نويد شاهد - فرزند شهيد «چراغعلی حاتم نیا» در بيان خاطره اي از روز شهادت پدر چنين مي گويد: «دور روز قبل از شهادت پدر كبوتري با يك چشم به خانه آمد و مدت دو روز از حيات خانه تكان نمي خورد اما صبح همان روز كه پدر شهيد شد پرواز كرد» ادامه اين خاطره را در ادامه با هم مي خوانيم.

به گزارش نويد شاهد ايلام، شهید چراغعلی حاتم نیا فرزند نیازعلی هفتمین روز از تیر ماه سال 1318 در روستای علی مدد در بخش آسمان آباد شهرستان شیروان و چرداول دیده به جهان گشود. از همان اوان کودکی به شغل دامداری روی آورد تا آنکه سرانجام در بیست و هشتمین روز از آذر ماه سال 1382 در منطقه میمک در اثر برخورد با مین به جاي مانده از جنگ تحمیلی به درجه رفيع شهادت نايل آمد. از این شهید 10 فرزند به یادگار مانده است.مزار این شهید گرانقدر در روستای محمدقلي شهرستان زادگاهش قرار دارد.

خاطره اي از دو روز قبل از شهادت پدر:
فرزند شهيد چراغعلي حاتم نيا در بيان خاطره اي از دو روز قبل از شهادت پدر مي گويد: يك روز صبح ساعت 9 صبح داشتم با پدرم جلوي در خانه قدم مي زديم، روبروي خانه ما يك تپه كوچك است كه ناگهان يك كبوتر سفيد با يك چشم نابينا روي تپه نشست.
پدرم گفت رضا برو ببين مي تواني آن كبوتر را بگيري؟ گفتم: نه. اگر جلوتر بروم كبوتر پرواز مي كند.
اما پدرم رفت خانه و يك مشت گندم آورد و براي كبوتر دانه ريخت، كبوتر جلوتر آمد به خدا قسم مثل يك فرشته بود هنوز هم پس از سال ها با مرور اين خاطره كه ارتباط با شهادت پدرم داشت احساس عجيبي به من دست مي دهد.
پدرم كبوتر را به خانه آورد دو روز اين پرنده داخل خانه ما گشت مي زد و به هيچ جايي پرواز نمي كرد. تا روز شهادت پدرم آن روز قبل از رفتن پدر كبوتر يك بار روي بام خانه نشست و به اوج آسمان پرواز كرد.
جالب تر اينكه در همان روز پدرم كه انگار بار سفر آخرت را بسته بود مرا صدا زد و گفت: رضا جان، تو ديگر بزرگ شده اي و بايد مسئوليت اين خانواده را به عهده بگيري، خدا را شاهد مي گيرم انگار كه پدر مي دانست امروز از ميان ما خواهد رفت به من گفت: «مواظب مادر، خواهر و برادرت باش». من و پدرم مدتي با هم شوخي كرديم و خنديديم.
گفتم پدر: حالا من كجا و مسئوليت خانواده كجا! گفت: من دلم يك طوري شده يك حالتي به من دست داده كه اين رازها به تو بگم.
آن روز آخرين خداحافظي من با پدر بود روز جمعه شهادت امام جعفرصادق (ع)، آري همان روز خبر شهادت پدر مهربان، دلسوز و يار هميشگي مادر و خانواده به ما دادند.
اما جالبتر اينكه در هفتمين روز از شهادت پدر بزرگوارم در پشت بام خانه ديدم همان كبوتر يك چشم روز آنتن خانه نشست و مدتي بي حركت نشست و پرواز كرد.

راز پرواز كبوتر و شهادت پدر!
منبع: اداره اسناد و انتشارات؛ پرونده فرهنگي شهدا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده