عکس های «علی» همدم تنهاییها و دلتنگیهایم شده است
نوید شاهد ایلام؛ هشت سال جنگ تحمیلی پر بود از رشادت های بی بدیل جوانان، از خودگذشتگی و ایثار فرماندهان، یکرنگی و یکدلی آحاد ملت، تبعیت محض از فرامین رهبری، توکل به خدای متعال و باور به توانمندی های خود. یکی از رموز پیروزی بزرگ ملت ایران در ۸ سال دفاع مقدس حضور نوجوانان و جوانان شجاع بود. دوران دفاع مقدس عصر بروز و تجلی آرمانهای بلند انسانی همچون صداقت، پاکی، از خودگذشتگی، وحدت و یکپارچگی و همراهی مردم با مسئولان بود. نوید شاهد به مناسبت روز دانش آموز به سراغ مادر یکی از شهدای نوجوان جنگ تحمیلی رفته است که متن مصاحبه با وی را در ذیل می خوانیم:
شهید علي دوستاننژاد فرزند خداكرم و قمرناز اول اسفندماه سال 1348 در روستاي بانهلان از توابع شهرستان دره شهر ديده به جهان گشود. وي تحصيلات خود را تا سال دوم دبیرستان ادامه داد. دوران تحصیل و نوجوانی اين شهيد با جنگ تحميلي مصادف شد سپس سلاح تحصیل را بر زمین نهاد و در پاسخ به ندای رهبر كبير انقلاب برای دفاع از سرزمینش به جبهه هاي نبرد شتافت.
شرح بیقراری مادر
مادر دلسوختۀ شهید دوستان نژاد در خصوص نحوۀ شهادت پسرش گفت: هشتم فروردین سال 1366 علی برای چندمین و آخرین بار کوله اش را بست و راهی جبهه شد. خیلی به او اصرار کردم که این چند روز را پیش ما بماند اما او گفت در جبهه بیشتر به من نیاز دارند. چند روز بعد یعنی سیزدهم فروردین با خانواده و تعدادی از اقوام طبق رسم سالهای پیشین در دامن طبیعت نشسته بودیم آن روز دلشورۀ عجیبی داشتم مدام بیقرار بودم. به بقیه که نگاه می کردم آرزو میکردم که علی هم بیاید و به جمع ما بپیوندند خیلی جایش خالی بود. آن روز برگشتیم به خانه دیدم همسایهها مدام پچ پچ می کنند و این اضطراب من را بیشتر می کرد در نهایت یکی از اقوام آمد و گفت: علی زخمی شده و در بیمارستان امام در شهر ایلام بستری است.
پایان انتظارم، خبر شهادت بود
وی افزود: همسرم با تعدادی از اقوام راهی ایلام شد تا پیگیر جریان مجروحیت علی باشد و من باز هم چشم انتظار پسر نوجوانم بودم غافل از اینکه روز گذشته در منطقه عملياتي مهران با اصابت ترکش خمپاره مينيكاتيوشاي دشمن مظلومانه به شهادت رسيده است پیکر پسرم را پس از تشییع در گلزار روستای بانهلان به خاک سپردیم.
بیشتر بخوانید: وصیت نامه ناتمام شهید «علي دوستان نژاد»
من مادر شهیدم
مادر شهید علی دوستان نژاد بیان داشت: من یک مادر شهیدم. مادری که 34 سال سیاهپوش پسرش است. هنوز هم فکر می کنم فرزندم نوجوانی 18 ساله است هر روز با عکسهایش که روی دیوار جا خوش کردهاند حرف می زنم. یاد و خاطره علی همدم تنهاییها و دلتنگیهای من شده است. پدر علی خود از بسیجیان جنگ تحمیلی بود که نتوانست فقدان علی را بیشتر از این تحمل کند خیلی آرام بدون اینکه در بستر بیماری به سر ببرد رهسپار آن دنیا شد تا کنار فرزندش آرام بگیرد.
داغ بر دل
قمر ناز خانم که نزدیک به 70 سال از عمر بابرکتش می گذرد 34 است که سیاهپوش فرزندش است. او میگوید: فرزندم را به اسلام و امام و کشورم هدیه دادم ولی فراقش را هنوز هم نمی توانم تحمل کنم و رخت سیاهم نشان داغیست که دشمن بعثی بر دلم نهاد. علی بسیار مهربان بود در امور خانه به ما کمک می کرد و بیرون از خانه برای کمک به امرار معاش کار می کرد. بسیار زرنگ و باهوش بود در همان سنین رانندگی بلد بود و گاهی راننده پیکان پدرش می شد.
نحوۀ ورود علی به جبهه
وی ادامه داد: علی کتابهای سال تحصیلی جدید را گرفته بود در مدرسه راهنمایی بدره ثبت نام کرده بود اما به مدرسه نرفت او گفت: برای درس خواندن وقت هست ولی برای دفاع دیر می شود. اگر سرزمینمان از دست برود دیگر مدرسه ای نمی ماند که در آن درس بخوانم. پس از ثبت نام در بسیج برای آموزش ابتدا به شهر دره شهر اعزام شد. با همسر، داماد و یکی – دو نفر از اقوام به پادگانی در دره شهر رفتیم خیلی به او اصرار کردیم برگردد چون نگرانش بودیم. دو روز بعد در حین عبور کاروانشان برای بدرقه او به خروجی بدره رفتیم لباسش را گرفتم و گفتم برگرد چون طاقت دوریاش را نداشتم اما او باز هم قبول نکرد برگردد.
کلام آخر مادر
مادر شهید علی دوستان نژاد در آخر تأکید کرد: تا ابد حاضریم جان و مال و فرزندان خود را فدای انقلاب و رهبرمان کنیم. پسرم را خیلی دوست داشتم پارۀ تنم بود اما او را در راه اسلام، آرامش و امنیت وطنم فدا کردم امیدوارم خداوند از ما پذیرا باشد. راه شهدا راهی روشن است امیدوارم تمام دانش آموزان پیرو راه شهدا باشند تا به رستگاری برسند.