روز قدس، روز تبری جستن از استکبار است
نوید شاهد ایلام؛ آزادۀ سرافراز، جانباز 40 درصد، رضا حسینپور(کایدخورده) متولد 1333 زادۀ شهر مورموری است. وی در اسفندماه سال 1361 در منطقۀ زعفرانیه از توابع شهرستان مهران به دست گروهک خائن فرسان (گوشبرها) به اسارت درآمد. در آن روز از گروه شش نفرهای که به مقابله با این گروهک پرداخت تنها رضا زنده ماند. در تاریخ 26 مردادماه سال 1369 آزاد شد. 20 آذرماه 1369 در سپاه ناحیۀ ایلام استخدام شد. مدت کوتاهی در آنجا بود سپس به دهلران و در آخر به مورموری منتقل شد. در سال 1378 براساس یک طرح زودتر از موعد بازنشسته شد. وی در حاضر دوران بازنشستگی را پشت سر میگذارد.
روز قدس روز تبری جستن از استکبار است
حسینپور ماه رمضان را یکی از بهترین ماههای سال و آخرین جمعۀ ماه رمضان که روز قدس است را زیباترین روز دانست و گفت: این ماه میتواند برای مردم ماه تزکیۀ نفس باشد و میتواند فرصت مناسبی باشد تا ما کارنامۀ اعمال یک سالۀ خود را بررسی کنیم و در تکرار گناهانمان تجدید نظر کنیم. بر خود وظیفه میدانیم برای تبری جستن از استکبار و صهیونیسم و حمایت از ملت مظلوم فلسطین در روز قدس علیه اسرائیل و آمریکا شعار سر دهیم.
من یک رزمندهام
آزادۀ سرافراز آبدانانی خود را هنوز یک رزمنده میداند چون معتقد است جهاد با نفس در همه حال وجود دارد وی درخصوص نحوۀ ورودش به جبهه بیان داشت: با آغاز جنگ تحمیلی توسط دشمن متجاوز تحت آموزش صارم طهماسبی قرار گرفتیم. صدوبیست نفر بودیم که در پایان دورۀ فشرده نظامی شصت نفر از ما در منطقۀ تانکسوختۀ موسیان و شصت نفر دیگر هم در دالپری کنار بارگاه امامزاده سیدحبیب(ع) مستقر شد. مدتی در آن منطقه به دفاع از خاک وطن پرداختیم. بعد از مدتی تصمیم گرفتم به صورت رسمی به بسیج ملحق شوم.
پایگاه بسیج باند پرواز من بود
حسینپور پایگاه بسیج را پایگاهی برای خودسازی و جهاد با نفس میداند، وی در این خصوص گفت: تمام رزمندگان جبهۀ ایلام بسیجی بودند آنها ابتدا داوطلبانه به پایگاهها میرفتند سپس به مناطق جنگی اعزام میشدند. پایگاه بسیج باند پرواز ما بود. در تاریخ 15 خردادماه 1361 به بسیج دهلران رفتم و برای اعزام به جبهه ثبتنام کردم. همان روز به ایلام فرستاده شدیم و در طی 45 روز در پادگان شهید فرجیانزاده یک دورۀ سخت نظامی را گذراندیم. مدتی بعد در اولین عملیات یعنی فتحالمبین شرکت کردم.
من به اطلاعات عملیات پیوستم
وی خاطر نشان کرد: به خاطر علاقهام به واحد اطلاعات عملیات تصمیم گرفتم در آنجا خدمت کنم تا پیش از اسارت نزدیک به 21 بار در قالب یگان ویژه با سایر بچهها مأمور به گشت و شناسایی شدم. قبل از پیوستن به یگان ویژه در گروهان یکم از گردان ابوذر در چنگوله بودم. گردان ابوذر چهار گروهان داشت. مقر گردان در ارتفاعات پیزِلی پشت منطقۀ گَرِشیر بود. این گردان مسئولیت پدافند، شناسایی و گشت منطقه را بر عهده داشت.
تشکیل گروهان ویژه به خاطر مقابله با گوش برها بود
وی در ادامه تعریف کرد: چند ماه در گردان ابوذر ماندم تا اینکه در اواخر مرداد 1363 مرخصی گرفتم. در همان روزها که من در مرخصی بودم سر و کلۀ گوشبرها در جبهۀ ما پیدا شده بود و فرماندهان تیپ امیرالمؤمنین(ع) دستور داده بودند که برای مقابله با گوشبرها از نیروهای تیپ امیرالمؤمنین(ع) یک گروهان ویژه تشکیل شود. اول شهریورماه سال 1363 گروهان ویژه تشکیل شد.
در آخرین مرخصی از خانواده خداحافظی کردم
وی افزود: مدتی بود که به مرخصی نرفته بودم تصمیم گرفتم چند روز مرخصی بگیرم. پس از گرفتن برگه مرخصی به خانه رفتم. نمیدانم چرا ولی این بار حس خوبی نداشتم به همین خاطر به همسرم گفتم: این بار اتفاقی برایم میافتد شاید دیگر هیچ وقت من را نبینی. به اسارت اصلاً فکر نمیکردم بیشتر فکرم سمت شهادت بود. همسرم حامله بود. به او گفتم: بچه که به دنیا آمد اگر پسر بود اسمش را محمد بگذار اگر هم دختر بود اسمش را زینب. بعد از اسارت من بچه به دنیا آمده بود و اسمش را زینب گذاشته بودند.
اسیر دست فرسان شدم
در طی درگیری در تنگۀ زعفرانیه در غروب یکم اسفندماه 1363 حسین احمدی، عباسقلی مصطفی، اسداله مرادی، حسین بندهمیری و مراد جعفرزاده به شهادت میرسند، حسینپور پس از مجروحین به اسارت گوشبرها درمیآید، وی در شرح این واقع گفت: در حین درگیری دو نفر از گوشبرها را زخمی کرده بودم. آنها به سمتم تیراندازی کردند. تیر به پایم اصابت کرده بود و ادامۀ درگیری برایم مقدور نبود. آنها مرا اسیر کردند. بیست و دو نفر بودند.
استقامت اسرای ایرانی ستودنی است
زندانها و اردوگاههای مخوف حزب بعث شاهد شکنجههای اسرای ایرانی و مقاومت آنها در مقابل ظلم است، حسینپور ضمن بزرگداشت یاد و خاطرۀ اسرایی که در زیر شکنجههای دشمن به شهادت رسیدند گفت: هر چه از استقامت و ایمان اسرا بگویم کم گفتم. آنها با وجود جراحات زیادی که در حین شکنجه متحمل میشدند هیچگاه علیه کشور و ملتشان چیزی بر زبان نیاوردند.
روزهداری در اسارت بسیار سخت بود
وی ادامه داد: در آن مدت هر سال تیرماه من را به استخبارات جهت بازجویی میبردند. یادم هست دومین تیرماه اسارتم مقارن با ماه رمضان بود و من هم روزه گرفته بودم. ساعت نُه صبح آمدند چشمهایم را بستند. آنها مرا روی صندلی نگذاشته بودند بلکه در فضای خالی بین صندلیها رها کرده و دستهایم را به پشت بسته بودند. کف جیپ به قدری داغ بود که از بدن من گرما بیرون میزد انگار روی کوره نشسته بودم با هر مکافاتی بود با پنجۀ پاهایم کفشهای کتانی(روز اسارت در پایم بودند) را از پایم درآوردم و رویشان نشستم. همراهان گرم گفتوگو با یکدیگر بودند و در آن زمان حواسشان به من نبود. دقایقی بعد گویا متوجه کار من شدند. یکی از آنها دستش را روی سینهام گذاشت و هولم داد. پشت سرم به صندلی جیپ برخورد کرد و دنیا جلوی چشمم تار شد. آنها شروع به فحاشی به من و ایران و... کردند.
در ماه رمضان هم شکنجه میشدیم
آزادۀ سرافراز، ایمان و ارادۀ قوی اسرا را تنها شرط پیروزی آنها بر دشمن و تحمل سختیها دانست و گفت: دشمن برای شکنجه کردن ما وقت نمیشناخت حتی در ماه رمضان که تقریباً تمام اسرا روزهدار بودند آنها را شکنجه میکرد. اسرایی که بنیۀ قویتری داشتند معمولاً تمام یا بخشی از غذای ناچیز خود را به اسرای بیمار و پیر میبخشیدند. مراسم احیا را با حفظ مسایل امنیتی به جا آوردیم.
سیداکبر ابوترابی مایۀ آرامش اسرا بود
یکی از اسرایی که واقعاً از جان گذشته بود و نقش زیادی در آرام کردن اسرا داشت سیداکبر ابوترابی بود. حسینپور درباره وی بیان داشت: اگر او نبود من در اسارت طاقت نمیآوردم. زمانی که در موصل1 بودم فهمیدم که او فرمانده لشکر16 قزوین و نمایندۀ امام در ارتش ایران بوده است. حاجآقا ابوترابی هفتهای یک بار برای ما سخنرانی میکرد. به ما امید میداد و به مقاومت دعوت میکرد. ما ملت مظلوم فلسطین را به یاد میآوردیم و بر مقاومت خود میافزودیم.
حمایت از ملت مظلوم فلسطین فراموش نشود
حرف آخر جانباز جنگ تحمیلی رضا حسینپور این بود که: ما ملتهای مسلمان همه با هم برادریم، باید از برادران خود در هر جای دنیا حمایت کنیم. اتحاد و همبستگی ملل مسلمان باعث میشود قدرت آنها دو چندان شود و بتوانند جلوی استکبار را بگیرند. نباید با سکوت خود آب در آسیاب دشمن بریزیم. تا آخرین نفس از ملت مسلمان فلسطین حمایت خواهیم کرد.