فراتر از يك نوجوان/«شهید محمد جندی پور شاملایی» از شهدای استان ایلام
چهارشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۸ ساعت ۰۰:۵۹
حرکات و رفتارهایش برای همه دوست داشتنی بود، بوی بهشت می داد، لبخندهایش تبسمی معصومانه بود. همه ی رزمندگان به پاسخ های او فکر می کردند. اگر کسی حرف ها و برخوردهایش را با سنش مقایسه می کرد، به هیچ تطابقی نمی رسید. سرزنده و با نشاط بود. انگار برای یک مهمانی دلپذیر دعوت شده بود...
نوید شاهد ایلام
فراتر از یک نوجوان /خاطره ای از شهید محمد جندی پور شاملایی
گروهی از رزمندگان به اطراف شهید ولی زاده که فرمانده گردان بود، حلقه زده و در مورد جریانی با هم صحبت می کردند. موضوع اصلی صحبت های آنها، نوجوانی کم سن و سال و ریز نقش بود. من هم به جمع آنها پیوستم.
شهید ولی زاده به او می گفت که شما نباید در عملیات شرکت کنید! هر کدام از برادران رزمنده دلیلی می آورد تا او را از شرکت در عملیات منصرف کند. من هم به او گفتم به چند دلیل شما حق شرکت در عملیات را ندارید. اول این كه سن شما کم است و اگر خدایی ناخواسته اسیر شدید، برای جمهوری اسلامی انعکاس خوبی ندارد. دشمن از این جریان برداشت سوء تبلیغاتی نموده که ایران بچه ها را به جبهه می آورد.دوم اینکه شما یک بچه یتیم هستید، کسی از شما انتظار ندارد که به خط مقدم بروید و مادرتان نیز چشم براهتان می باشد. سوم این که الحمدلله ما رزمنده زیاد داریم و نیرو به حد کافی وجود دارد.
ابتدا صحبت های مرا به خوبی گوش کرد. مطالب من که تمام شد، دلایلم را پاسخ داد که بسیار برایم جالب توجه بود.
در جواب دلیل اول گفت: اگر تقدیر بر اسارت بود، در پاسخ آن ها می گویم، در مکتب ما سن و سال مطرح نیست، ما شرعاً از دین، اسلام و قرآن بر طبق فرمان امام دفاع می کنیم. پس برای دفاع از اسلام، بزرگ و کوچک و بچه معنا ندارد.ما در برابر کفر قرار گرفته ایم و وظیفه شرعی برای بزرگ و کوچک و بچه و زن و مرد یکسان است.
این که فرمودید تو یتیم هستی و نباید در عملیات شرکت کنی، در جواب باید بگویم که اگر این طور باشد و یتیم در عملیات و دفاع از دین و اسلام نباید شرکت کند، پس چرا خود پیامبر (ص) با وجود این که یتیم بود، دستور خداوند را برای دفاع و تبلیغ دین اجرا کرد؟ اما می بینم دستور خداوند در هر زمان، برای مسلمانان قابل اجرا است، یتیم و بچه و کودک و بزر در کار نیست.
در جواب مطلب سوم باید بگویم، حال که رزمنده زیاد است، چرا به ولی زاده(شهید عبدالحسین ولیزاده تاریخ شهادت:66/12/23) نمی گویید در پشت جبهه بماند؟ چون ایشان سرپرست خانواده ای است که دختر و همسرش هر دو جانبازند، ایشان باید بمانند و از خانواده
جانبازشان نگهداری و مراقبت نمایند. من نه زن و بچه دارم که بعد از من سرگردان بمانند و نه مشکلات دیگر ی دارم که مانع شهادت و یا اسارتم شوند.
شهادت و اسارت برای من خوب است. بهتر از شهادت در راه خداوند و پیروی از امام و ولایت گیرم نمی آید.
او فراتر از یک نوجوان بود و با گفتن این مطالب کسی پاسخگویش نبود و همراه ساير رزمندگان برای عملیات به راه افتاد.
در راه به صورت ستونی حرکت می کردیم. حرکات و رفتارهایش برای همه دوست داشتنی بود، بوی بهشت می داد، لبخندهایش تبسمی معصومانه بود. همه رزمندگان به پاسخ های او فکر می کردند. اگر کسی حرف ها و برخوردهایش را با سنش مقایسه می کرد، به هیچ تطابقی نمی رسید. سرزنده و با نشاط بود. انگار برای یک مهمانی دلپذیر دعوت شده بود.
همواره زمزمه هایی را بر لب داشت. جملاتی چون سلام مرا به رزمندگان اسلام برسانید، امام خمینی را تنها نگذارید، از خون شهدا پیروی کنید، تا زمانی که امام و شهدا را داریم ، مشکلی نداریم و...
آری! محمد جندیلی می دانست لحظه ی وصال رسیده است. با شور و اشتیاق وصف ناپذیری به سوی خط مقدم قدم بر می داشت. به خط رسیدیم. عملیات شروع شد و رزمندگان دلاور سپاه اسلام به جنگ سپاه کفر رفتند.
هر کس به گونه ای مشغول نبرد بود. عملیات که به پایان رسید، برای بررسی وضعیت نیروها، آمار شهدا و زخمی هاو... اقدام نمودیم. در این بازدید اسم محمد جندیلی در لیست شهدا ثبت شد.
