هواپیمای عراقی بیست و ششم اسفندماه 1366، یک روز خونین را در شهرستان آبدانان رقم زد
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ بمبارانی هوایی شهر آبدانان توسط چند هواپیمای عراقی یک روز خونین را رقم زدند این روز خونین ساعت ۹ صبح ۲۶ اسفند سال ۶۶ بود در حالی که مردم شهر در تکاپوی سالی نو بودند و به نوعی در حال خانه تکانی چون فقط ۴ روز مانده بود به جشن باستانی عید نوروز، البته قبل از بمباران عملیات سخت و نفس گیر شاخ شمیران به نوعی طعم شیرین روزگار بر مردم آبدانان تلخ گردانیده بود.
مردم از جای جای شهر و روستا پیر و جوان خرد و کلان خودشان یکی پس از دیگری برای وداع با فاتحان شاخ شمیران سواره و پیاده برای تشییع عزیزانشان به خیابان ۲۲بهمن امروز جنب پارک شهر و درب بخشداری قدیم می رساندند خیابان ۲۲ بهمن مملو از مادران و خواهرانی نگران و مضطرب مویه گویان و شیون کنان بود انگار روز قیامت بود هرکسی دنبال گم گشته اش بود بیشتر مادرانی بودند که دلبندشان در عملیات شاخ شمیران حضور داشت و ازش بی خبر بودند با زبانی ملتمسانه می گفتند تو را به خدا قسم، چه کسی شهید شده ،چند نفر شهید شده ،روله(فرزندم) تون و خدا محمد شهید بیه، از حسین خبر ندارید یواش یواش خودم را به قلب جمعیت رساندم دایره ای از مادران شهید دیدم که از بس روله روله کرده بودند که دیگه نایی برایشان نموده بود با لچک (روسری،گلونی)کمرشان بسته بودند تا بهتر بتوانند برای روله اشون(بچه هاشون) گریه کنند.
مادرانی هم دیدم که شیون کنان می گفتند روله عزیزم، روله همه چی نازارم ، روله شیرم حلالت ،روله دردت وجونم، ناگهان صدای غرش هواپیماها ی عراقی همان، انفجار مهیب همان، دود غلیظی فضای آسمان آبدانان را در بر گرفت جمعیت پراکنده شد هرکسی به سمتی می رفت من سمت محل بمباران رفتم دود سیاه نشان از ماتم داشت دوان دوان خودم به کوچه شهید کرمی رساندم زمین خالی سر کوچه جای بانک صادرات فعلی ناگهان چشمم به مادری افتاد که یک ساعت قبل در دل جمعیت با حالی مضطرب و نگران محمد را ازم سراغ گرفته بود اما این بار آرام و بدون جان انگار در خواب ولی در خون غلطان ،محل اصابت بمب دقیقاً خانه عموکریم شفیعی و خیزران باقری بود که هرکسی را به یاد کربلا می برد وارد خانه عمو کریم که شدم زن عمو شهیده سلطنه رسایی و فرزندانش شهیده طوبی وشهید ایوب دیدم همراه با طفلان مسلم آبدانان امین ۸ساله محمد ۱۹ماهه هادی ۸ماهه با صورتی سوخته و خاکی دنبال مادر بی جانشان.
در راهرو حیاط چند قدم جلوتر فرشته ای در قنداقه همچون علی اصغر جدشان بی جان و غلطان به خون این بچه قنداق ای، در بغل مادری بود که یک پایش بر اثر ترکش قطع شده بود مات و مبهود شدم خدایا این خواب است و یا بیدار چشمم به عمو کریم که افتاد دلم آرام شد انگار دنیا پشتم بود عمو کریم در آن اوضاع هم از چهره اش نور می بارید و در چهره نورانی و مظلوم عمو کریم نیرو بود،قوت بود، صبر بود، خلاصه عمو کریم در آن اوضاع ویرانی محکم و استوار دیدم، عمو کریم داشت آوار برداری می کرد چون زن عمو و بچه هایش زیر آوار دیوار بودند مردم به کمک آمدند از خانه عمو کریم بیرون زدم نانوایی عمو کریم هم تخریب شده بود که تعدادی در صف برای نان بودند هم در زیر آوار مانده بودند چند قدم جلو تر خانه خیزران باقری بود خیزران زنی پاکدامن و مهربان بود که دو دختر محجبه و عفیف داشت به نام های بتول و توران و تک پسری به نام حمید داشت گویا خیزران برادرش نبی با خانواده میزبان بود که همگی در این بمباران وحشیانه به شهادت رسیدند چون بمب مستقیم به خانه خیزران اصابت کرده بود، به خانه پسر عمو شمس علی هاشمی رفتم که خانمش سیده کتان حقیرسحر و پسرش مجتبی هاشمی در دم جان باخته بودند و به شهادت رسیده بودند.
بعد از چند ساعتی لودر بنیاد جنگ زدگان رسید از نانوایی عمو کریم شروع به آوار برداری کرد، هر برداشتی یک شهید برداشت اول لودر پسر عمو آیت بود برداشت دوم پسر عمو زمانی ساعدی و ..... خلاصه 39پیکرخونی از شهدای بمباران هوایی شهر همیشه مظلوم آبدانان جهت تدفین و بدون تشییع به قبرستان امامزاده سید صلاح الدین (ع) حمل شد برای کندن قبر شهدا از بیل مکانیکی تراکتوری کمک گرفته شد این روایت به مناسبت هفته دفاع مقدس و به نام و یاد شهدای مظلوم بمباران هوایی شهر همیشه مظلوم آبدانان به قلم آوردم. برای شادی روح پرفتوح شهدا مخصوصاً شهدای بی گناه و مظلوم بمباران هوایی صلوات می فرستیم به محمد و آل محمد (ص)
با احترام سید اقبال حسینی