نوید شاهد - شهید «حسین الفتی نژاد» از جمله شهدای تخریب چی بعد از دفاع مقدس است وی یکی از خادمان امام حسین و اهل بیت (ع) در ایام محرم بود و مسئول تدارکات این ایام بود و همیشه خود مسئول جفت کردن و مرتب کردن کفش عزاداران بود در خاطره ای که دوست شهید تعریف می کند یک روز حسین به من گفت: آخرين ايام محرمي است كه در كنارتان هستم از آقا خواسته ام كه مرا بطلبد و دستم را بگيرد.
از آقا امام حسین (ع) خواسته ام كه مرا بطلبد

به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید حسین الفتی نژاد بیست و پنجم اسفندماه 1361 در روستای کارزان از شهرستان چرداول دیده به جهان گشود وی پس از گذراندن دوره پیش دانشگاهی به خدمت مقدس سربازی در شهرستان نیک بندان در مرز افغانستان و ايران مشغول به خدمت شد.
بعد از اتمام سربازي در طول روز جهت کمک به امرار معاش خانواده كار گري می کرد. سپس اسفند ماه 1389دوره آموزشي مين گذاري تخريب چي را در اهواز به مدت چهل روز گذراند و سپس در دهلران پاسگاه شهيد مرادي مشغول به كار شد. مهارت زیادی در تخریب مین ها داشت و به همین خاطر به مأموریت های فراوانی اعزام می شد و بارها به خاطر حسن نیت در کارهای محوله مورد تشویق قرار می گرفت تا اينكه سرانجام در سن 29سالگي بیستم دی ماه 1390 به درجه رفيع شهادت نایل آمد.

خاطره ای از اسفندیار عبدی دوست و همراه شهید الفتی نژاد
كم كم عالم عزادار آقا امام حسين شدند شال عزاي امام حسين وآقا ابوالفضل(ع) را به گردن انداخته بوديم در اين ايام حزن واندوه يكي از خادمان امام حسين واهل بيت عليه سلام شهيد حسين الفتي نژاد بود كه هميشه در تمام ايام ارادت خود را از طريق خدمتگذاري در هيئت مذهبي داشت و در آبدارخانه يا تداركات مسجد وحتي كفش عزاداران را جفت مي نمود اين جوان خالص ومخلص به تمام معنا آنقدر درايت وصداقت داشت كه همه او را دوست داشتند.
خاطره اي بس شيرين ودر جايي ديگر دردناك برايم به جا گذاشت من حقير افتخار اين را دارم مداح اهل بيت هستم عمري است خادم خادمان درب خانه اهل بيت مي باشم اكثر اوقات در موقع محرم شهدای محله را فراموش نمي كردم وهمراه هيئت سينه زنان درب منزل شهدای عزيز محله خاتميه مي رفتيم و اداي دين وارادت خودمان را نشان مي داديم وبراي شهدا
عزاداري مي كرديم.
هميشه در اين ايام شهيد حسين الفتي نژاد باني و از حاميان هيئت بود ايام محرم سال 90بود كه شهيد عزيز نه يك بار بلكه چندين بار مكرر تكرار می کرد كه حاجی اين آخرين ايام محرمي است كه در كنارتان هستم از آقا خواسته ام كه مرا بطلبد و دستم را بگيرد اين كلام آن شهيد بزرگوار بود گفت حاجي امسال شهيد مي شوم اما قول بده اگر شهيد شدم دو نوحه كه به زبان محلي سروده ايد بر مزارم و درب منزلمان بيايد وبخوانيد همراه هيئت مذهبي، من هم با خنده و شوخي گفتم آقا حسين اين حرفا چيه خدا نكنه گفت نه مديونم هستي اگرشهيد شدم كه مي شوم كه اين نوحه محلي را كه براي شهدا مي خواني برای من بخوانيد چند مرتبه تكرار كردند به ناچار قبول كردم وگفتم چشم .چشم .چشم ولي عمر دست خداست احتمال دارد من قبل از تو بميرم گفت نه.نه.نه.حتما هستي وبرايم بايد بخواني!
به جان شهيد سوگند همين اتفاق افتاد ولحظه اي كه خبر شهادتش را شنيدم از خود بي خود شدم وسراسيمه به سوي خداي خودم روكردم و گفتم اي خدا مگر شما چقدر اين بنده ات را دوست داشتي كه مدرك شهادت به او عطا كرديد!
همان وصيت شهيد را به جا آوردم و در مراسم سوگواري وی شركت واداي دين نمودم الله اكبر از اين شهداي پاك ايران زمين كربلاي دوم.
اين خاطره حقيقت بود كه در حضور هيئت وعزاداران اتفاق افتاد كه برايمان خاطره اي بس تلخ وشیرین بجا گذاشت الله واكبر من هم مي گويم حسين جان روحت شاد و گرامي باد.

از آقا امام حسین (ع) خواسته ام كه مرا بطلبد
 

منبع: اداره اسناد و انتشارات، پرونده فرهنگی شهدا

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده