت و بلافاصله در حالیکه محصل سوم دبیرستان بود به همراه دیگر مردم مسلمان به یاری نیروهای اسلام شتافت و دوشادوش آنها به نبرد خویش ادامه داد بعد از گذشت چند ماه در سال 1360به عضویت بسیج سپاه پاسداران در آمد.