خواهر شهیدان خسروی در گفتگو با نوید شاهد بیان میکند
صدای مویۀ زنی هر عصر پنجشنبه در گلزار شهدا به گوش می‌رسد. همزمان با گلابی که سنگ را جلا می‌دهد اشک‌هایش سرازیر می‌شوند. او داغدار است و بعد از 37 سال هنوز هم داغش تازه است آخر او خواهر است و دلسوز چون دو مونس و همدم را از دست داده است، نوید شاهد در آستانه روز شهید و گرامیداشت یاد و خاطره شهدا گفتگویی صمیمی با خواهر شهیدان خسروی انجام داده است که با هم می خوانیم.

نوید شاهد ایلام؛ فرنگیس خسروی فرزند حسین سال 1342 در منطقۀ هجداندشت(از توابع شهرستان مهران) به دنیا آمده است خواهرش زکیه و برادرش هوشنگ به فاصلۀ هجده روز در طی بمباران‌های حزب بعث در صالح‌‌آباد به شهادت رسیدند. خواهرش زکیه خسروی در سال 1348 در صالح‌آباد به دنیا آمد و در 19 اسفند 1363 در حالی که پانزده بهار بیشتر از زندگی‌اش نمی‌گذشت، طی بمباران دشمن به شهادت رسید. برادرش هوشنگ در سال 1337 به دنیا آمد و در تاریخ 8 فروردین 1364 در سن 27 سالگی باز هم در خلال بمباران صالح‌آباد به شهادت رسید.

 

روایت از دست دادن یک خواهر و برادر به فاصله 18 روز

 

جنگ تحمیلی آرامش خانواده‌ام را بر هم زد

فرنگیس خسروی در آغاز سخنانش به گذشته‌های دور اشاره کرد و گفت: شانزده فرزند حاصل زندگی پدرم بود. من فرزند چهارم خانواده بودم. تا پیش از آغاز جنگ تحمیلی زندگی سخت اما آرامی داشتیم. عشایر بودیم و روزگار را با دامداری می‌گذراندیم. قانع بودیم و در امرار معاش خانواده همه سهیم بودیم. رسم نبود دختران را به مدرسه بفرستند. من نتوانستم به مدرسه بروم. در سال 1354 در یازده سالگی ازدواج کردم.

همسرم اولین رزمندۀ خانواده بود

وی ادامه داد: پانزده سال بیشتر نداشتم که همسرم چریک شد. اولین فرزندم در راه بود که او تنهایم گذاشت. او برای مقابله با دموکرات‌ ها به پاوه و نوسود رفت و مرا تنها گذاشت. من در ساختمانی در صالح‌آباد زندگی می‌کردم چند ماه در کردستان بود سپس برگشت و این بار برای دفاع از پاسگاه‌های مرزی از جمله پاسگاه هلاله شمالی خانه را ترک کرد. او خانواده‌اش را خیلی دوست داشت؛ اما دفاع از مرز را بر ماندن در خانه ترجیح می‌داد جنگ پاسگاه‌ها در سال 1358 آغاز شد و همسرم کمتر به خانه می‌آمد.

مهران که تصرف شد خانه‌هایمان را ترک کردیم

دشمن در 31 شهریور سال 1359 شهر مهران را درهم کوبید و مردم مجبور شدند شهر را ترک کنند. خسروی در این خصوص گفت: با شروع جنگ تحمیلی و اشغال شهر مهران توسط حزب بعث، ما هم باید صالح‌آباد را ترک می‌کردیم. چهل شبانه‌روز در شهر ایلام آواره بودیم وقتی فهمیدیم صالح‌آباد اشغال نشده برگشتیم. همسرم دو- سه ماه یک بار به خانه می‌آمد و سه روز بیشتر نمی‌ماند در آن سه روز از وضعیت جبهه و دشمن صحبت می‌کرد من در خلال صحبت‌های او فهمیدم که موقعیتش در جبهه بسیار سخت است. همسرم ماهی هزارتومان حقوق می‌گرفت و ما به سختی با آن مبلغ زندگی را می‌گذراندیم.

در طی جنگ تحمیلی زنان سرپرست خانواده بودند

هشت سال جنگ تحمیلی پر از رنج و سختی است. مردان ایلامی در جبهه ها به دفاع از وطن مشغول بودند و زنان در غیاب آنها سرپرست خانواده بودند. خسروی در این باره ادامه داد: در سال 1363 من دومین فرزندم را حامله بودم. زندگی سختی داشتم. مشکلات زندگی را به تنهایی حل می‌کردم. یک روز برادرم هوشنگ آمد و گفت که دشمن قرار است صالح آباد را بمباران کند چند روزی بود که همسرم در پاسگاه صالح آباد نگهبان بود، به سراغش رفتم تا کسب تکلیف کنم. گفت هرچه سریعتر صالح آباد را ترک کنید من هم دو ساعت دیگر به شما می‌پیوندم. ما به باغ پدرم که بیرون از صالح آباد بود پناه بردیم. آن روز را با خانوادۀ پدرم در باغ گذراندیم، غرش هواپیماها مدام شنیده می‌شد. خبر آوردند همسرم به دربند کبود برای انتقال پیکر هجده شهید رفته است. او با تعدادی از همرزمانش 45 روز در دربندکبود برای انتقال شهدا ماند.

تا پایان جنگ تحمیلی آواره بودیم

مردم ایلام در طی بمباران‌ها به حواشی شهرها و کوه و دشت پناه می‌بردند. زندگی سخت و آوارگی تا پایان جنگ همراه آنها بود. خسروی افزود: مدتی در کوه نخجیر هم آواره بودیم. آرامش نداشتیم کمتر در صالح‌آباد می‌ماندیم. در طی بمباران ها گاهی اوقات به حرم امامزاده صالح پناه می‌بردیم. دشمن هر بار با هواپیماهایش رعب و وحشت در میان مردم ایجاد می‌کرد. روز و شبمان پر از کابوس شده بود.   

خواهرم در بمباران صالح آباد شهید شد

خانم خسروی خواهر داغدیدۀ شهید زکیۀ خسروی در شرح شهادت خواهرش تعریف کرد: در تاریخ 19 اسفند 1363 ساعت هشت صبح آژیر قرمز به صدا درآمد طبق معمول باید خانه‌ها را ترک می‌کردیم. در همان ساعت خواهرم زکیه، فرزند برادرم هوشنگ را در آغوش می‌گیرد و به سمت امامزاده علی‌صالح می‌دود اما نرسیده به آنجا در یکی از کوچه‌ها بمب خوشه‌ای پایین می‌آید ترکش‌های آن بمب بر بدن خواهرم می‌نشیند. دو ترکش هم به کتف و صورت برادرزاده‌ام اصابت می‌کند. خواهرم دچار جراحت شدید شده بود و در آمبولانس قبل از اینکه به ایلام برسد نزدیک روستای ماربره شهید شد اما برادرزاده‌ام زنده ماند. خواهر نوجوانم مظلومانه به خاک سپرده شد.

هجده روز پس از شهادت خواهر برادر نیز شهید می‌شود

خواهر شهید زکیه و هوشنگ خسروی در خصوص شهادت برادرش گفت: در هشتم فروردین سال 1364 در حالی‌که هنوز لباس عزای خواهرم را بر تن داشتیم برادرم آسمانی شد و به زکیه پیوست. آن روز در کوچه‌ای با یکی از دوستانش در حال صحبت بود که بمباران شروع شد. هر دو در همان کوچه شهید شدند. ما به حرم پناه برده بودیم خبر آوردند که چند نفر شهید شده‌اند من با دو بچه‌ام از حرم زدم بیرون و به خانه پدرم رفتم باز هم خبر از شهادت بود این بار برادرم مظلومانه به دست حزب بعث عراق شهید شد. شبانه در سکوت او را به خاک سپردیم. همان شب صالح‌آباد را ترک کردیم.

غم لحظه‌ای ما را تنها نمی‌گذاشت

زندگی این بانوی داغدیده پر از غم‌‌های بی‌شمار است که با یادآوری آنها اشک بر گونه‌اش سرازیر شد و گفت: بیست روز بعد از شهادت برادرم یکی از خواهرانم به نام قدم آپاندیسش ورم کرد در درمانگاه هجداندشت فکر کرده بودند او می‌خواهد وضع حمل کند در آنجا آپاندیس در شکمش ترکید و او هم آسمانی شد. تحمل داغ جدید برای ما دیگر غیرممکن بود از زمین و زمان غم می‌بارید به خاطر بمباران‌ها حتی نمی‌توانستیم برای اموات و شهدایمان تشییع جنازه بگیریم.

ضربۀ نهایی دشمن در سال 1367 دوباره ما را آواره کرد

در خردادماه سال 1367 منافقین با همکاری حزب بعث عملیات تازه‌ای برای کشور ایران دیدند آنها به مرزهای مهران حمله کردند و تعدادی از رزمندگان ما را شهید کردند. خانم خسروی این گونه از آن روزها یاد کرد: سال 1367 در روستای ماربره چادر زده بودیم. زن و بچه‌ها صالح‌آباد را ترک کرده بودند. اما مردان در آنجا فعالیت داشتند. در آخرین ماه از بهار 1367 خبر رسید که منافقین تا نزدیک بانروشان آمده‌اند. باز هم تعداد زیادی از رزمندگان ما شهید شدند. تا آبانماه سال 1367 در ماربره ماندیم بعد خبر دادند که قطعنامه پذیرفته شده است برگردید وضعیت آرام است.

آرامش امروز را مدیون خون شهداییم

خانم خسروی در پایان مصاحبه‌اش به خبرنگار نوید شاهد گفت: ما خانواده‌های شهدا با اینکه داغ دیده‌ایم اما امروزه مفتخریم که در کشوری آرام زندگی می‌کنیم و این آرامش حاصل نمی‌شد مگر با دفاع مردم غیور ایلام. ما عزیزانمان را از دست دادیم در راه خدا و وطن. هنوز هم گوش به فرمان رهبریم تا مال و جان خود را در راه اعتلای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران بدهیم. امیدوارم شفاعت شهدا شامل حال ما شود.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده