شهید «زبر دست تبار»: در فرخ آباد شهید میشوم
به گزارش نوید شاهد ایلام؛ شهید «زبر دست تبار» فرزند حسین سال ۱۳۴۲ در شهرستان ملکشاهی دیده به جهان گشود.
وی که به دلیل زندگی عشایری و کمک به تأمین معاش خانواده از تحصیل بازمانده بود همزمان با آتش افروزی رژیم بعث عراق علیه ایران و آغاز جنگ تحمیلی به عنوان بسیجی به تیپ ۱۱۴ امیر المؤمنین (ع) ملحق شد، تا اینکه چهاردهم دی ماه سال ۱۳۶۲ در منطقه فرخ آباد مهران به فیض عظیم شهادت نائل آمد و به دیدار حق شتافت. پیکر مقدس این شهید گرانقدر در گلزار شهدای گنبد پیر محمد (ع) به خاک سپرده شد.
علائم شهادت در روحیات شهید:
هنگامیکه از قرارگاه بانروشان به طرف جبهه مهران (فرخ آباد) شب حرکت کردیم از هم جدا شده تا به تنها ساختمان سالم مانده مهران رسیدیم آنجا ساعت ۱۲ شب بود که شهید از بنده سوال کرد این آتش بازی که در کنار ما است چه جایی است؟ گفتم فرخ آباد همان جائیکه ما میرویم شهید با خنده قسم خورد که در این منطقه شهید میشوم گفتم از کجا میدانی گفت: شب قبل خواب دیده ام از کنار مرقد علی صالح (ع) گذر میکردم آن بزرگوار به من گفت (علی صالح) که شما در مکانی شهید میشوید به نام فرخ آباد.
حال امشب از کنار علی صالح (ع) گذر کردم و از ایشان خواستم که بدنم پاره پاره شود و بعد ساعت چهار بامداد به خط مقدم فرخ آباد رسیدیم روز بعد من و شهید با دو نفر دیگر هم سنگر شدیم آن روز مرتب از شهادت خود سخن میگفت و از بنده خواست که بعد از شهادتش عکسی که با لباس کردی گرفته و در منزل مادربزرگش گذاشته برای سر مزارش بزرگ نماییم.
تا شب شد و نگهبانی شروع شد، دیگر از هم خبر نداشتیم تا صبح از من پرسید دیشب خوابیدی؟ گفتم بله، گفت من هرگز خوابم نبرد پرسیدم چرا؟ گفت: در انتظار لحظه آخر هستم با شوخی گفتم هنوز زود است.
بعد از مدتی شهید میشوید گفت ببین تا فردا صبح شهید میشوم گفتم نکند بترسید جواب داد مرگ در راه خدا ترس ندارد بلکه آرزو است.
خلاصه آن روز تا ظهر مثل کسی که دنبال گمشدهای میگشت و زیر لب با خود حرف میزد ظهر شد، ناهار آمد بعد از ناهار من و دو نفر دیگر از هم سنگران مان آمدیم سنگر دوستان دیگر حدوداً ساعت سه بعداز ظهر بود گفتند: تانکر آب آمده به طرف سنگر خود رفتیم آب با دلو ۲۰ لیتری ذخیره کنیم، تانکر هم در درست جلوی سنگر ما پارک کرده بود ما هنوز در چند متری تانکر بودیم که ناگهان صدای انفجار گلوله خمپاره ۱۲۰ میلی متری همه را زمین گیر کرد بعد از مدت کوتاهی به طرف سنگر دویدیم که پناه بگیریم، با پیکر خون آلود شهید مواجه شدیم دیگر لحظات آخر جانش بود و قادر به سخن گفتن نبود و به آرزوی دیرینه اش رسید.
جهت دریافت عکس در سایز اصلی کلیک کنید
انتهای پیام/