گروهی از رزمندگان به اطراف شهید ولی زاده که فرمانده گردان بود، حلقه زده و در مورد جریانی با هم صحبت می کردند. موضوع اصلی صحبت های آنها، نوجوانی کم سن و سال و ریز نقش بود. من هم به جمع آنها پیوستم.
شهید ولی زاده به او می گفت که شما نباید در عملیات شرکت کنید! هر کدام از برادران رزمنده دلیلی می آورد تا او را از شرکت در عملیات منصرف کند. من هم به او گفتم به چند دلیل شما حق شرکت در عملیات را ندارید. اول این كه سن شما کم است و اگر خدایی ناخواسته اسیر شدید، برای جمهوری اسلامی انعکاس خوبی ندارد. دشمن از این جریان برداشت سوء تبلیغاتی نموده که ایران بچه ها را به جبهه می آورد.دوم اینکه شما یک بچه یتیم هستید، کسی از شما انتظار ندارد که به خط مقدم بروید و مادرتان نیز چشم براهتان می باشد. سوم این که الحمدلله ما رزمنده زیاد داریم و نیرو به حد کافی وجود دارد.
ابتدا صحبت های مرا به خوبی گوش کرد. مطالب من که تمام شد، دلایلم را پاسخ داد که بسیار برایم جالب توجه بود.
در جواب دلیل اول گفت: اگر تقدیر بر اسارت بود، در پاسخ آن ها می گویم، در مکتب ما سن و سال مطرح نیست، ما شرعاً از دین، اسلام و قرآن بر طبق فرمان امام دفاع می کنیم. پس برای دفاع از اسلام، بزرگ و کوچک و بچه معنا ندارد.ما در برابر کفر قرار گرفته ایم و وظیفه شرعی برای بزرگ و کوچک و بچه و زن و مرد یکسان است.
این که فرمودید تو یتیم هستی و نباید در عملیات شرکت کنی، در جواب باید بگویم که اگر این طور باشد و یتیم در عملیات و دفاع از دین و اسلام نباید شرکت کند، پس چرا خود پیامبر (ص) با وجود این که یتیم بود، دستور خداوند را برای دفاع و تبلیغ دین اجرا کرد؟ اما می بینم دستور خداوند در هر زمان، برای مسلمانان قابل اجرا است، یتیم و بچه و کودک و بزر در کار نیست.
در جواب مطلب سوم باید بگویم، حال که رزمنده زیاد است، چرا به ولی زاده(شهید عبدالحسین ولیزاده تاریخ شهادت:66/12/23) نمی گویید در پشت جبهه بماند؟ چون ایشان سرپرست خانواده ای است که دختر و همسرش هر دو جانبازند، ایشان باید بمانند و از خانواده
جانبازشان نگهداری و مراقبت نمایند. من نه زن و بچه دارم که بعد از من سرگردان بمانند و نه مشکلات دیگر ی دارم که مانع شهادت و یا اسارتم شوند.
شهادت و اسارت برای من خوب است. بهتر از شهادت در راه خداوند و پیروی از امام و ولایت گیرم نمی آید.
او فراتر از یک نوجوان بود و با گفتن این مطالب کسی پاسخگویش نبود و همراه ساير رزمندگان برای عملیات به راه افتاد.
در راه به صورت ستونی حرکت می کردیم. حرکات و رفتارهایش برای همه دوست داشتنی بود، بوی بهشت می داد، لبخندهایش تبسمی معصومانه بود. همه رزمندگان به پاسخ های او فکر می کردند. اگر کسی حرف ها و برخوردهایش را با سنش مقایسه می کرد، به هیچ تطابقی نمی رسید. سرزنده و با نشاط بود. انگار برای یک مهمانی دلپذیر دعوت شده بود.
همواره زمزمه هایی را بر لب داشت. جملاتی چون سلام مرا به رزمندگان اسلام برسانید، امام خمینی را تنها نگذارید، از خون شهدا پیروی کنید، تا زمانی که امام و شهدا را داریم ، مشکلی نداریم و...
آری! محمد جندیلی می دانست لحظه ی وصال رسیده است. با شور و اشتیاق وصف ناپذیری به سوی خط مقدم قدم بر می داشت. به خط رسیدیم. عملیات شروع شد و رزمندگان دلاور سپاه اسلام به جنگ سپاه کفر رفتند.
هر کس به گونه ای مشغول نبرد بود. عملیات که به پایان رسید، برای بررسی وضعیت نیروها، آمار شهدا و زخمی هاو... اقدام نمودیم. در این بازدید اسم محمد جندیلی در لیست شهدا ثبت شد.
نگاهی کوتاه به زندگینامه شهید محمد جندی پور شاملایی فرزند ولی در بیستمین روز از اسفند ماه سال 1349 شمسی در روستای سراب باغ از توابع شهرستان آبدانان دیده به جهان گشود.وی تحصیلات خود را در مدارس شهداء طالقانی و دکتر شریعتی تا سال چهارم دبیرستان ادامه داد و پس از آن با توجه به شرایط جنگی کشور به گردان 505 لشکر 11 حضرت امیر (ع) سپاه پیوست و به عنوان تک تیرانداز به فعالیت جهادی مشغول گردید تا آنکه سرانجام به تاریخ دوم آذر ماه سال 1366 طی عملیات نصر 8 در ارتفاعات گرده رش مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسید.مزار این شهید در گلزار شهدای آبدانان قرار دارد.
منبع : اداره هنری، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی آموزشی- بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
نظر شما