فرصتی برای مناجات
يکشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۴۱
شدت درگیری، مانع عبادت بندگان مخلص خدا نمی شد. در کنار سنگر، فرصتی برای مناجات شهید با خدا فراهم شده بود. کتاب کوچک مفاتیح الجنان در دست چپ و چفیه حلقه شده دور گردن. بدین گونه غرق در خون خود شده بود و با فرق خونین در حال عبادت به شهادت رسید...
نوید شاهد ایلام
فرصتی برای مناجات
خاطره ای از شهید کرم علی رحمی
سال 1362 بود. تیپ 11 امیرالمؤمنین(ع)، در تب و تاب سازماندهی و آمادگی برای اجرای نقش مؤثر خود، در عملیات والفجر3 بود.
سپاهان و بسیجیان دلاور و مخلص امام(ره) لحظه شماری می کردند که شب حمله فرا می رسد و فرمان حمله و یورش به دشمن، شهر مرزی و مظلوم مهران کشور امام زمان(عج) را از چنگال متجاوزین یعنی رها کند. به عنوان بسیجی به دریای خروشان حزب الله پیوسته بودم.
در گردان رعد گروهان حر، که فرمانده آن، شهید کرم علی رحمی بود، مشغول خدمت بودم. این گروهان از طرف تیپ 11 امیرالمؤمنین(ع)، به لشکر 21 امام رضا(ع) مأمور شدیم که در عملیات، کنار سایر رزمندگان، به دشمن حمله نماییم. اردوگاه سربازان روح الله در منطقه امیرآباد صالح آباد بود.خیمه ها برافراشته شد. پرچمها به اهتزاز درآمد.تمرینهای نظامی شروع شد. اردوگاه حال و هوای معنوی و ملکوتی به خود گرفته بود. یک مانور، مشابه، عملیات تدارک دیده بودند. در آن شرکت کردیم. هر لحظه که به زمان اجرای عملیات نزدیکتر می شدیم، فرمانده گردان و گروهان و سایر مسئولیت در صبحگاه و سایر جلسات، توجیهات لازم را بعمل می آورند. ما را از اردوگاه به سوی مهران، ضلع جنوبی، معروف به تپه شنی، به حرکت درآوردند. چند شبی را در آنجا ماندیم، آخرین هماهنگیها در آنجا بعمل آمد،پیشانی بندهایی با نام مقدس ائمه، به پیشانی بستیم. بعضی از برادران بر پشت پیراهن خود نوشته بودند، « ورود ترکش بدون اذن الهی ممنوع». وصیت نامه ها نوشته شد همدیگر را در آغوش می گرفتند. حلالیت می طلبیدند صحنه های زیبا و معنوی جلوه گر بود، ملائک خدا در آنجا به خلقت انسان حسودی می کردند.همه چیز برای قرب خداوند فراهم بود.خبری از وعده های مادی نبود. همه می دانستند که شب عملیات،شب باریدن گلوله های دشمن، شب تحمل سختیها و شب شهادت است. اما چون برای رضای خدا بود همه چیز ساده و قابل حل، تصور می شد.
جوانان پرشور لحظه شماری می کردند. شبانه ما را از آنجا به سوی نقطه شروع عملیات واقع در فرخ آباد به حرکت درآوردند. شب اول عملیات گروهان ما مسئولیت پشتیبانی از گردان رعد را به عهده داشت، نبرد دلیرانه در گرفت. در لحظات اول، بیسیم چی گروهان که یک نوجوان بسیجی بود.با تیر مستقیم دشمن پا به فرار گذاشت.تعدادی از آنها به هلاکت رسید. از زمان عملیات تا پایان آن، گروهان حر یک هفته در آنجا مردانه مقاومت کردند.
شب سیزدهم ، قرار بود گروهان ما به استراحت برود، اما این مسئله از طرف مسئولین بنا به دلایلی لغو شد. حدود ساعت هشت شب، فرمانده گروهان اعلام کرد: به بچه ها بگوئید آماده باشند، دشمن قصد پاتک دارد و ما تعویض نمی شویم.
