میعادگاه همیشگی اش مزار شهدای گمنام بود!
پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۳۸
نويد شاهد - تحول اساسی برای شهید"مهدی درویشی" پس از ورود پیکر پاک شهدای گمنام به شهر ایلام اتفاق افتاد در برگزاری مراسم دعا و نیایش در کنار پیکر پاک چهارده شهید گمنام هنگامی که همراه با سایر عاشقان و شیفتگان وصل دوست و دیار عشق مشغول به راز و نیاز بود ناگهان میان ایشان و یکی از چهارده شهید گمنام رابطه ای روحی و معنوی ایجاد شد.ادامه این داستان زندگی شهید را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
به گزارش نوید شاهد ایلام، شهید مهدی درویشی نیمه شعبان سال 1356 در شهر ایلام دیده به جهان گشود.از آنجا که تولدش مقارن با میلاد آقا امام زمان(عج) بود نامش را مهدی گذاردند. از همان دوران کودکی آرام صبور و مهربان بود مهدی در یک خانواده مذهبی و فرهنگی تربیت یافت به گونه ای که از همان دوران کودکی و نوجوانی عبادات خویش را با علاقه ای خاص انجام می داد و دقت خاصی نسبت به رعایت واجبات و ترک محرمات داشت.
ورود به دانشگاه
مهدی پس از اتمام تحصیلات دبیرستان با توجه به به مهارتی که در رشته های فنی مخصوصاً برق الکترونیک کسب نموده بود در رشته مورد علاقه اش پذیرفته و وارد دانشکده فنی شد اما پس از دو ترم تحصیل به دلیل وقوع یک پیشامد روحی اما در عین حال معنوی قادر به ادامه تحصیل نشد.
تحول درونی با ورود پیکر شهدای گمنام
در اثر این واقعه که پس از ورود پیکر پاک شهدای گمنام به شهر ایلام اتفاق افتاد در برگزاری مراسم دعا و نیایش در کنار پیکر پاک چهارده شهید گمنام هنگامی که همراه با سایر عاشقان و شیفتگان وصل دوست و دیار عشق مشغول به راز و نیاز بود ناگهان میان ایشان و یکی از چهارده شهید گمنام رابطه ای روحی و معنوی ایجاد شد.شدت این واقعه روحی به حدی بود که مهدی تا مدتی از ادامه زندگی عادی و معمولی خود باز ماند و همواره خود را در حضور شهدا و مردان خدا می دید.
پس از آن دیگر مهدی از دنیای ما سخن نمی گفت و حرفش همه از عالم بالا و ابدیت انسان بود و در آن شب انس و شب میعاد با شهدا و در آن شبی که مهدی به ملاقات نور رفته بود و در آن زمانی که کمتر کسی حرفش را باور می کرد، شهید گمنام وی را از فیضی عظمی و سعادتی بزرگ وعده داد دیدار دوست و لقاء محبوب همانی که آرزومندان حسرتش را به دل دارند و مشتاقان طریقش به وصل آن دل سپرده اند.
آن شب شهید گمنام مهدی را ندا داده بود که مهیای سفر شو و برای خود تابوتی پوشیده از بیرق کشور اسلام آماده کن به زودی باید از دنیای تن به عالم روح و جان هجرت کنی، پس از این بشارت بزرگ چنان شور و شفعی سراپای وجود مهدی را گرفت که این جسم خاکی آن روح افلاکی را بر نمی تابید و بر او سنگینی می کرد، چه زیبا گفت معلم شهید استاد مطهری«ره» آنان که روحشان بزرگتر از جسمشان است، جسم به دنبال روح می افتد و جسم حقیر و بی مقدار می شود اما آنهایی که روحشان کوچک است جسم هر ذلت و خواری را به جان می خرد و خوش به حال آنانی که جسم خاکی و کوچک در برابر روح بلند و پرورش یافته شان حقیر و بی مقدار است.
پس از آن دیگر مهدی از دنیای ما سخن نمی گفت و حرفش همه از عالم بالا و ابدیت انسان بود و در آن شب انس و شب میعاد با شهدا و در آن شبی که مهدی به ملاقات نور رفته بود و در آن زمانی که کمتر کسی حرفش را باور می کرد، شهید گمنام وی را از فیضی عظمی و سعادتی بزرگ وعده داد دیدار دوست و لقاء محبوب همانی که آرزومندان حسرتش را به دل دارند و مشتاقان طریقش به وصل آن دل سپرده اند.
آن شب شهید گمنام مهدی را ندا داده بود که مهیای سفر شو و برای خود تابوتی پوشیده از بیرق کشور اسلام آماده کن به زودی باید از دنیای تن به عالم روح و جان هجرت کنی، پس از این بشارت بزرگ چنان شور و شفعی سراپای وجود مهدی را گرفت که این جسم خاکی آن روح افلاکی را بر نمی تابید و بر او سنگینی می کرد، چه زیبا گفت معلم شهید استاد مطهری«ره» آنان که روحشان بزرگتر از جسمشان است، جسم به دنبال روح می افتد و جسم حقیر و بی مقدار می شود اما آنهایی که روحشان کوچک است جسم هر ذلت و خواری را به جان می خرد و خوش به حال آنانی که جسم خاکی و کوچک در برابر روح بلند و پرورش یافته شان حقیر و بی مقدار است.
وعده شهادت
آری مهدی خود را مهیای این سفر بزرگ نموده بود و همیشه می گفت که شهدا به من قول داده اند میعادگاه همیشگی اش مزار چهارده معصوم شهید گمنام و خصوصاً شهید محبوبش بود. شب ها به دور از چشم دیگران در خلوت تنهایی اش در جوار یاران غزل خوانده اش بی تاب و بی قرار، اشک شوق وصال از چشمانش جاری می شد.مدتی گذشت تا آنکه بر آن شد تا وظیفه خود را در جبهه فرهنگی به انجام رشاند. ساعاتی در پایگاه بسیج با خیل عظیم بسیجیان در سنگر دفاع انجام وظیفه می نمود. و ساعاتی را در آموزش و بهره از محضر مصحف شریف و کلام خدا سپری می کرد به گونه ای که آیات نور را با صدای دلنشینی تلاوت می نمود. پس از مدتی بر آن شد مرکزی برای عرضه و تبلیغ و مجموعه آثار شهدا و یاران سفر کرده برای اولین بار در شهر ایلام ایجاد کند و در کنار پدر فرهنگی خویش مؤسسه فرهنگی، تبلیغی معراج را تشکیل داد. معراج محلی شد برای حضور شیفتگان بی سر و سامان عشق و دلدادگان کوی دوست.
هر روز خیل وانان و نوجوانان شهر برای دریافت تصاویر عشق به معراج مهدی مراجعه می کردند بدین ترتیب در جواب سؤال همه شهدا که بعد از ما چه کردید؟ مهدی دیگر شرمنده نبود و وظیفه اش را به خوبی به انجام رشاند. اما مدتی بود که دیگر خیلی برقراری می کرد، تحملش را از دست داده بود، خودش می گفت دیگر به زیارت شهدا نمی روم، یکی از دوستانش می گفت چند روز قبل از شهادت با هم به مزار شهدا رفتیم. مهدی را دیدم که کنار یکی از شهدا همان شهید گمنام محبوبش پایش را زمین کوبید و گفت که دیگر این آخرین باری است که به دیدارت می آیم. شما به من قول دادید اما رهایم کردید و به وعده تان عمل نکردید و قهر کرد و رفت.
هر روز خیل وانان و نوجوانان شهر برای دریافت تصاویر عشق به معراج مهدی مراجعه می کردند بدین ترتیب در جواب سؤال همه شهدا که بعد از ما چه کردید؟ مهدی دیگر شرمنده نبود و وظیفه اش را به خوبی به انجام رشاند. اما مدتی بود که دیگر خیلی برقراری می کرد، تحملش را از دست داده بود، خودش می گفت دیگر به زیارت شهدا نمی روم، یکی از دوستانش می گفت چند روز قبل از شهادت با هم به مزار شهدا رفتیم. مهدی را دیدم که کنار یکی از شهدا همان شهید گمنام محبوبش پایش را زمین کوبید و گفت که دیگر این آخرین باری است که به دیدارت می آیم. شما به من قول دادید اما رهایم کردید و به وعده تان عمل نکردید و قهر کرد و رفت.
شهادت ...
چند روز نگذشت تا اینکه در شامگاه آخرین روز از بهمن ماه 79 عاقبت مهمان سفره نور شد و در مصاف با شقی ترین افراد یعنی منافقین کور دل در حین بازگشت به منزل به ضرب سه گلوله از حصار تن رهایی و فراخوان حضرت عشق را لبیک گفت و در عرش اعلا با مقربین درگاهش دمساز گشت و به آرزوی دیرینه خود رسید. مزار اين شهید والامقام در بهشت رضا شهدای گمنام شهر ایلام قرار دارد.
منبع: اداره اسناد و انتشارات
نظر شما