اولین شهید انقلاب استان ایلام؛
اوّلین زنی که در استان ایلام در جریان انقلاب اسلامی به شهادت رسید «بانو ربابه کمالی» بود زنی بسیار شجاع و نترس که در جریان شهادت، این شجاعت را اثبات کرد.

نوید شاهد ایلام؛ اوّلین زنی که در استان ایلام در جریان انقلاب اسلامی به شهادت رسید «بانو ربابه کمالی» بود، وی فرزند حاج رحیم سال 1305 در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. دوره نوجوانی و جوانی به فعالیت های قالی بافی، خیاطی و گلدوزی مشغول بود. پس از ازدواج دارای 5 فرزند دختر و یک فرزند پسر شد. زنی بسیار شجاع و نترس بود و در جریان شهادت، این شجاعت را اثبات کرد. ایشان در جلسات مذهبی که با حضور روحانیون برگزار می شد، شرکت می کرد و مشوق دیگران نیز بود.


تعصب و استقامت مادر، خاطره ای از فرزند شهید ربابه کمالی

مادرم در روز عید قربان سال ۵۷ مورد هدف تیراندازی نیروهای امنیتی شاه قرار گرفت،۲۱ آبان ماه سال ۵۷ مصادف با روز عید قربان بود، آن روز طبق معمول روزهای گذشته مادرم و بیشتر همسایه ها مشغول پختن آش و یا تهیه چایی برای جوانانی بودند که در میدان خیام تجمع اعتراضی برگزار می کردند. صدای اولین شعار «الله اکبر خمینی رهبر» که بلند شد، ما به همراه مادر راهی تجمع اعتراضی خیابان و میدان خیام شدیم، تظاهرات آن متفاوت بود، رژیم ستمشاهی برای سرکوب معترضان از تانک کمک گرفته بود، انگار این مردم نه هموطن بلکه بیگانه بودند، ابتدا گاز اشک آور و بعد تیراندازی و شلیک گلوله های هوایی و با هدف قرار دادن مستقیم مردم صورت گرفت.

اعتراضات که بالا گرفت راهی منزل که حوالی میدان خیام بود شدیم، درب خانه را باز و شیلنگ آب را برای استفاده جوانان معترض و انقلابی باز گذاشته بودیم، در این حین تعدادی جوان انقلابی که از دست مأموران رژیم گریخته بودند به خانه ما پناه آوردند، مادرم آنها را در زیرزمین پناه داد.سربازان شاه خانه ما را شناسایی کرده بودند، و درپی ورود آن چند جوان درب خانه را با الفاظ رکیک می کوبیدند، مادر مانع باز کردن درب خانه توسط پدرم شد، چرا که ایشان سابقاً در اعتراض به عدم پخش اذان صبحگاه مسجد محل، بر فراز مسجد رفته و علیه شاه شعار داده بود، که «ای کلب ابن کلب، به بدان جا رسیده ای که می خواهی اذان محمدی را خاموش کنی» به همین خاطر مادر برای باز کردن درب جلو رفت و من که آن زمان ۱۷ سال داشتم پشت سرش به راه افتادم.

مادرم با هر دو دست چارچوب درب ورودی حیاط را گرفته و محکم ایستاده بود، سربازان که با مقاومت مادرم روبرو شدند، شروع به فحاشی و تهدید کردند که اگر آنها را تحویل ندهید خانه را به آتش می گیریم، ایستادگی مادرم چنان بود که تصور نمی کردم سربازان تهدید خودشان را عملی کنند، صدای تیراندازی درون کوچه و خیابان چنان بلند بود که متوجه شلیک گلوله از لوله تفنگی که زیر گلوی مادرم فشرده بودند نشدم.

تنها چیزی که دیدم به پشت افتادن مادرم و جاری شدن جوی خون بود، با دیدن این صحنه شروع به جیغ و فریاد کردم، آن سرباز به سمت من تیراندازی کرد اما گلوله به من اصابت نکرد و به سمت کتیبه درب کمانه گرفت.
پس از آن جسم مجروح مادرم را به کمک یکی از همسایه ها به بیمارستان رساندیم که متأسفانه دوام نیاوردند و به فاصله چند روز شهید شد.

مادرم روز ۲۸ آبان ماه و همزمان با عید غدیر به شهادت رسید،تاریخ مجروحیتشان ۲۱ آبان ماه روز عید قربان بود و روز شهادتش نیز ۲۸ آبان و در روز عید غدیرخم.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده