اسلحه وسیله است/ خاطره ای از سردار شهید حجت اله سلیمانی از شهدای استان ایلام
چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۱۵
شهید سلیمانی با شجاعت و شهامتی که داشت به نیروهای گردان روحیه می داد و می گفت: در مقابل این همه امکانات و تجهیزات دشمن، ما خدا را داریم...
نوید شاهد ایلام
اسلحه وسیله است
خاطره ای از شهید حجت اله سلیمانی
در یکی از روزها اعلام شد که چند روز دیگر برای عملیات، به منطقه ی کردستان اعزام صورت می گیرد. برای این منظور ما موظف بودیم که کلیه ی نیروها را آماده نماییم، قبضه ها را چک کنیم، امکانات و مهمات مورد نیاز منطقه عملیاتی را فراهم سازیم و کاستی ها را برطرف کنیم.شهید سلیمانی در مرخصی بودند و کلید انبار تسلیحات را نیز به همراه داشت.
فاصله منزل ایشان تا مقر گردان حدود 5 کیلومتر بود. با خودم گفتم برای این که وی از عملیات آینده با خبر نشود تا به امورات خود برسد، بهتر است شب بروم و کلید تسلیحات را از او بگیرم شبانه به منزل او رسیدیم. هنوز از خودرو پیاده نشده بودم که شهید سلیمانی متوجه حضور من شد و گفت : «یا الله خیر باشه» خبری شده؟گفتم دوست داشتم شما را ملاقات کنم. گفت: خوش آمدی، مهمان عزیز خداست.ولی از قیافه ات پیداست حامل خبری هستی.گفتم :خیر،فقط آمدم کلید تسلیحات را ببرم.خیلی سعی کردم او را متقاعد کنم و کلید را از او بگیرم تا در عملیات شرکت نکند، اما قانع نشد و همان شب همراهم آمد. وقتی که به مقر رسیدیم، همه ی رزمندگان را آماده دید. از این که به او اطلاع نداده بودم، ناراحت شد. گفت: خدا را شکر که خودم آمدم.
صبح شد کارها به خوبی انجام گرفت و برای انجام عملیات عازم شدیم. مسیرهای از قبل پیش بینی شده را طی کرده و به منطقه ی عملیاتی رسیدیم. شهید سلیمانی به بچه ها دستور دادند که دو آتش بار پدافند هوایی و موشکی جهت پشتیبانی نیروهای عمل کننده و برای مقابله با هواپیماهای مهاجم و هلی کوپیترهای عراقی در منطقه آماده کنیم.
آسمان منطقه ی عملیاتی، پر از هواپیماها و هلیکوپترهای دشمن شد که از انواع بمب های شیمیایی و جنگی استفاده می کردند. از طرف دیگر، حجم آتش توپ خانه و خمپاره دشمن امان نمی داد. شهید سلیمانی با شجاعت و شهامتی که داشت به نیروهای گردان روحیه می داد و می گفت: در مقابل این همه امکانات و تجهیزات دشمن، ما خدا را داریم.
در این عملیات کوهستانی، از آسمان، باران بمب و موشک می بارید. آنها با تمام تجهیزات پیشرفته ای که در اختیار داشتند سعی در انهدام مواضع نیروهای ما داشتند.
پس از اینکه در حربه ی زمینی شکست خوردند، تمام توان هوایی خود را به کار بردند تا ما را زمین گیر کنند. با سلاح های سبک،کاری از دستمان بر نمی آمد. لحظات درد آوری بود، وقتی که می دیدیم یاران و همسنگرانمان یک به یک از دست می روند.
منطقه به حدی کوهستانی و صعب العبور بود که نمی شد تجهیزاتی جز سلاح های سبک حمل کرد. هواپیماها و هلی کوپترهای دشمن نیز از این موقعیت علیه نیروهای ما به سود خود استفاده می کردند.
در این لحظات بحرانی و سخت، فرماندهان به نیروها روحیه می دادند. گلوله ها همانند شلاق، نقطه نقطه ی زمین را می کوبید و آتش و دود به راه می انداخت. سرسخت ترین افراد گروه ما ، تاب بیرون رفتن از پناهگاه کوهستانی را نداشتند.
شهید سلیمانی بیشتر از دیگران بی قرار بود. گفت بچه ها،می خواهم به جنگ هواپیماها بروم. یکی از بچه ها گفت: آن ها دارند وجب به وجب زمین را با بمب و راکت می کوبند، آن وقت شما می خواهید با اسلحه ی کلانشینکف با آنها مقابله کنید؟ گفت: بله ، اسلحه وسیله است، خدا کمک می کند.
از پناه گاه بیرون رفت، زاویه ای که او می رفت در دید هلی کوپترهای دشمن بود، از این رو شهید سلیمانی را زیر رگبار مسلسل گرفتند. ما فقط شاهد دود و گلوله بودیم. هر لحظه بر این باور بودیم که به شهادت می رسد.
در قسمت پایین پناهگاه، یک قبضه پدافند هوایی بود که قبلاً برادران در آن جا مستقر کرده بودند، اما با این حال نمی شد از آن استفاده کرد، زیرا دشمن مجال هر گونه حرکت و اقدام را به ما نمی داد.
شهید سلیمانی با سرعت خود را به پدافند رسانید و به سوی هواپیماهای دشمن شلیک کرد. انفجار مهیبی که به گوش رسید با ندای ملکوتی الله اکبر بچه ها همراه شد، زیرا یکی از هواپیماهای دشمن منهدم شد و بقیه منطقه را ترک کردند.
شهید سلیمانی با شجاعت وصف ناپذیر خود یکی از هواپیماهای مهاجم را منهدم کرد و خوشحالی را به اردوگاه رزمندگان اسلام آورد.
یکی روز نماز ظهر را خواندیم. می خواستیم به طرف منطقه حرکت کنیم. شهید سلیمانی دوباره وضو گرفتند. گفتم مگر الان وضو نگرفتید؟ گفت این وضو، وضوی شهادت من است.
سرانجام این سردار بزرگ اسلام، در یکی از ارتفاعات منطقه عملیاتی والفجر10 در منطقه شاخ شمیران مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بر اثر همان ترکش به شهادت رسید. روحشان شاد
راوی - همرزم شهید
خاطره ای از شهید حجت اله سلیمانی
در یکی از روزها اعلام شد که چند روز دیگر برای عملیات، به منطقه ی کردستان اعزام صورت می گیرد. برای این منظور ما موظف بودیم که کلیه ی نیروها را آماده نماییم، قبضه ها را چک کنیم، امکانات و مهمات مورد نیاز منطقه عملیاتی را فراهم سازیم و کاستی ها را برطرف کنیم.شهید سلیمانی در مرخصی بودند و کلید انبار تسلیحات را نیز به همراه داشت.
فاصله منزل ایشان تا مقر گردان حدود 5 کیلومتر بود. با خودم گفتم برای این که وی از عملیات آینده با خبر نشود تا به امورات خود برسد، بهتر است شب بروم و کلید تسلیحات را از او بگیرم شبانه به منزل او رسیدیم. هنوز از خودرو پیاده نشده بودم که شهید سلیمانی متوجه حضور من شد و گفت : «یا الله خیر باشه» خبری شده؟گفتم دوست داشتم شما را ملاقات کنم. گفت: خوش آمدی، مهمان عزیز خداست.ولی از قیافه ات پیداست حامل خبری هستی.گفتم :خیر،فقط آمدم کلید تسلیحات را ببرم.خیلی سعی کردم او را متقاعد کنم و کلید را از او بگیرم تا در عملیات شرکت نکند، اما قانع نشد و همان شب همراهم آمد. وقتی که به مقر رسیدیم، همه ی رزمندگان را آماده دید. از این که به او اطلاع نداده بودم، ناراحت شد. گفت: خدا را شکر که خودم آمدم.
صبح شد کارها به خوبی انجام گرفت و برای انجام عملیات عازم شدیم. مسیرهای از قبل پیش بینی شده را طی کرده و به منطقه ی عملیاتی رسیدیم. شهید سلیمانی به بچه ها دستور دادند که دو آتش بار پدافند هوایی و موشکی جهت پشتیبانی نیروهای عمل کننده و برای مقابله با هواپیماهای مهاجم و هلی کوپیترهای عراقی در منطقه آماده کنیم.
آسمان منطقه ی عملیاتی، پر از هواپیماها و هلیکوپترهای دشمن شد که از انواع بمب های شیمیایی و جنگی استفاده می کردند. از طرف دیگر، حجم آتش توپ خانه و خمپاره دشمن امان نمی داد. شهید سلیمانی با شجاعت و شهامتی که داشت به نیروهای گردان روحیه می داد و می گفت: در مقابل این همه امکانات و تجهیزات دشمن، ما خدا را داریم.
در این عملیات کوهستانی، از آسمان، باران بمب و موشک می بارید. آنها با تمام تجهیزات پیشرفته ای که در اختیار داشتند سعی در انهدام مواضع نیروهای ما داشتند.
پس از اینکه در حربه ی زمینی شکست خوردند، تمام توان هوایی خود را به کار بردند تا ما را زمین گیر کنند. با سلاح های سبک،کاری از دستمان بر نمی آمد. لحظات درد آوری بود، وقتی که می دیدیم یاران و همسنگرانمان یک به یک از دست می روند.
منطقه به حدی کوهستانی و صعب العبور بود که نمی شد تجهیزاتی جز سلاح های سبک حمل کرد. هواپیماها و هلی کوپترهای دشمن نیز از این موقعیت علیه نیروهای ما به سود خود استفاده می کردند.
در این لحظات بحرانی و سخت، فرماندهان به نیروها روحیه می دادند. گلوله ها همانند شلاق، نقطه نقطه ی زمین را می کوبید و آتش و دود به راه می انداخت. سرسخت ترین افراد گروه ما ، تاب بیرون رفتن از پناهگاه کوهستانی را نداشتند.
شهید سلیمانی بیشتر از دیگران بی قرار بود. گفت بچه ها،می خواهم به جنگ هواپیماها بروم. یکی از بچه ها گفت: آن ها دارند وجب به وجب زمین را با بمب و راکت می کوبند، آن وقت شما می خواهید با اسلحه ی کلانشینکف با آنها مقابله کنید؟ گفت: بله ، اسلحه وسیله است، خدا کمک می کند.
از پناه گاه بیرون رفت، زاویه ای که او می رفت در دید هلی کوپترهای دشمن بود، از این رو شهید سلیمانی را زیر رگبار مسلسل گرفتند. ما فقط شاهد دود و گلوله بودیم. هر لحظه بر این باور بودیم که به شهادت می رسد.
در قسمت پایین پناهگاه، یک قبضه پدافند هوایی بود که قبلاً برادران در آن جا مستقر کرده بودند، اما با این حال نمی شد از آن استفاده کرد، زیرا دشمن مجال هر گونه حرکت و اقدام را به ما نمی داد.
شهید سلیمانی با سرعت خود را به پدافند رسانید و به سوی هواپیماهای دشمن شلیک کرد. انفجار مهیبی که به گوش رسید با ندای ملکوتی الله اکبر بچه ها همراه شد، زیرا یکی از هواپیماهای دشمن منهدم شد و بقیه منطقه را ترک کردند.
شهید سلیمانی با شجاعت وصف ناپذیر خود یکی از هواپیماهای مهاجم را منهدم کرد و خوشحالی را به اردوگاه رزمندگان اسلام آورد.
یکی روز نماز ظهر را خواندیم. می خواستیم به طرف منطقه حرکت کنیم. شهید سلیمانی دوباره وضو گرفتند. گفتم مگر الان وضو نگرفتید؟ گفت این وضو، وضوی شهادت من است.
سرانجام این سردار بزرگ اسلام، در یکی از ارتفاعات منطقه عملیاتی والفجر10 در منطقه شاخ شمیران مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بر اثر همان ترکش به شهادت رسید. روحشان شاد
راوی - همرزم شهید
مروری بر زندگینامه شهید حجت اله سلیمانی در سال 1338 در روستای چم آب شهر ایلام دیده به جهان گشود در سال 1357 همزمان با خیزش مردم انقلابی جهت سرنگونی رژیم منحوس پهلوی به خدمت مقدس سربازی فراخوانده شد و در این ایام یکی از فعالان و برپا کنندگان تظاهرات علیه رژیم ستمشاهی بود پس از اتمام خدمت نظام به عضویت نیروی انتظامی (ژاندارمری سابق) در آمد و با گذشت 2 سال خدمت صادقانه در جبهه های مختلف و در سال 63 به عضویت رسمی سبزپوشان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد تا اینکه از طرف فرمانده لشکر 11 امیر به انگیزه رشادت ، شایستگی و لیاقت بی نظیر ایشان به سمت فرمانده گردان پدافند لشکر 11 حضرت امیر (ع) منصوب گردید و در عملیات های مختلف از جمله والفجر10 ، کربلای یک بعنوان یک نیروی نظامی در کنار سایر برادران رزمی سپاه ، حماسه ها آفرید تا اینکه سرانجام در عملیات غرور آفرین والفجر10 در بیست و دوم اسفندماه سال 62 در منطقه عملیاتی شاخ شمیران (کردستان) به آرزوی دیرینه اش که همانا شهادت بود نائل آمد.
منبع: اداره اسناد و انتشارات- معاونت فرهنگی و آموزشی- بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما