«دست عنایت الهی»
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ ششم اسفند ماه سال ۶۵ شد سمبل تحمل و استقامت در برابر مشکلات برای ما اسرای در بند دشمن بود، یکی از عجایب زندگیام که همیشه فکر و ذهنم را به خودش مشغول کرده، قدرت تحمل بچههایی بود که در ضعیفترین وضعیت ممکن از لحاظ جسمی قرار داشتند.
واقعاً چه نیرویی بود که بدنهای ضعیف و نحیف رو سر پا نگه داشت و زنده ماندن؟!
در شرایط عادی و با بدن سالم و بدون گشنگی و تشنگی تحمل چند ساعت از آن شرایط امکانپذیر نیست و احتمال مرگ هر لحظه وجود دارد.
چگونه آن روز طولانی و طاقتفرسا را بچهها تحمل کردند؟!
واقعاً دست غیبی و امداد الهی در کار بود.
در آن روز نه پتو و لباسی و غذایی از آسمان حواله شد و نه سربازی از دشمن هلاک شد، اما همه ما بهوضوح دست عنایت و پُرمهر الهی رو که مانند چتری بر سرمان کشیده شده بود را میدیدیم.
ضربات کابل درد داشت؛ سرما سوزش داشت اما خدا تحملش رو هم داده بود که در شرایط عادی امکانپذیر نبود. تحقیر و شکنجه بود اما در کنارش امید هنوز توی دلمون زنده بود. به خودمون دلداری میدادیم که این سختیها تمام میشود و ما به آغوش وطن و خانواده بر میگردیم. نشانه این امید و زندهدلی هم این بود که در طول چهار سال مفقودالاثری، هیچ کسی دست به خودکشی نزد.
تعدادی زیر شکنجه و به علت بیماریهای گوناگون جان دادند و شهید شدند و در جوار رحمت الهی آرام گرفتند، اما تسلیم دشمن نشدند و با افتخار و روی سفید به محضر یار شرفیاب شدند. چه آنهایی که در اوج مظلومیت و غربت رفتند و چه آنهایی که ماندند، همه سرافرازانه این مسیر رو به پایان رساندند و شرمنده لطف و احسان الهی و مردم شریفمان نشدند و شرف و عزت ایرانی و اسلامی خودشان را حفظ کردند و از امتحان سخت الهی رو سفید خارج شدند. بارها و بارها آمار گرفتند و لیست تهیه کردند.
معدود نگهبانهای با وجدان که اندک عاطفهای در وجودشان بود، از این وضعیت ناراحت بودند و زجر میکشیدند و برخی از آنها گاهی یه طوری ابراز همدردی با ما میکردند.
خاطره از آزاده و جانباز ایلامی آیت اله محمد محمد سلطانی