«شهید عبدالله میرزابیگی» از شهدای استان ایلام
شهید میرزابیگی بعد از آماده کردن سنگر وی که دست هایش تاول زده بود گفت: اکنون که سنگر آماده شده و من هم بسیار خسته شده ام، می خواهم کمی بخوابم.
حدود بیست دقیقه از خواب شهید میرزابیگی نگذشته بود که انفجار مهیبی منطقه را فرا گرفت به طوری که گرد و غبار حاصله از آن اطراف ما را پوشانید. برای دقایقی هیچ جایی دیده نمی شد. با شوخی گفتم: عراقیهای نامرد، چرا شلوغ می کنید؟ مگر نمی دانید میرزابیگی خوابیده، از خواب بیدارش می کنید. به سنگر شهید نگاهی انداختم ، در سنگر کسی را ندیدم و اثری از شهید میرزابیگی و پتوهای او نبود.
در اطراف سنگر به جستجو پرداختیم. نگاهی به پایین دره انداختیم. شهید به ما نگاه می کرد و می خندید. او را صدا زدم ولی جواب نشنیدم. نزد شهید رفتم، دیدم گلوله ی 106 میلمیتری مستقیم به او اصابت کرده و بدنش را از ناحیه کمر نصف کرده بود و پس از چند لحظه جان به جان آفرین تسلیم شد.