نیمه های شب دشمن آتشی سنگینی را بر مواضع از دست رفته خود شروع کرد. شب بسیار سخت و طاقت فرسایی بود. چون بنا بود به عقب برگردیم، بچه ها آمادگی زیادی از نظر مهارت نداشتند.خاکریزی که در پشت آن مستقر بودیم، در بعضی جاها در دید دشمن قرار گرفته بود و بچه ها مجبور بودند با سینه خیز تردد نمایند. تانکهای دشمن همراه نفرات پیاده نزدیک شده بودند. از سوی فرماندهان اعلام شده بود بگذارید نزدیک بیایند،هم مهماتمان کم است و هم دقت در زدن تانکها زیاد نیست. تانک دشمن از قسمت غربی فرخ آباد، با خاکریز ما رسیده بود. اما شجاعت و شهامت فرمانده گردان و بچه های آنجا به آتش کشیده شد. وقتی دشمن احساس خطر می کرد پا به فرار می گذاشت. شدت درگیری، مانع عبادت بندگان مخلص خدا نمی شد. در کنار سنگر، فرصتی برای مناجات شهید با خدا فراهم شده بود. کتاب کوچک مفاتیح الجنان در دست چپ و چفیه حلقه شده دور گردن. بدین گونه غرق در خون خود شده بود و با فرق خونین در حال عبادت به شهادت رسید.
سال 1362 بود. تیپ 11 امیرالمؤمنین(ع)، در تب و تاب سازماندهی و آمادگی برای اجرای نقش مؤثر خود، در عملیات والفجر3 بود.
سپاهان و بسیجیان دلاور و مخلص امام(ره) لحظه شماری می کردند که شب حمله فرا می رسد و فرمان حمله و یورش به دشمن، شهر مرزی و مظلوم مهران کشور امام زمان(عج) را از چنگال متجاوزین یعنی رها کند. به عنوان بسیجی به دریای خروشان حزب الله پیوسته بودم.
در گردان رعد گروهان حر، که فرمانده آن، شهید کرم علی رحمی بود، مشغول خدمت بودم. این گروهان از طرف تیپ 11 امیرالمؤمنین(ع)، به لشکر 21 امام رضا(ع) مأمور شدیم که در عملیات، کنار سایر رزمندگان، به دشمن حمله نماییم. اردوگاه سربازان روح الله در منطقه امیرآباد صالح آباد بود.خیمه ها برافراشته شد. پرچمها به اهتزاز درآمد.تمرینهای نظامی شروع شد. اردوگاه حال و هوای معنوی و ملکوتی به خود گرفته بود. یک مانور، مشابه، عملیات تدارک دیده بودند. در آن شرکت کردیم. هر لحظه که به زمان اجرای عملیات نزدیکتر می شدیم، فرمانده گردان و گروهان و سایر مسئولیت در صبحگاه و سایر جلسات، توجیهات لازم را بعمل می آورند. ما را از اردوگاه به سوی مهران، ضلع جنوبی، معروف به تپه شنی، به حرکت درآوردند. چند شبی را در آنجا ماندیم، آخرین هماهنگیها در آنجا بعمل آمد،پیشانی بندهایی با نام مقدس ائمه، به پیشانی بستیم. بعضی از برادران بر پشت پیراهن خود نوشته بودند، « ورود ترکش بدون اذن الهی ممنوع». وصیت نامه ها نوشته شد همدیگر را در آغوش می گرفتند. حلالیت می طلبیدند صحنه های زیبا و معنوی جلوه گر بود، ملائک خدا در آنجا به خلقت انسان حسودی می کردند.همه چیز برای قرب خداوند فراهم بود.خبری از وعده های مادی نبود. همه می دانستند که شب عملیات،شب باریدن گلوله های دشمن، شب تحمل سختیها و شب شهادت است. اما چون برای رضای خدا بود همه چیز ساده و قابل حل، تصور می شد.
جوانان پرشور لحظه شماری می کردند. شبانه ما را از آنجا به سوی نقطه شروع عملیات واقع در فرخ آباد به حرکت درآوردند. شب اول عملیات گروهان ما مسئولیت پشتیبانی از گردان رعد را به عهده داشت، نبرد دلیرانه در گرفت. در لحظات اول، بیسیم چی گروهان که یک نوجوان بسیجی بود.با تیر مستقیم دشمن پا به فرار گذاشت.تعدادی از آنها به هلاکت رسید. از زمان عملیات تا پایان آن، گروهان حر یک هفته در آنجا مردانه مقاومت کردند.
