جوانمرد سینهسرخ
به گرزارش نوید شاهد ایلام؛ جوانمرد شهید «محمد نادری» فرزند سلیمان بیستم دی ماه سال ۱۳۳۴ در بخش صالح آباد از توابع شهرستان مرزی مهران چشم به جهان گشود وی که تحصیلات خود را تا کلاس ششم ابتدایی نظام قدیم ادامه داده بود با توجه به روحیات خود و نیز برای حراست از مملکت به عضویت ژاندارمری در آمد و به عنوان جوانمرد به فعالیت مشغول شد تا آنکه در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ملت مسلمان و انقلابی ایران به تاریخ بیست و چهارم دی ماه ۱۳۵۹ در منطقه میمک بر اثر اصابت ترکش توپ به فیض شهادت رسید. مزار این شهید گرانقدر دوران دفاع مقدس در جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد.
جوانمرد سینهسرخ
دی ماه که از راه میرسد خانوادهاش به تب و تاب میافتند و بازهم خاطرات دلانگیز سالهای دور و روزهای فراموش نشدنی با او بودن در ذهنشان مرور میشود.
آن هنگام که شهید «محمد نادری» نجیب و صبور و سربهزیر، به آبی آسمان خیره میشد و در جستجوی اکسیر عشق بود. تا دیدار حضرت دوست را تمنا کند و به جاودانگی برسد.
آن جوان ۲۵ ساله مگر میتوانست غمها و رنجهای مردم را ببیند و غصه نخورد؟!
مگر میتوانست از کنار همسایگان دردمند عبور کند و با لبخندی امیدبخش و سلامی دلپذیر مرهمی برای زخمهای رنجآورشان هدیه ندهد؟! مگر میتوانست وطن را عاشقانه دوست نداشت باشد و به هنگام مخاطرات و تجاوزهای دشمن، برای مرزهای میهن، نگران و بیقرار نباشد؟! باید بند پوتینها را محکم میبست وشجاعانه، تفنگ را به دوش میانداخت و راهی مرزهای حماسه و آتش و ترکش میشد.
باید به جنگ حرامیها و بعثیها میرفت که رفت و بی پروا از هجوم نفربرها و تانکهای دشمن، جوانمردانه جنگید و مردانه در خاک وخون تپید.
این «میمک» مقاوم بود که به شهادت حماسی و مردانه او میبالید و فخر میورزید؛ و این سال ۵۹ بود که بر دلاوری و جوانمردیاش شهادت داد؛ و این دیماه است که هرساله، نام پاک و افلاکی آن دلاور نستوه را در ذهن زمین و زمان، حماسی و پر افتخار، تکرار میکند.
شاید کسی نمیدانست که بالاخره روزی آن سینهسرخ مهاجر، در حوالی زادگاه پدریاش در مرزهای خون وشرف، کمی آنطرفتر از روستای «سَرنی» صالح آباد، اسرار عرفانیاش، حلاج وار آشکار میشود تا منصور سَر دار بماند و رادی و مردی و جوانمردیاش در تاریخ سرخگون این آب وخاک، جاودانه باشد.
انتهای پیام/