مادران شهدا اسطورۀ صبرند
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ رضا زینلی فرزند بهمن و گوهر زینیوند، سال 1344 در شهر مورموری به دنیا آمد. وی تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد اما به علت مشکلات زندگی موفق نشد تحصیلاتش را ادامه دهد. رضا پس از اینکه به سن قانونی رسید راهی خدمت سربازی شد. در پیرانشهر سرباز ارتش بود که در اردیبهشت ماه سال 1365 بر اثر اصابت ترکش به دست راست و پهلو آسمانی شد. مزار این شهید در گلزار شهدای شهر مورموری قرار دارد.
پسرم عصای دستم بود
بانو گوهر زینیوند مادر بزرگوار شهید زینلی ضمن بزرگداشت یاد و نام شهدا میگوید: پسرم در دوران نوجوانی عصای دستم بود، او برای امرار معاش خانواده زحمت میکشید. صبور بود و به همه کمک میکرد، اطرافیان خیلی او را دوست داشتند، هیچوقت ندیدم کسی را از خود ناراحت کند، افسوس که نماند تا بزرگ شدنش را ببینم، نوزده سال بیشتر نداشت که در راه وطن شهید شد.
مادران شهدا اسوههای جامعه هستند
مادران شهدا، نماد و اسوه صبر و مقاومت هستند که این صبر و مقاومت را از حضرت زهرا(س) و حضرت امالبنین (س) کسب کردهاند. مادر شهید زینلی به عنوان بانویی فداکار در مورموری شناخته شده است و در خصوص زندگی سختش میگوید: سی و چهار سال بیشتر نداشتم که همسرم را از دست دادم. باید چهار فرزندم را خودم بزرگ میکردم. رضا فرزند سومم بود. فرزند چهارمم شش ماه بعد از فوت همسرم به دنیا آمد. زندگی عشایری داشتیم. رضا 9 سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد.
رضا عاشق خدمت به کشورش بود
بانو گوهر زینیوند در خصوص نحوۀ اعزام رضا به سربازی تعریف میکند: سن رضا که به هجده رسید برای خدمت سربازی فراخوان شد. خودش دوست داشت که به خدمت برود وقتی گفتم که به تو نیاز دارم بمان گفت: نیاز است که بروم، خون من از بقیه رنگینتر نیست. منم گفتم خدا نگهدارت. دورۀ آموزشی را در تهران گذراند، بعد به پیرانشهر منتقل شد، پسرم پس از مجروحیت در بیمارستان تهران بستری شد تا اینکه هفت روز بعد در ماه رمضان سال 1365 به شهادت رسید.
رضا اولین شهید شهر مورموری است
شهر مورموری شهدای گرانقدر زیادی به انقلاب و اسلام اهدا کرده است. در طی جنگ تحمیلی نیروهای زیادی از این شهر در گردان 505 محرم خدمت میکردند. داستان شهادت آنها فراموش ناشدنی است. زینیوند در ادامه درباره خبر شهادت پسرش بیان میدارد: من دور از خانه در حال برداشت گندم بودم. به من خبر دادند که رضا زخمی شده است نمیدانم چطور خودم را به مورموری رساندم. وقتی رسیدم با پیکر بیجان پسرم مواجه شدم. رضای من اولین شهید مورموری بود. همه در تشییع پیکرش شرکت کردند. مردم سیاهپوش رضا بودند چون همه دوستش داشتند.
شهدا خدایی بودند
مادر شهید زینلی در مورد خصوصیات اخلاقی فرزندش تعریف میکند: او مؤمن بود و کمتر نمازش قضا میشد. خندهرو و خوش زبان بود. بعد از شهادت رضا دیگر نتوانستم به زندگی عشایری ادامه بدهم، در مورموری خانهای گلی داشتیم که به آن پناه بردم و فرزندانم را به سختی بزرگ کردم. هر دو دخترم ازدواج کردند و من با فرزندی که پدرش را به چشم ندیده بود باید با سختیهای زندگی میجنگیدم. زندگی بدون رضا خیلی سخت بود اما چارهای نبود به خاطر بقیۀ فرزندان باید صبوری میکردم.
مادران شهدا اسطورۀ صبرند
صبر و پایداری مادران و همسران شهیدان هشت سال دفاعمقدس و شهیدان راه حق بر هیچ کسی پوشیده نیست. آنها همچون شمع میسوزند اما از نبود فرزند گلایه نمیکنند. بانو زینیوند در این باره ادامه میدهد: هم خدمتی رضا در مورد نحوۀ شهادت پسرم گفت «وقت نماز صبح بود. رضا برای وضو گرفتن به سمت تانکر آب رفت. دستش را زیر آب برد اما خمپارۀ دشمن اجازه نداد که او آخرین نمازش را بخواند. بالگرد برای بردن پیکر مجروح او به منطقه آمد. ترکش یک دست رضا را قطع کرده بود و به شدت خونریزی داشت. یک ترکش هم وسط پیشانیاش نشسته بود.»
آرامش امروز را مدیون خون شهداییم
پشتیبانی معنوی و عاطفیای که مادران شهدا داشتند و این آرامشی که مادران شهدا به فرزندانشان میدادند تاثیر بسیار زیادی در دوران دفاع مقدس داشته است و به برکت همین مادران دیدیم که در این دوران چه اتفاقات ارزشمندی رقم خورد. مادر شهید زینلی اذعان میدارد: ما مادران شهدا از فرزندان خود گذشتیم تا در کشوری زندگی کنیم که آرامش داشته باشد. خدا را شکر که امروزه به خاطر جانفشانیهای رزمندگان در مملکتی زندگی میکنیم که استقلال و آزادی دارد و هیچ ابرقدرتی جرأت مقابله با آن را ندارد. ما مدیون خون شهداییم. تمام شهدا برای من مثل رضا هستند، از خداوند منان برای تمام مادران شهدا آرزوی صبر دارم چرا که آنها پارههای تن خود را از دست دادهاند و تنها یک مادر میتواند دیگر مادران را درک کند.
انتهای پیام/