شب سیزدهم ، قرار بود گروهان ما به استراحت برود، اما این مسئله از طرف مسئولین بنا به دلایلی لغو شد. حدود ساعت هشت شب، فرمانده گروهان اعلام کرد: به بچه ها بگوئید آماده باشند، دشمن قصد پاتک دارد و ما تعویض نمی شویم.
نیمه های شب دشمن آتشی سنگینی را بر مواضع از دست رفته خود شروع کرد. شب بسیار سخت و طاقت فرسایی بود. چون بنا بود به عقب برگردیم، بچه ها آمادگی زیادی از نظر مهارت نداشتند.خاکریزی که در پشت آن مستقر بودیم، در بعضی جاها در دید دشمن قرار گرفته بود و بچه ها مجبور بودند با سینه خیز تردد نمایند. تانکهای دشمن همراه نفرات پیاده نزدیک شده بودند. از سوی فرماندهان اعلام شده بود بگذارید نزدیک بیایند،هم مهماتمان کم است و هم دقت در زدن تانکها زیاد نیست. تانک دشمن از قسمت غربی فرخ آباد، با خاکریز ما رسیده بود. اما شجاعت و شهامت فرمانده گردان و بچه های آنجا به آتش کشیده شد. وقتی دشمن احساس خطر می کرد پا به فرار می گذاشت. شدت درگیری، مانع عبادت بندگان مخلص خدا نمی شد. در کنار سنگر، فرصتی برای مناجات شهید با خدا فراهم شده بود. کتاب کوچک مفاتیح الجنان در دست چپ و چفیه حلقه شده دور گردن. بدین گونه غرق در خون خود شده بود و با فرق خونین در حال عبادت به شهادت رسید.
زندگینامه شهيد كرم علي رحمي
شهید کرم علی رحمی فرزند لطفعلي در هشتمین روز از اردیبهشت ماه 1323 در روستاي خوشقدم از توابع بخش بدره شهرستان دره شهر در خانواده اي متوسط بدنيا آمد، وي تحصيلات ابتدايي را در روستاي زادگاهش به پايان رساند. در سن جواني در سال 1343 ازدواج نمود، شهيد با شروع جنگ تحميلي به عضويت سپاه پاسداران در آمد و تا لحظه شهادت در آن نهاد مقدس به خدمت بود. شهيد در سیزدهمین روز از مرداد 1362در منطقه مرزي مهران در سجده اي عاشقانه به ملكوتيان پيوست.
مزار شهيد در گلزار شهداي علي صالح (ع) قرار دارد. از این شهید گرانقدر 8 فرزند به يادگار مانده است.
فرازی از وصيتنامه شهيد كرم علي رحمي
هدف از آمدن اين حقير بي ارزش دفاع از اسلام و قدرت بخشيدن به اسلام و هيچ خطی ، جز خط اسلام اصيل و امام عزيز نپذيرفته و نخواهم پذيرفت .
تا جان در بدن دارم و خون در رگ و تا آخر قطره خون با انصار شيطان و صدام خواهم جنگيد، انشاء الله یا پيروزي یا شهادت از حزب الله ، تقاضا دارم هميشه گوش به فرمان امام باشند و از دستور ايشان كه همان دستور امام زمان است اطاعت كنند و پيروان اسلام را بشناسيد و با هم متحد باشند و آنها را به ديگران بشناسانيد ، در هر حال يار و ياور اسلام باشيد .
فرازی از وصيتنامه شهيد كرم علي رحمي
هدف از آمدن اين حقير بي ارزش دفاع از اسلام و قدرت بخشيدن به اسلام و هيچ خطی ، جز خط اسلام اصيل و امام عزيز نپذيرفته و نخواهم پذيرفت .
تا جان در بدن دارم و خون در رگ و تا آخر قطره خون با انصار شيطان و صدام خواهم جنگيد، انشاء الله یا پيروزي یا شهادت از حزب الله ، تقاضا دارم هميشه گوش به فرمان امام باشند و از دستور ايشان كه همان دستور امام زمان است اطاعت كنند و پيروان اسلام را بشناسيد و با هم متحد باشند و آنها را به ديگران بشناسانيد ، در هر حال يار و ياور اسلام باشيد .
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات- معاونت فرهنگی آموزشی - بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما