سردار «ستار صفری» در لبنان به مبارزه با اسراییل غاصب پرداخت
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ ایران به عنوان کشوری که در مسیر نقل و انتقال عمده مواد مخدر از کشورهای همجوار شرقی به سمت اروپا قرار دارد و سالهاست که به قیمت جان نیروهای حافظ امنیت و مرزبانی تلاش کرده است تا به مثابه سدی قدرتمند عمل کند. تا آنجا که به باور کارشناسان تنها اندک کوتاهی و اغماض ایران در قبال قاچاقچیان می تواند قاره اروپا را با بحران کنترلناپذیر مواد مخدر مواجه کند. در این میان حافظان امنیت همچون رزمندگان هشت سال جنگ تحمیلی جان خود را فدا کردند تا آرامش کشورشان خدشهدار نشود. سردار سرافراز «ستار صفری» یکی از جان برکفان نیروی انتظامی بود که در دوازده آبان 1378 در درگیری اشرار و قاچاقچیان ایرانشهر جان خود را تقدیم امنیت کشورش کرد. نوید شاهد به مناسبت سالروز عروج این شهید فداکار با برادر ایشان گفتگویی انجام داده است. متن گفتگو با خالد صفری در ادامه آمده است.
ستار از همان دوران نوجوانی فداکار بود
خالد صفری فرزند پنجم خانواده است و در سال 1348 به دنیا آمده است. وی در مورد برادرش اظهار داشت: برادرم ستار در تیرماه ۱۳۳۲ در بغداد به دنیا آمد. پدرم بعد از اینکه چهارمین فرزندش به دنیا آمد، به ایران برگشت و در زادگاهش یعنی روستای عمارت شهرستان سیروان به کشاورزی پرداخت. در سال 1352 دار فانی را وداع گفت و مسئولیت خانواده بر دوش ستار افتاد و عملاً پدر خانواده شد. ستار برای امرار معاش خانواده به شهرهای مختلفی میرفت. او برای اینکه بتواند ما را به سروسامان برساند خیلی زحمت کشید و مجبور شد تحصیلاتش را ناتمام بگذارد.
برادرم تربیت شدۀ مکتب امام خمینی(ره) بود
خالد صفری در خصوص فعالیتهای شهید ستار در سالهای پیش از انقلاب گفت: در سالهای 56 و 57 ستار برای امرار معاش به اهواز و خرمشهر رفت. در آنجا به فعالیت علیه نظام شاهنشاهی ظالم مبادرت ورزید. چندماهی به پیروزی انقلاب مانده بود که به تهران رفت. مدام در جلسات و راهپیمایی انقلابیون شرکت میکرد. اعلامیههای امام (ره) را پخش میکرد یک بار در حین پخش اعلامیه تحت تعقیب قرار گرفت اما با چابکی توانسته بود از دست ساواک فرار کند. او علاقۀ عجیبی به امام داشت. ولایتمدار بود و خودش را سرباز ایشان میدانست.
به خاطر شرایط نامساعد زندگی به تهران مهاجرت کردیم
صفری ادامه داد: در سال 1371 به خاطر خشکسالیهای مکرر از روستا به شهر مهاجرت کردیم. به تهران رفتیم تا با کسب و کار امور زندگی را بچرخانیم. در آنجا بار مسئولیت ستار خیلی بیشتر شد. تمام هم و غمش خانواده بود.
ستار خیلی مهربان بود
وصف جوانمردی و فداکاری شهید ستار را خیلی شنیدهایم اما تصویری که خالد از برادرش دارد با همه فرق میکند، وی در این خصوص بیان داشت: ذهن من پر از خاطرات خوشی است که از او به یاد دارم. برادرم مجموعهای از صفات پسندیده بود که گذشت و ایثار تنها یکی از هزار بود. جز راست هیچ حرفی بر زبانش نمیآمد. اهل عمل بود نه حرف. از فداکاریاش هر چه بگویم کم گفتهام. ناگفته پیداست کسی که در دوران نوجوانی مسئولیت یک خانوادۀ هشت نفره را عهدهدار میشود و بعداً در راه وطن جانش را فدا میکند ایثارگر واقعیست.
او مردی تمام عیار بود
صفری از رشادتها، فداکاری و عاشق بودن برادرش تعریف کرد و در ادامه بیان داشت: به راستی عشق به وطن در تار و پود ستار آنچنان عجین شده بود که آن را همانند مادرش دوست داشت. ستار در سن هجده سالگی در شرکت «نورتن» که مجری پروژههای مربوط به روشنایی بود مشغول به کار شد و با حقوق همین شرکت، امرار معاش خانواده را تأمین میکرد. او از همان دوران دوست داشت که هم خانواده و هم وطنش سرافراز باشند. به طوریکه پس از پیروزی انقلاب، او هم به جمع محافظین پیوست و در کمیته انقلاب اسلامی به صورت پاسدار افتخاری مشغول خدمت شد. مهرماه سال ۱۳۵۸ بود که به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد.
در مبارزه با ضدانقلاب پیشگام بود
وی آموزشهای لازم را در پادگان پیشاهنگی در انتهای تهرانپارس که تعدادی از افسران تکاور ارتش آموزش آن را برعهده داشتند، گذراند. صفری ادامه داد: آموزش که تمام شد داوطلب رفتن به کردستان شد و در شهر سنندج به مبارزه با ضدانقلاب پرداخت تا اینکه توسط گلوله برنو از ناحیه دست به شدت مجروح و به تهران اعزام شد. اما او اهل استراحت نبود و به محل کارش برگشت.
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه جنوب پیوست
مأموریت جدید ستار پس از بازگشت از کردستان، شرکت در گروه حفاظت مجلس شورای اسلامی بود. صفری تصریح کرد: برادرم یک نیروی عملیاتی مسلط بر زبانهای کردی و عربی بود از سوی فرمانده برای اجرای یک مأموریت خیلی محرمانه احضار شد. وی همراه تعدادی از نیروها برای آموزش به پادگان هوانیروز کرمانشاه اعزام شد. مدتی به انجام امور آموزشی گذشت تا جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع شد و او با گروهی از همرزمانش به سوی مناطق جنوب رفت.
همراه مصطفی چمران در لبنان جنگید
صفری در خصوص فعالیت شهید ستار صفری در لبنان بیان داشت: برادرم همراه چمران در لبنان به مبارزه با اسراییل غاصب پرداخت. او چون در بغداد به دنیا آمده بود به زبان عربی مسلط بود، بعد از شهادت چمران از آن گروه جدا شد و به لشکر محمد رسول الله پیوست و بعد از طریق یکی از دوستانش به لشکر 10 سیدالشهدا رفت و در آنجا مدتی خدمت کرد. ستار سالهای آخر خدمتش در سپاه به تیپ 66 هوابرد (نیروهای ویژه مخصوص سپاه) پیوست. اکثر نیروهای این تیم از کسانی بودند که قبلاً با چمران در لبنان دوره دیده بودند. برادرم به عنوان فرمانده گردان ادوات این تیپ به فعالیتش ادامه داد. که عملیات های برون مرزی انجام میدادند از جمله عملیات سَرسنگ که به خاطر آن تا ترکیه رفتند.
ستار دوباره راهی لبنان شد
بعد از گروگان گیری چهار مستشار ایرانی در لبنان، ستار و تعدادی از همرزمانش به عنوان مستشار نظامی به لبنان اعزام میشوند. خالد صفری در این خصوص اظهار داشت: آنها شش ماه در آنجا ماندند و به فعالیت خود ادامه دادند اما از آنجایی که جبهۀ ایران به آنها نیاز بیشتری داشت برگشتند. در طی دفاع مقدس برادرم سمتهای مختلفی برعهده داشت و در عملیاتهایی همچون فتح المبین، طریق القدس، بیت المقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، خیبر، والفجر۲، والفجر ۴، بدر و مرصاد حضور پیدا کرد و بارها مجروح و تا مرز شهادت پیش رفت.
بعد از جنگ تحمیلی همچنان در خط مقدم بود
ستار صفری بعد از اتمام جنگ تحمیلی، دوباره به کار حفاظت و حراست برگشت و پس از آنکه مدتی در معاونت طرح و عملیات نیروی زمینی سپاه خدمت کرد به حراست فرودگاه منتقل شد. خالد صفری از رشادتهای برادرش میگوید: ستار از این آزمایش هم با سربلندی بیرون آمد او در حراست از فرودگاه بسیار تیزبین بود به گونهای که در آن مدت هیچکس نتوانست دلار یا هر چیز دیگری به صورت قاچاقی از کشور خارج کند. او چندین بار اموال قاچاق مخصوصاً دلار مسافران را توقیف کرد.
همه جا برایش جبهه بود
ستار به جانشینی فرماندهی ناحیه هرمزگان منصوب شد و در آنجا از نزدیک با عملکرد و کار نیروی انتظامی آشنا گردید و این خود مقدمهای بود برای رفتنش به نیروی انتظامی. صفری اظهار داشت: او مبارزه با قاچاق کالا، ارز و مواد مخدر را یک نوع جنگ می دید و مناطق مرزی را نیز جبهه. لذا با پایان یافتن مدت ماموریتش به تهران برگشت و تقاضای انتقال به نیروی انتظامی کرد. ورود به نیروی انتظامی راهی برای رسیدن به شهادت بود و این آرزوی برادرم ستار بود. پس از موافقت با انتقالش در مردادماه 1377 خود را به کارگزینی ناجا معرفی کرد. با توجه به پرونده خدمتیاش توانمندیاش در زمینه امور فرماندهی مشخص و به همین خاطر به او پیشنهاد شد تا فرماندهی انتظامی یکی از استانها را بپذیرد اما ستار از رئیس واحد مربوطه خواست که در خط مقدم و نوک پیکان حمله باشد چونکه شهادتطلب بود و ایثار و فداکاری با گوشت و خونش عجین شده بود. با درخواستش موافقت شد و برای خدمت به زاهدان رفت. بعد از گذشت دو ماه محل استقرار گردان و حوزه مأموریتش را جابهجا کرد و از زاهدان به ایرانشهر منتقل شد.
برادرم به آرزوی دیرینهاش رسید
ستار صفری منطقه را برای اشرار و قاچاقیان مواد مخدر و کالا ناامن کرده بود و اشرار به دنبال راهی بودند که او را از صحنه بردارند. صفری در این باره تعریف کرد: ستار سرانجام در روز دوازدهم آبان ماه ۱۳۷۸در درگیری با گروهی از اشرار و قاچاقچیان در روستای گورناک به آرزوی خود که بیست و یک سال در سنگرها و جبهه های مختلف به دنبال آن بود رسید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. اشرار وقتی پس از شهادت هم فرمانده را ایستاده و تکیه داده به سنگ دیدند، تاب نیاوردند و پس از شلیک تیرخلاص در سر، پیکرش را گلوله باران کردند. پیکر پاک وی در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
کلام آخر
خالد صفری برادر شهید مدافع امنیت سردار ستار صفری ضمن بزرگداشت نام و یاد شهدا در پایان سخنان خود تأکید کرد: تکریم خانوادههای شهدا و بازماندگان آنها از اقدامات خداپسندانه و یک وظیفه و تکلیف است که همه باید به آن بپردازند. زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا برای اینکه فرهنگ ایثار و شهادت در میان مردم مخصوصاً نوجوانان و جوانان نهادینه شود امری ضروری است. خوشحالم که دو یادگار برادر شهیدم ولایتمدار هستند و قطعاً راه پدرشان را ادامه خواهند داد. امیدوارم همیشه در راه سرافرازی ملت و رهبر گام برداریم تا شفاعت شهدا در صحرای محشر نصیب ما شود.
مصاحبه از خبرنگار افتخاری سایت نوید شاهد ایلام بتول میرزایی